روشهای ایرانی (بهروز رضایی منش)

استادیار گروه مدیریت دولتی دانشگاه علامه طباطبایی

روشهای ایرانی (بهروز رضایی منش)

استادیار گروه مدیریت دولتی دانشگاه علامه طباطبایی

نمونه سوال برای تفکر

عبدالکریم سروش نویسنده کتاب "قبض و بسط تئوریک شریعت" در کتاب "بسط تجربه نبوی" یکی از ذاتیات دین را عبارت می داند از این که « آدمی خدا نیست، بلکه بنده است»، و دیگر این که « سعادت اخروی مهم‌ترین هدف زندگی آدمی است» (سروش، 81: 1378)  بنابراین پرسش این است که در یک جامعه دینی چگونه می توان سازمان را با این دو ذاتی دین همساز نمود؟ آیا این همساز سازی حداکثری است یا حداقلی؟ در یک چنین سازمان دینی (دانشگاه اسلامی) با مفاهیم و تئوریهای علوم انسانی غربی چگونه باید مواجهه داشت؟ تفاوت حضور سازمانی این :.7<یدگاه با دیدگاه دایره المعارفی چیست؟

از آرای دین حداقلی (اصلاحگری پیرایشی) سروش چنین بر می آید که هر چیزی را که در متن مقدس با چیزهای خوب جهان مدرن ناسازگار است جزو عرضیات دین معرفی می کند و آن ها را اصول جهان شمول و فراتر از زمان و مکان نمی داند.(سروش، 55-54: 1378)

در گذشته پاره ای از روشنفکران دینی (مانند مهدی بازرگان و احمد صبوری اردوبادی) در پی استخراج عناصر و آموزه های دنیای مدرن از متون دینی (کتاب و سنت) بودند (اصلاحگری آرایشی) . اما این گروه مورد نقد روشنفکران امروزین قرار گرفته اند. سروش در مقدمۀ کتاب قبض و بسط تئوریک شریعت خود نوع مذکور از اصلاحگری را رد می کند و می گوید: « آنان نو کردن دین را در بزک کردن آن دانستند و متکلفانه کوشیدند تا آرای علمی جدید را از دل متون کهن بیرون آورند و پیشگویی های دین را در باب میکرب و هواپیما و الکتریسته و ویتامین و به رخ بکشند و بدین حیله غبار کهنگی را از طلعت آن بسترند و آن را در خود عصر و مقبول خردنوین سازند (سروش، 49: 1374) و باز در همان مقدمه شکل دیگری از همین اصلاحگری را مورد نقد قرار می دهد « رفتن به سوی استنباط حکم مستحدثه ( سرقفلی، بیمه، الکل، نماز در کره ماه و ) نوگرایی و نوآوری دیگری بود. درآوردن علوم مختلف از دل معارف دینی نظیر روانشناسی اسلامی ، جامعه شناسی اسلامی اهتمامی تازه تر بود (سروش، 49: 1374). سروش در مصاحبه بهمن 92 بحث عبور از فقه را مطرح می کند (با پارادوکس خود چه می کنید؟، سایت نیلوفر). سروش که سالها پیش به احکام فقهی پرداخته چنین استدلال می کند که احکام اجتماعی قرآن ( و به طور کلی هر حکم اجتماعی) از جنس قانون است و مبتنی بر مصالح اجتماعی آشکار و نه مصالح خفیه و هر حکمی در مورد دیگر قوانین اجتماعی صادق باشد بر احکام اجتماعی قرآن هم صادق است و چون قانون تخته بند شرایط اجتماعی است ، با تغییر آن شرایط تغییر می کند. آیا این استدلال غیر عقلانی است؟ و آیا با اصول تفسیر مغایرت دارد؟ آیا قوانین اجتماعی مثلا دوهزار سال پیش با امروز یکی است؟ آیا آن زمان قوانین راهنمایی و رانندگی هم وجود داشت؟ آیا تغییر قوانین گذشته توسط انسان‌ها و مکتب‌های اجتماعی کاری خلاف عقلانیت است؟ چرا این مطلب بر دین صادق نباشد؟ آیا دین برای انسان است یا انسان برای دین؟ آیا دین برای انسان‌ها نیامده است؟ 

 

منابع 

- سروش عبدالکریم (1378). "بسط تجربه نبوی"، تهران ، صراط ، چاپ دوم

- سروش، عبدالکریم. (1374). "قبض و بسط تئوریک شریعت"، تهران، صراط، چاپ چهارم

- با پارادوکس خود چه می کنید، سایت نیلوفر


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد