ترا غمگین نمی خواهم ای فرزند
من این چهره ی غمناکت را نمی خواهم دید
برو شاد باش و شادی کن و با جوانان بنشین
منشین در کنج این خانه
مزن زل در سقف اتاقت
برو بیرون از خانه
برو باشگاه برو تفریح کن با رفیقانت
می گوید من از این خانه نخواهم رفت بیرون
در بیرون از این خانه
نیست هیچ چیزی که دلم را با آن کنم شاد
خداوندا چرا نفرین خود بر نمی داری از این شهر طلسم گشته
خداوندا من از تو جز برداشتن طلسم از این کشور چیزی نمی خواهم
تاریکی را ببر نور را برگردان به این کشور
سپاس خداوند را که به وبلاگی باز گشتم که در سال 1381 ایجاد کردم.
افسردگی بیماری شایعه ی ملی ایران شده است. خندیدن دیگر یکی از ویژگی های جوانان ایرانی نیست. از همین روست که رسانه ی ملی نیز بسوی ایجاد "شبکه نسیم" شبکه شادی و سرگرمی رفته است. وضع سلامتی جسمانی و روانی مردم بحرانی شده است. 20% جامعه درگیر یکی از اشکال اعتیاد است. آمار طلاق و جرائم و مفاسد هشدار دهنده شده اند. بیکاری و نومیدی دو یار دیرین هم هستند. هوای شهرها چنان سمی است که جان شهروندان را هدف گرفته است. همه ی اینها هزینه های مدیریت جاهلانه است.
زیستن دز ظل تئوریهای ابطال شده است که چنین جامعه ی افسرده ای را خلق کرده است. اساساً در ذهنیت مدیریتی ناکارآمد عده ای شادی و فرح و رنگین پوشی و گفتن و خندیدن و خوش زیستن از مصادیق جلفی و سبکی است و انسان اسلامی کسی است که سنگین و وزین و متین است و مردم از دیدنش بیاد مکارم اخلاق بیفتند. هم چنین نگاه عده ای به جامعه ی سالم، شبیه چیزی همانند بهشت زهرا است. وقتی به بهشت زهرا میروید آرامش و پاکیزگی و پوشش مناسب اسلامی شهروندانی را می بینید که برای ملاقات اموات خود آمده اند. شهرهای اسلامی ایران هم بی شباهت از شهر مردگان نیست. وقتی جوانی کردن فعلی ابلیسی تلقی می گردد و جوانان را بجای چرخیدن در محیط های بازتر شهر به محیط های تنگ آپارتمانی هدایت کردند ، نتیجه ی آن پس از چند دهه ، همین افسردگی اجتماعی می شود. در زندگی آپارتمانی بنا بر اصل ملاحظه ی همسایگان، امکان جست و خیز و تخلیه ی انرژی جوانی فراهم نیست. محیط رسانه ملی هم کاملا متشرعانه است. اخبارهای منتشره ی تلویزیون هم فقط بوی باروت و خشونت می دهد. خدا رحم کند. نیازی به حمله نظامی آمریکا نیست. مدیریت مدیران ما سرنگ مرگ تدریجی را به همه ی شهروندان تزریق کرده است. الفاتحه مع الصلوات!
تعابیر مختلفی از عقلانیت وجود دارد که ابتدا به آنها اشاره می گردد:
در ابتدا باید گفت مراد ما از عقل یا عقلانیت چیست و از چه عقلانیتی سخن می گوییم. این واژه، از دیدگاه مکاتب یا فیلسوفان مختلف یک معنای خاص دارد. مثلاً از نظر فیلسوفان مسلمان عقل، عقل ارسطویی است و مدرن ها و پست مدرن ها و. .. هر کدام بر یک عقل خاص تاکید می کنند.
از این رو بدست دادن تعریفی خاص از عقل راه بسیار دشواری است. اما به هر حال در تبیین آن باید کوشید:
عقل را می توان به دو معنا در نظر گرفت:
1- عقل به معنای قوه استدلال و عاقله ای که آدمی از آن برخوردار است. این عقل عامل تمییز انسان از حیوان است.
1
باید تذکر داد که ما با عقل به معنای اول به صورت خاص آن کاری نداریم. فقط تا این حد برای ما نیاز است که بدانیم عامل تمییز آدمی از حیوان است، اما عقل و عقلانیت در معنای دوم حائز اهمیت است.
به طور مثال دکتر محمد عابد الجابری متفکر عربی است که در حال و هوای "عقل پوزیتیویستی" سیر می کند. عقل و عقلانیت پوزیتیویستی، عقلانیتی "بدون پیش داوری" و در بررسی و تحلیل ها مبتنی بر "تجربه"، "منطق" و "ریاضی" است و مسائل را تنها در صورت سازگاری با این محک ها می پذیرد. چنین عقلانیتی مفاهیم و مسائل حوزة عرفان را که آمیخته به سرّ و رازند، کاملاً غیر عقلانی می داند.
نقد عقلانیت پوزیتیویستی: