روشهای ایرانی (بهروز رضایی منش)

استادیار گروه مدیریت دولتی دانشگاه علامه طباطبایی

روشهای ایرانی (بهروز رضایی منش)

استادیار گروه مدیریت دولتی دانشگاه علامه طباطبایی

خودشناسی و مراحل کمال انسان

مراحل کمال انسان هفت مرحله است. از پست ترین حالت یک موجود تا عالی ترین مرتبه که لقاءَ الله است. این هفت مرحله در همه چیز وجود دارد. این هفت مرحله ی تکاملی در بسیاری از امور قابل ردیابی است. در قرآن از هفت آسمان و هفت زمین سخن به میان آمده است. روزهای هفته هم هفت روز است. هندی ها هم  معتقدند که در وجود آدمی هفت چاکرا (کانال / مجرا) وجود دارد. پس در این خصوص بین مکتب اسلام و مکتب هند هم مشابهت تئوریک وجود دارد. بعضی لقاء الله را مرحله ی هفتم دانسته اند و گفته اند سالک با رسیدن به طبقه هفتم موفق به لقاء الله خواهد شد. سالک با رسیدن به طبقه یا مرحله ی هفتم با نور خدا مواجه خواهد یافت و او را ملاقات خواهد کرد.

1-شرک آشکار نخستین مرحله کمال (تکامل) روحی است. انسان در این مرحله گویا نه خدا را می شناسد و نه او را می پرستد. در حالی که پرستیدن یا پرستش گری در برنامه ی وجودی انسان نوشته شده است.  پس انسان در هر حال کسی را می پرستد. آن چه که در این مرحله موجب مشرک شدن انسان است انتخاب نادرست مصداق یا شخص برای پرستیدن است. انسان مشرک شخص دیگری را به عنوان خدای خود گرفته است. به این وضعیت "شرک" گفته می شود.

2-شخصی که به زبان خدای اسلام و پیامبران ابراهیمی و پیام های آنان را می پذیرد "مسلمان" قلمداد می شود.

3- هر گاه مسلمان علاوه بر زبان، قلباً به خدا و پیامبر و پیامش ایمان آورد، یعنی خدا و رسول و پیامش را به قلب خود راه بدهد، به او انسان مسلمان "مومن" گفته می شود. لازم گفته شود که قلب مرکز کنترل اعضا و جوارح و مرکز معارف است. قلب محل عقاید و افکار انسان است.

4- اگر انسان مسلمان "مومن" عامل به تمام دستورات و احکام و شعائر دین اسلام شود و آنچه را دین امر به ترک و انجامش داده عمل کند، به او "متقی" گفته می شود.

5- وقتی خدا ببیند که مسلمانی مومن متقی و اصطلاحا از اهل تقوا شده است او را به یک مرحله ی بالاتر رشد و هدایت و ارتقاء می بخشد. این مرحله ی بالاتر "تزکیه" نام دارد.

6 و 7- مرحله های بعدی مقامات "موحدین و مخلَصین" است که مقام انبیاء و اولیاء خدا و یک سری انسانهای خاص مانند حضرت سلمان رسیده است. در این مرحله شخص به درجه حاکمیت و خلیفه اللهی می رسد و وظیفه دارد مردم را به سوی توحید دعوت کند.

بعضی موقع ها تشخیص این مراحل ساده نیست، پنج مرحله اول برای هر انسانی ممکن است پیش بیاید، آدمی ممکن است مؤمن باشد و کمی هم اهل تقوی باشد، ممکن است نمازش شرک آلود باشد، یا در حد یک مسلمان باشد، یا ممکن است یک عملش بالاتر باشد، که این موارد کم پیش می آید، اگر چنین باشد، او را نیز بالاتر می آورد. انسان مؤمن یکسری از اعمالش مؤمنانه است و یکسری پایین تر از ایمان است، مثلاً نمازش در مرتبه مسلمانی باشد، راه رفتنش در مرحل کفر باشد، و با راه رفتنش به خدا دهن کجی می کند، یا خوردن، خوابیدن، شنیدن آن اینطوری باشد، مثلاً کسی که غیبت می شنود، در مرحله مشرکانه است.

