هرمنوتیک یا کشف المحجوب دیوان سالاری : بهروز رضائی منش | ||
سازمان و تو بگو بورو کراسی و "دیوان" "سالاری" از دلهرهانگیزتر مظاهر تخنه لوژی (تکنولوژی) است. انسان در سازمان چه خوشت بیاید و یا نه و چه پسندت افتد یا نه، اسیر دیو و غول سازمان گشته و از لقمه های او تغذیه و ارتزاق می کند. و پس از چند زمانی که "الینه" " شد، صفات دیوی بر او غالب گشته و در زمره ی ابلیسیان و دیوان انسان نما می نشیند. موقیعت جهان زیست سازمان، موقعیت جماعتی از اقوام (انسان سازمانی) است که جز تقلید از آداب و رسوم کارمندانه که ظاهراً رسم زیست روزانه ی سازمانی است ، هیچ راهی پیش رو ندارند. این اقوام صد سال است که در طریق تقلید تکاپو میکنند، تقلید از صفات دیوان دیوانی. آنان هر گونه حقیقتی را جز حریصانه زیستن و ترقی خواهی سازمانی به شدت انکار کنند. کم و بیش نیز دریافتهاند که امکان رهایی از این وضع وجود ندارد، چارة کار را در آن دیدهاند که جز بستن بار خود و پی گرفتن کار خود، به چیز دیگری نیندیشند. و مگر در عالم فلکزدگی به چه چیز دیگری هم میتوان اندیشید؟ در چنین عالمی نه از اندیشه کاری بر میآید و نه آنان که اندیشهای دارند یا پرسشی اندیشمندانه مطرح میکنند، اعتنایی را جلب می نمایند. در عالم فلکزدگی دیوانی، جز «پرسش نفع شخصی» پرسش دیگری مطرح نیست و چنین پرسشی جز "تغلب و تقلب" پاسخی ندارد. خوی تقلید تکنیکی روشمند و تابع قوانین و قواعد دیوانی است. حقیقتی جز زندگی اقتصادی را تن نمی دهد. دیوانیان به حرارتی متلذذانه در بازی نفعجوئی شرکت جسته و از موازین بازی تخطی نمیکنند. مگر بر سبیل نفع خواهی. سازمان (تخنه)را باید به مثابه ی "نفس امارة جمعی تلقی کرد که شخصیت فرد را همواره یا تابع جمع است یا منحل در جمع . که عاجز از رویارویی با جمع و در مجموع مغلوب خواست و ارادة ی جمع است. ما این را میدانیم که تخنه (تکنو) لوژی سازمانی (دیوانی) نسبتی با عدل و داد ندارد. و لذا انسان دیوانی دیوزده یا دیوزده ی دیوانی اهل مجاهده نیست که لازمه هر گونه جهاد و مجاهدتی عدالت است. و "جهاد ایمانیان" نمیتواند با مساعی دیوان زدگان مفلوک مفرور همراه باشد. زیرا دیوان زده گان از عدل و داد فارغند و تنها توانند که به برد و باخت اندیشند. انسان ایمانی که در پی پرهیز از الینه شدگی دیوانی است بناچار منفور دیوانیان است از آنرو که همسان و همرنگ گشتن را نمی طلبد و آهنگی دیگر، آهنگی چون "گشایش اخروی" را در دل دارد. البته دیوان زدگان بیگمان "گشایش اخروی" را در سطح فراگیر و جمعی اش ناشدنی دانند و درست گویند این نکته را. تقدیر زی دیوانی در همه جای جهان و بر تمام شئون مادی و معنوی بشر غلبه کرده است. تا آنجا که میتوان گفت هماکنون این تقدیر ـ تقدیر تخنه (تکنو) لوژیک ـ بشر را سراسیمه به پیش میراند و رهآموز تمام امور بشر، جز این تقدیر نیست. اما حق ـ جلّ و علّا ـ میعادی با بشر دارد و به حکم «ان الله لم یخلف المیعاد» زمین از "حجت" خالی نیست و لذا راه به سوی ایمان نیز بسته نیست. ولی این راه و طی طریق ایمان تحت استیلای تخنه (تکنو)لوژی دیوانی و دیوان سالاری بس دشوار است. کافی است به راه سر نرود و به راه دل رود. یعنی تنها به کشش عشق خواهد توانست بر هر گونه شک و ریب و تردید غالب آید و حفظ ایمان کند. و بس. در غیر این، به سوی بی اخلاقی و عدم التزام نظری و عملی به خیر و نیکی و گسستن عهد خود با دین و دیانت کشیده خواهد شد. زیرا "گشایش دنیوی" را نسبتی با یقین و ایمان و ساده زیستی و بی حرصی نیست. شاید گفته شود که تأسیس چنین مدینهای در توان ما نیست و جز موعود امم حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا الفدا، کسی از عهده چنین کاری بر نمیآید. اما باید بدانیم که آن حضرت علیه الصّلوة و السّلام چنین مدینهای را نه در حدود یک سرزمین، بلکه در تمام جهان تأسیس خواهد فرمود. آن هم با مبارزه و جهادی سریع و فشرده، که طبق روایات و اخبار «هشت ماه» بیشتر به طول نخواهد انجامید. آیا ما که خود را شیعیان و منتظران آن جان جهان قلمداد میکنیم، میتوانیم در حرف و سخن رو به جانب «ساحت شرقی وجود» داشته باشیم و در عمل همان راهی را در پیش بگیریم که رهروان «ساحت غربی وجود» در آن پیشگام بوده و لااقل سه قرن است که در «افق گشایش دنیوی» سرآمد شدهاند؟ آنها به خوبی میدانند که چگونه ما و همانندان ما را در تکاپوهای بیحاصل «توسعة تکنیک» گرفتار کرده و هم رویکرد به «گشایش اخروی» را، غیر ممکن جلوه داده و هم شرایط «گشایش دنیوی» را بدان گونه که دلخواه آنهاست، بر ما تحمیل کنند؟ اگر قاعدة توسعه تکنیکی در جامعهای همچون جامعه ما، همان قاعدهای باشد که در تمام جهان کنونی متداول است، نخواهیم توانست هیچ استثنایی در برابر آن بگذاریم، زیرا تکنولوژی در تمام جهان تبدیل به ایدئولوژی شده و تمدن و اخلاق و جهانبینی ویژه خود را تسرّی میدهد و با خود به همه جا میبرد و به هیچ شرط و استثنایی گردن نمیگذارد. بنابراین اهل ایمان، باید مراقب و مواظب خود و عواقب کارهای خود باشند و از همرنگ شدن با «صورت غالب» بپرهیزند. دست شستن از مجاهده با نفس امارة فردی و تبعیت از نفس امارة جمعی به بهانه همرنگ شدن با زمانه و هماهنگی با ازدحام نفوس، فریب اهریمن است. به ظاهر ناگزیر از پذیرفتن ولایت تکنولوژی شدهایم ولی آیا مهار باطن خود را نیز باید به دست این «قارعه» بسپاریم؟ |