فصل دهم: دین و همبستگی: دیدگاه کارکردگرایان
ردکلیف براون برای اثبات کراکردگرایی به عنوان چشم انداز مسلط بر انسان شناسی و جامعه شناسی بسیار تلاش کرد. او نقش دین در جوامع کنونی را مهمتر از بررسی ریشه های آن در جوامع ابتدایی می داند.
تفاوت اصلی رای براون با دورکیم در این است که او باورهای دینی را خطا و توهم نمی داند. بلکه بیان نمادین احساساتی اند که برای ثبات و بقای جامعه ضرورت دارند و باورداشت های نادرست نیز بدلیل کارکرد اجتماعی شان سودمندند. باورداشت ها توجیه مناسک اند در نتیجه باید ابتدا مناسک را شناخت.
کارکرد اجتماعی مناسک دینی کلیدی شناخت دین است. البته مشکلی که در نظر کارکردگرایی وجود دارد این است که رخداد آن را تضمین و تبیین نمی کند و فقط از ضرورت آن حرف می زند. دیگر اینکه کارکرد دین را محدود جلوه می دهد.
نظریههای گوناگون عقل گرایانه، عاطفهگرایانه و جامعهشناختی با وجود کاستیها، در روشن تر ساختن شناخت از دین نقش داشتهاند.
هر یک از این رهیافتها بینشی جزئی در مورد ماهیت دین بدست میدهند. جزئی بخاطر اینکه دین پدیده ای بسیار پیچیده تر از آن چیزی است که هر یک از این رهیافتها تصور میکنند.
نظریه های کارکردگرایی جدید سعی کرده اند با اضافه کردن بعد روانشناختی تحلیل کارکردگرایی را تکمیل کنند. سرچشمه دین را نیازها و شرایط جهانی انسان تلقی کرده اند.
بنابراین یک نظریه فراگیر دین نیاز به این دارد که بینشهای همة این رهیافتها را در یک ترکیب فراگیر تلفیق کند تا تأثیر متقابل و پیچیده عوامل عقلی عاطفی و جامعهشناختی را کاملاً باز شناسد.
این پدیده های نامحسوس و تنشهای مجسمی که آنها را بازنمود میکنند در نگهداشت انسجام اجتماعی به صورت زیر نقشی اساسی ایفاد میکنند:
ـ جامعه نیاز به آن دارد که افراد امیال و کششهایشان را تابع احکامی سازند که برای نظم اجتماعی ضروری اند.
ـ ارزشهای غایی و نظایر آن نه تنها فطری نیستند بلکه باید با وسایلی حفظ شوند.
ـ برای دستیابی به این هدف، هدفهای گروهی و ارزشهای غایی نیز باید با کنشهای فردی پیوند خورده واصلاً کارکرد واقعیتهای فراتجربی درواقع همین است .
رابطه ی مناسک دینی با حفظ ایمان (اعتقادات / باورها / باور داشتها) :
مناسک دینی کارکرد حفظ باورداشت ها را انجام میدهند. یینگر معتقد است دین ریشه ای دوگانه دارد زیرا هم نیازهای فردی و هم نیازهای اجتماعی را برآورده می سازد. البته این موضع مورد نقد است چرا که ممکن است باوری فردی مورد قبول بتواند عامل برهم زننده ی نظم و یکپارچگی اجتماعی باشد.
"ادی" نیز رهیافت های روان شناختی و جامعه شناختی را در هم می آمیزد.
به نظر ادی جوهر دین گذشتن از تجربه روزانه است. وجود انسان را سه چیز تعین می کند:
1- احتمال: یعنی وجود بشر سرشار از بی اطمینانی، خطر و آسیب پذیری است.
2- ناتوانی: برای رفع بی اطمینانی کار زیادی نمی توانیم انجام دهیم.
3. کمیابی: نیازهای بشر نامحدود است و هدف ها و ارزش ها در جامعه توزیعی ناعادلانه
دارند. سازگاری با این ناکامی ها از طریق دین است.
شش کارکرد فردی و اجتماعی دین از نظر ادی :
1. دین برای انسان حمایت و تسلی به بار میآورد و از این طریق هدفهای تثبیت شده را پشتیبانی میکند.
2. دین از طریق آیین ها و مراسم، امنیت عاطفی و هویت و نقطة اتکایی ثابتی در بحبوحه ی ناسازگاریهای آراء و عقاید برای انسان به بار آورده که این همان کارکرد کشیشی دین است. ( در متون اسلامی نیز داریم که به هنگام فتنه ها و درآمیختن حق و باطل به یکدیگر به قرآن رجوع کنید)
3. دین به هنجارها، تقدس میبخشد و هدفهای گروهی را بر فراز هدفهای ف:.8'دی قرار میدهد. دین نظم اجتماعی را شروع میسازد.
4. دین معیارهایی را بعنوان مبنای انتقاد از الگوهای اجتماعی موجود فراهم میسازد و کارکرد پیامبرانه دارد که میتواند مبنایی را برای اعتراض اجتماعی فراهم سازد. (= دین اجتماعی یا دین سیاسی)
5. دین به انسان در شناخت خودش کمک میکند و باعث میشود که او احساس هویت کند. ( = هویت سازی دین)
6. دین در فرآیند رشد انسان و گذار از مراحل زندگی مهم است.
ادی نمی گوید دین ویژگی گریزناپذیر جامعه است و نگاه کارکردگرایی را ناکامل می داند و برای دین کژکارکردهایی نیز قائل است.
کژ کارکردهای دینی از نظر ادی عبارتند از:
1. دین ممکن است با آشتی دادن ستمدیدگان از اعتراض بی عدالتی جلوگیری کند.
2. کارکرد کشیشی دین که به هنجارها تقدس می بخشد می تواند مانع پیشرفت دانش بشری شود.
3. بخاطر محافظه کاریش مانع تطبیق انسان با شرایط متغیر شود.
4. کارکرد پیامبرانه به امیدهای دگرگون غیرواقع بینانه منجر شود که از کنش عملی در جهت تغییر جلوگیری کند.
5. دین می تواند وابستگی به گروه را عامل کشمکش با دیگر گروه ها سازد.
6. وابستگی به نهادها و رهبران مذهبی را ایجاد کند و از رشد افراد جلوگیری کند.