وقتی گفته می شود که دین اسلام دین کامل است، یعنی برنامه ی هدایت گری اش برای آن که یک مسلمان را به بالاترین مرحله ی کمال برساند کامل است. اگر به آیات 1 تا 8 سوره ی مومنین نگاه کنید هفت صفت مورد نیاز برای رسیدن به مرحله ی هفتم را توصیف کرده است:

1-اهل خشوع بودن

2-پرهیزکار بودن (پرهیز از لغویات و اعمال بیهوده)

3-بخشنده بودن (اهل زکات بودن / دست به خیر بودن و دست بده داشتن که لازمه اش شجاعت است)

4-با حیا بودن یا اهل حیا بودن

5-امانتداری

6-وفای به عهد داشتن و باقی ماندن بر حرف زده شده.

7-اهل نماز بودن

 اگر انسان این هفت ویژگی را کسب نماید، به سوی کمال حرکت می کند، هر روز ایمانش کاملتر می شود، هر روز نمازش کاملتر می شود، قلبش نورانی می شود، محبتش به اولیای خدا بیشتر می شود.

هفت آسمان و هفت زمینی که در جهان خارج وجود دارد عین آن در انسان وجود دارد. آسمان روان و روح و به طور کلی باطن انسان است و زمین بدن انسان است. به هفت مرحله ی باطنی جوانح و به هفت مرحله ی ظاهری جوارح گفته می شود. هفت صفت باطنی و هفت صفت ظاهری است که باید مدیریت شوند. دین سالم (عقل و روح و روان سالم در بدن سالم است. دین سالم در عقل سالم است، یعنی اینکه بدن هفت مرحله را طی کرده باشد، کسی که چشم دارد ولی هفت مرحله روحانی و معنوی را طی نکرده، می بیند ولی نابینا است. هفت مرحله جسمانی (بدن) مربوط به خوراک می شود. خوراک باید حلال و طیب باشد. در شرایط موجود ممکن است مسلمانان حلال خور باشند، ولی قطعا طیب (پاک) خور نیستند. پول های بانکی ممکن است بر اساس اصول فقهی حلال محسوب گردد ولی قطعا این پول طیب نیست. روغن ها و گوشت ها و سبزیجات حلال هستند ولی قطعا پاک نیستند. برنامه های تلویزیون حلال هستند ولی قطعا پاک نیستند. بسیاری از کتابها ممکن است که حلال باشند ولی قطعا کلمه ی طیبه نیستند. یکی از دلایل اصلی دین گریزی و ضعف ایمان مسلمانان در این است که حلال و طیب بودن های اشان خوراک اشان مشکل دارد. نمازها و علم های اهل نماز و اهل علم خشوع آفرین نیست. لذا قلبها نورانی نیست. لذا درجه ی عامل بودن به صفات ظاهری (آفاق) و اخلاقی و ایمان به اعتقادیات (انفس) مسلمانان مشکل دارد. امانت دار بودن مسلمانان مشکل دارد و آنان را در زمره ی اهل غفلت قرار داده است.

پس بین تکامل جسمانی و تکامل روحانی یک رابطه ای مستقیم و معنی داری وجود دارد، اگر کسی اهل غفلت نباشد، این رابطه را متوجه می شود، و بین این دو تکامل رابطه برقرار می کند و معنی افاق و انفس را متوجه می شود. این که اگر امانت دار باشی، چطور خوراکش سالم می شود، و اگر خوراکش درست باشد، اهل خشوع می شود، رابطه این را می فهمد، اگر نفهمید، نماز شب می خواند، ولی مشرکانه، واویلا، قرآن می خواند، هیأت می رود ولی بدرد نمی خورد. ما در نماز هر روز با خدا عهد می بندیم، ایاک نعبد و ایاک نعبد می گویم یعنی عهد می بندیم ولی موثر نیست. یعنی نمی توانیم بر عهدمان وفادار بمانیم. این خطرناک است، چرا یادمان می رود، چرا می گوییم ولی یادمان می رود؟ ما باید هر روز عهد کنیم که کار را برای امام زمان(ع) انجام می دهیم، کار برای امام زمان(ع) دعوا ندارد، غیبت ندارد، اگر کسی این طوری نیست باید به خوراکش توجه کند. باید توجه و محاسبه و مراقبه اش را افزایش دهد. چرا غذاهایی که می خوریم انرژی ندارد؟ چرا جوان ما توان ارضای جنسی همسر خود را ندارد؟ چون غذاهایی که مصرف می شوند و سبک زندگی ما مشکل دارند. صبح تا شب لب تاپ را روی ران و شکم می گذارد و نمی داند که این امواج تمام انرژی روحی و روانی اش را تخلیه می کند و وقتی ازدواج می کند دیگر نیروی جنسی ندارد. نتیجه اش می شود اختلافاتی که به عناوین دیگر ظهور و بروز پیدا می کند و در نهایت به جدایی و طلاق می انجامد. 


وقتی صفات روانی را اصلاح نمی کنیم نتیجه اش بروز مشکلات اخلاقی و رفتاری است و نتیجه ی مشکلات اخلاقی و رفتاری می شود عدم ظهور معنویت روحی. کسی که نماز می خواند و غیبت می کند و تهمت می زند و ریا می کند نمی تواند در نماز خود به توجه و تمرکز و جمعیت خاطر برسد. نتیجه اش می شود بیماری های جسمانی و تنبلی زیاد، افزایش صفات اخلاقی مذموم (1-خشم و 2-شهوت و 3-حرص و 4-حسد و 5-غرور و 6-تکبر و 7-عجب و خودپسندی) و دست نیافتن به کمال روحی و عدم رشد صفات و استعدادهای معنوی چون عاشق امام نشدن و پیرو عملی امام نبودن و مشفق (دلسوز) بر خلق نبودن.

کسی که ا خلاق و اندیشه ی خدایی دارد و در راه خدا راه می رود اهل دعوا نمی شود. روحیه ی دعوایی پیدا نمی کند. دو نفری که دوست خدا هستند، نمی شود با هم دشمن بشوند.  اگر اهل دعوا شدند و با هم دشمن شدند یعنی در نفس هستند. بدان که عمل اشان نفسانی است و دیگر برای خدا نیست.

هر کس باید بنشیند فکر کند که صفات بدنی و روانی و روحی اش سالم است یا نه؟ باید برای بدن و روان و روح (عقل و عقاید و اعتقادات و باورها) چک لیستی تهیه کنیم. آیا بدن من سالمه؟ آیا من خشوع دارم؟ آیا من امانت دار هستم؟ آیا من روحم سالم است؟ عقایدم سالم است؟ چقدر برای اینها وقت می گذاریم؟ یا بیشتر دنبال پول و موفقیت هستیم. آیا وقت داریم که به خودمان و روابطمان با دیگران فکر کنیم؟ برای اخلاق خانواده چه کار می کنیم؟ بچه های ما وقتشون را چطور می گذرانند؟ چه می کنند؟ اخلاقیاتشان چطور است؟ دروغ می گویند؟ باید وقت بگذاریم تا اینها را یاد بگیریم، باید وقت بگذاریم و فکر کنیم، آیا تا به حال به راه رفتن خود فکر کرده ایم؟ آیا به علائق خود فکر کرده ایم؟ آیا راه رفتن مان ما را به خدا نزدیکتر می کند؟ آیا برای خوابیدن مان برنامه داریم؟ خوراک که از همه مهم تر است. باید ببینیم چه چیزی برای ما طبع و مزاج ما خوب و چه چیزی بد است. غذا است که اخلاقیات ما را شکل می دهد. (آیا کسی که به دیگری کمک می کند، جز با منت و ریا و ... انجام می دهد؟ آیا برای دیگران دعا می کنیم؟ این ها نبود اخلاق است.این دهن کجی به خداست). این اخلاقیات است که باورها و اعتقادیات ما را تحت تاثیر قرار می دهد و شکل می دهد. خدا دین و عقل به ما داده تا بسوی کمال حرکت کنیم. تا به سوی امام حرکت کنیم. تا آن قدر جلو برویم که رفتارمان شبیه به امام بشود. ولی ما نمی خواهیم به سوی کمال حرکت کنیم.

آدم باید خودش را تحویل بگیرد و به خودش احترام بگذارد. آدم باید خودش را دوست داشته باشد. اگر کسی به خودش احترام نگذارد و خودش را دوست نداشته باشد نمی تواند به دیگران احترام بگذارد و دیگران را دوست داشته باشد. ما نباید هر غذایی بخوریم. نباید به دیگران بی احترامی کنیم. نباید دیگران را تحقیر و تمسخر کنیم. نباید کمکمان را از دیگران دریغ کنیم. باید به فکر اخلاقمان باشیم. باید به فکر روانیات و روحانیات مان باشیم. نباید به کسی صدمه بزنیم. نباید دیگران را نادیده بگیریم. نباید به آراء و افکار کسی بی احترامی بکنیم. امام باقر(ع) می فرماید: من در عجبم که انسان به اینکه چه چیزی بخورد، فکر می کند ولی این که به چه چیزی فکر می کند، نمی اندیشد.

عمر انسان محدود است، هر علمی که نفع حقیقی به انسان نرساند، از این جهت که عمر انسان را هدر داده، مذموم خواهد بود. 

قرآن کریم، در باب کسانی که از دو فرشته‌ی الهی، علم سحر آموختند، اما نه برای دفع ضرر ناشی از ساحران، بلکه برای اینکه با استفاده از این علم اطلاعاتی درباره‌ی نحوه‌ی به هم زدن رابطه‌ی زن و شوهر به دست آوردند (ولو که از این علم چنین استفاده‌ای نکنند)، می‌فرماید: 

آ‌ن‌ها چیزی به دست آوردند که حقیقتاً (مطابق آنچه در آخرت مشکوف می‌شود) سودی نداشت:

مَاۚوَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِۚوَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ ۚ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ ۚ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ ۚ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (بقره، 102).


عده‌ای گرد کسی جمع شده بودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله) سؤال کردند: او کیست؟ مردم پاسخ دادند: «علامه» است. از علمش سؤال کردند، گفتند انساب عرب را می‌شناسد. فرمودند: علمی است که دانستن آن سودی ندارد و ندانستنش ضرری نمی‌رساند. سپس آن روایت معروف را فرمودند و با اشاره‌ی ضمنی به این گونه دانش‌ها نشان دادند که این‌ها فضل (داشتن امری زیادی) هستند، نه علم.


و لذا قرآن آن‌ها را مورد مذمت شدید قرار می‌دهد؛ چرا که جان خود (عمر خود) را فروخته‌اند، اما چیز بی‌فایده خریده‌اند.

هر آنچه تحت عنوان علم مطرح می‌شود، زمانی از منظر اسلام واقعاً علم است که موجب تعالی انسان می‌شود. 

اگر از سنخ مطالب "نظری" (تئوری) است، "آیه‌ی محکمی" بر توحید قرار گیرد و اگر از سنخ مطالب "کاربردی" 

است، یا به اقامه‌ی یک فریضه (یعنی هر چه برای سعادت انسان لازم است) منجر شود یا به تحقق یک سنت و شیوه‌ی پسندیده در جامعه. 

علوم موجود، "نگاه عرضی" به نظام عالم دارند و این نظام را تنها در حوزه‌ی روابط بین خود پدیده‌ها جست‌وجو می‌کنند؛ اما اگر "نگاه طولی" بر همین علوم حاکم شود، همین علوم به «آیه‌ی محکمه» تبدیل خواهند شد.

علوم کاربردی، غایت خود را تحقق سیطره بر طبیعت یا رفاه حداکثری و امثال آن قرار داده‌اند. در حالی که اگر این کاربردها در مسیر "فریضه‌ی عادله" و "سنت قائمه" تغییر جهت دهند، آن گاه حال‌وهوای دیگری بر این علوم حاکم خواهد شد. 

مثلاً اگر علم اقتصاد به گونه‌ای شود که دغدغه‌ی عدالت را سرلوحه‌ی خود قرار دهد و منش و معیشت خداپسندانه را در زندگی آدمیان محقق کند، مصداقی از "فریضه‌ی عادله" خواهد بود و

اگر علومی همچون روان‌شناسی و جامعه‌شناس در پی ایجاد تحولی توحیدی در خلق‌وخوی فرد و جامعه برآیند، می‌توانند مصداق "سنت پابرجا" شوند. 

نظرات 1 + ارسال نظر
الهه نوری یکشنبه 12 مرداد 1393 ساعت 02:34

بسیار عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد