هر سازمانی در بعضی از مقاطع زمانی ممکن است دچار یک سری معضلات سازمانی یا اصطلاحاً سندرمهای سازمانی شود. امروز این سندرمها را در طبقهبندهای مختلفی ارایه میدهند در این مقاله به دو مورد از این سندروم های سازمانی که با فراوانی بیشتری در سازمانها بروز می نمایند یعنی شایعه ترور شخصیت اجتماعی و روانی بطور مختصر ÷رداخته می شود بحث «شایعه»در همة فرهنگهای بشری وجود دارد و در واقع بخش بزرگی از محاورات عادی افراد یک جامعه را تشکیل می دهد، لیکن با توجه به ویژگیهای فرهنگی و ساختار اجتماعی هر جامعه، برخی شایعات بستر مناسبی را برای نقل و انتشار خواهند یافت. بسیاری از محاورات جامعه آکنده از شایعات است. شایعات در اکثر موارد مطالب بیاساس اما به ظاهر باارزش هستند که گاه با اغراق و گزافهگویی همراه شده و اغلب هدفی جز پر کردن وقت در صحبت با آشنایان را ندارند. اما به عنوان یک پدیدة اجتماعی هدفمند اگر شایعات شروع به انتشار کنند، آنوقت نمیتوان آنها را نادیده گرفت چون در اینگونه مواقع میتوانند افراد دیگر و سازمان را دچار لطمه و آسیبهای گاهاً جدی کنند.
تعریف شایعه:
شایعه واژهای عربی از ریشة شیع میباشد، واژة شیع به معنای تقویت و انتشار چیزی است. «رابرت ناپ»، شایعه، را اینگونه تعریف میکند: «شایعه انتقال دهان به دهان حکایتها و اخبار غیر موثق است» «آلپورت نیز معتقد است: « شایعه عبارت است از یک موضوع خاص گمان زده شده، بدون وجود ملاکهای اطمینان بخش صحت، که معمولاً به طور شفاهی از فردی به فرد دیگر انتقال مییابد.» آن چیزی که در این تعریف مهم است مبنای واقعی نداشتن جز منتشره است. معمولاً در شایعه منبع سند، کمرنگ است بدین معنا که غالباً با پیش جملههایی مانند: شنیدهام که … یا میگویند که … آغاز میشود و مرجع ضمیر، غالباً نامشخص است مثلاً «از یک شخص مهمی شنیدهام که…»
آلپورت و همکارانش طی تحقیقاتی به این نتیجه رسیدهاند که شایعه در شرایطی ساخته و پراکنده میشود که مردم به یک مسذله یا حادثة خاص علاقمند هستند و آن برای آنها ابهام دارد و در مورد آن واقعیتهایی را نمیدانند. محقق مذکور در رابطه با انتقال پیامهای کذب (شایعه) بررسی کرده است که 70 درصد پیام پس از طی کردن 5 نفر (در فرایند انتقال به دیگری) تغییر میکند و ماهیت شایعه یا پیام کذب تغییر محتوایی و شکلی پیدا میکند.
شایعه پراکنی در سازمان:
شایعهها میتوانند در داخل یک سازمان به سرعت و شبیه یک طوفان ویرانگر گسترش پیدا کند. تجربههای سازمانی نشان میدهد که هر سازمانی طی حیات خود گهگاه گرفتار آثار مخرب چنین شایعههایی میشود. برای مثال، وقتی شایعه پارتی بازی در گزینش و استخدام بعضی از کارکنان یک سازمان پخش میشود، روحیه کارکنان آن سازمان به میزان قابل توجهی کاهش مییابد. وقتی این شایعه پراکنده میشود که رئیس یا فلان مدیر با یک یا چند نفر از کارکنان تحت نظارت خود رفتاری مبتنی بر بیعدالتی داشته است یا یکی از کارمندان یا کارگران سازمان نتوانسته حق خود را بگیرد و امتیازاتی که حق او بوده به همکار دیگرش داده شده است، همین شایعة به ظاهر کم اهمیت میتوان خلاقیت و نوآوری، انرژی و انگیزش کارکنان را حداقل برای مدتی کاهش دهد و بر اضطراب آنها بیفزاید، میل خوب و دقیق کار کردن را از آنها بگیرد و در مواردی حتی موجبات بروز رفتارهای تخریبی در سازمان را فراهم آورد.هر چند برای مقابله با شایعه روشهای مختلفی وجود دارد، اما اثربخشترین راهبرد، آن است که سعی کنیم از پخش شایعه پیشگیری کنیم. اما چگونه میتوان از بروز و شیوع شایعهای که غافلگیر کننده و مخرب است جلوگیری کرد؟ ابتدا باید مدیران به این نکتة مهم توجه داشته باشند که هیچ شایعهای برحسب اتفاق یا بدون هیچ گونه علت یا دلیل خاص به وجود نمیآید. شایعهها به دلایل مختلفی پدید میآیند 3 مورد اصلی آنها زمانی است که:
1) اطلاعات کافی در سازمان یا بین (کارکنان در مورد خاصی) وجود ندارد.
2) امنیت شغلی در یک قشر یا کل سازمان وجود ندارد.
3) تضادهایی بین گروهها یا قسمتهای کاری حتی بین افراد سازمان وجود دارد.
یک شایعه به هر دلیلی که شروع شده باشد وقتی به فرد دیگری منتقل شود، فرد جدید این شایعه را براساس تعصبات، نگرشها، پیشداوریها، ترسها، خوشبینیها و علایق و نفرتهای خود دریافت کرده و انتقال میدهد. معمولاً موضوع اصلی یک شایعه در نتیجة انتقال به شخص دیگر باقی میماند، ولی جزئیات آن به فراموشی سپرده میشود.کارکنان سازمان جزئیات جدیدتری را به یک شایعه میافزایند و بدین ترتیب، آن را بدتر یا شدیدتر می کنند و طی این فرایند احساسات شدید و استدلال خود را منعکس میسازند. برای مثال، وقتی شایعه مربوط به مجروح شدن یکی از کارگران یک سازمان تولیدی پراکنده میشود، ممکن است فرد دیگری که سرپرست خود را دوست ندارد این مطلب را بر شایعه بیفزاید که کوتاهی و قصور سرپرست آنان در زمینة حفظ و نگهداری مناسب از ماشینآلات باعث ایجاد سانحه شده است. به این پدیده افزایش جزئیات به یک شایعه گفته میشود.
در تکذیب یک شایعه مدیران نباید مجدداً شایعهای را تکرار یا به طور مستقیم به آن اشاره کنند. دلیل این پیشنهاد آن است که اگر شایعه در هنگام تکذیب تکرار شود، ممکن است بعضی از افراد فقط متن شایعه را بخوانند یا نشنوند و بدین طریق، موضوع شایعه در ذهن آنان تقویت شود. در اینجا به مثالی اشاره میکنیم که نشان میدهد چگونه میتوان یک شایعه را فقط با بیان حقیقت و بدون اشاره به متن اصلی شایعه تکذیب کرد. براساس این شایعه که در کارخانه اشاعه پیدا کرد، گفته میشد که دست یکی از کارگران به وسیلة ماشین قطع شده است. برای تکذیب این شایعه بیاساس، مدیر سازمان در خبرنامه هفتگی اعلام کرد که هیچگونه وقت یا زمان به دلیل ایجاد سانحه یا خرابی دستگاهها در سازمان هدر نرفته است. وقتی سرپرست یک واحد میخواهد از گسترش شایعهای جلوگیری کند، لازم است این اقدام را با سرعت انجام دهد. هر چه یک شایعه بیشتر تکرار شود، احتمال باور کردن آن توسط افراد سازمان، بیشتر است .وقتی یک شایعه پراکنده میشود و مدیریت سازمان میخواهد از اشاعه آن جلوگیری کند، بهترین روش جلوگیری، بیان حقیقت از زبان فردی از سازمان است که قابل اعتماد و مورد اطمینان کارکنان است. برای مثال، اگر شایعه مربوط به برنامههای آتی سازمان میباشد، مناسبترین فرد برای بیان حقیقت، بالاترین سطح مدیریت یا مدیر سازمان است. اگر شایعه مربوط به یک سانحه در سازمان است، بخش پزشکی سازمان باید در مورد آن واکنش مناسبی نشان دهد. اما در کل باید بیان نمود که همة افراد سازمان برای حفظ سازمان خود و پابرجا بودن آن باید از شکلگیری شایعات جلوگیری کنند و به افراد فرصتطلب و سودجو اجازه ندهند که سازمان و افراد آن را دچار استرس و کاهش انگیزه کنند.
منظور از ترور شخصیت در سازمان، «رفتار یک فرد یا افراد خاصی است که چون برای دستیابی به هدفهای شخصی یا گروهی خود قادر به استفاده از روشهای صحیح نیستند و نمیتوانند منافع خود را به شیوهای صحیح، مقبول و مطابق با میزانهای اخلاقی بدست آورند، میکوشند با اِعمال قدرت و براساس ترس، حذف روانی- اجتماعی افراد دیگر، شایعپراکنی و بدگویی به مقصود خود برسند. طی این فرایند آنها سعی میکنند شخص یا اشخاص مورد تهاجم را در نظر روسا، مرئوسان و همکارانشان، نامطلوب، کم کار، مخالف اهداف سازمان و افرادی بی مصرف و بد، جلوه دهند.
مشخصات افرادی که اقدام به ترور اجتماعی شخصیت دیگران میکنند:
1- پایین بودن عزت نفس یا کمبود عزت نفس: این افراد به دلیل احساس حقارتی که ممکن است داشته باشند، با استفاده از «مکانیسمهای دفاعی» از نوع کوچک یا خوارسازی، سعی میکنند دیگران را تخطئه کنند و بر احساس خود ارزشمندی و قدرت کاذب خود بیفزایند.
2- نیاز به قدرت و اعمال آن: نیاز اینگونه افراد به دارا بودن قدرت و اعمال آن بر دیگران شدید است و مایلاند با اتخاذ همة شیوههای ممکن، دیگران را وادار سازند تا در مقابل آنان کٌرنش کنند و سخنی برخلاف میل آنان بر زبان نیاورند. نیاز به واداشتن دیگران به اطاعت بیچون و چرا، یکی از مشخصات عمدة این گونه افراد است.
3- کمبود دانش فنی و تخصصی لازم در سازمان: این افراد با کمبود در برخورداری از دانش فنی و اطلاعاتی، به سرپرستی یا مدیریت واحدی که کارکناناش دارای دانش فنی و اطلاعات تخصصی هستند، منسوب شدهاند. دانش آنها بسیار کمتر از فردی است که مورد هجوم تروریستی قرار میدهند و با این حساب حس حسادت و خود کم بینی خود را جبران میکنند.
4- احساس کمبود در یک یا چند خصوصیت شخصیتی یا ظاهری: افرادی که از نظر ظاهری یا از جهت ابعاد پنهان شخصیت (نظیر هوش، استعداد و…) خود را کمتر از دیگران میدانند و میخواهند حقارت خود را عیان نسازند اقدام به تخطئة کارکنان دیگر میزنند.
5- منصف نبودن و عدم بلوغ روانی- اجتماعی: افکار و قضاوتهای اینگونه افراد در سازمان، بسیار تحت تأثیر خواستههای کودکانه و ترسها، جاهطلبیها، خشم یا حسادت آنان است.
6- بیاعتنایی به اصول اخلاقی: اینگونه افراد به هر طریق ممکن میخواهند به اهدافشان برسند و این تیپ افراد رسیدن به هدف را با هر ابزاری توجیه میکنند حتی اگر اصول اخلاقی و انسانی زیرپا گذاشته شود.
7- کمکاری و ناتوانیهای شخصی: افرادی که طبعاً بهره هوشی پایینتری دارند همچنین تنبل کمکار و تنپرور هستند و از استعدادهای ذاتی برخوردار نیستند وقتی میبینند که از دیگران کم آوردهاند دست به اینگونه اقدامات پلید میزنند.
برای جلوگیری از این پدیدة مخرب در سازمان میتوانیم اقدامات زیر را انجام دهیم:
1) ابتدا باید مشاغل مختلف مورد بررسی قرار دهیم و پس از آنکه پستها مشخص شدند برای هر کدام نظام شرح و مشخصات شغل تدوین کنیم، وقتی حدود و اختیارات هر شغل با تمام جزئیات مشخص شد از مشاوران متخصص جهت گزینش بهترین فرد، برای شغل موردنظر، کمک بگیریم یعنی با تجزیه و تحلیل شخص و شغل توسط سازمان و مشاوران صنعتی، میتوانیم افراد سالم را در سازمان استخدام کنیم. زیرا اساساً پیشگیری بهتر از درمان است و باید اضافه کرد که اکثر کسانی که به ترور شخصیت اجتماعی دیگران میپردازند افرادی هستند که از لحاظ شخصیتی دچار مشکلاند.
2) موجباتی را فراهم آوریم تا هیچ یک از کارکنان سازمان بدون طی کردن دورههای آموزشی مناسب، کارآمد و اثربخش به پست مدیریت یا سرپرستی و یا مشاغل خاص منصوب نشود. در واقع مدیریت یا سرپرستی هنری است که افراد باید ضمن برخورداری از بعضی مشخصات شخصیتی و با کسب مهارتهای شناختی، هیجانی و رفتاری مناسب، آن را بیاموزند.
3) پیروی از یک برنامة علمی و صحیح ارزشیابی مدیران و دیگر کارکنان، میتواند نقش مهمی را در پرورش کارآیی آنان در سازمان ایفا کند طی این روشهای علمی ارزیابی، افرادی که به آموزش، مشاوره، پاداش و تقویت، درمان و… نیازمند هستند مشخص میشوند.
4) با اشاعه عادت و فرهنگ تشکیل جلسات بحث و مذاکرة گروهی در سازمان و تشویق کارکنان برای شرکت در این گونه جلسات و طرح مسایل و مشکلات خود در حضور، مدیران و به خصوص در حضور مدیران عالی سازمان، میتواند به ایجاد یک فضای روانی- اجتماعی مناسب در سازمان کمک کند و به کارکنان بیاموزد که میتوانند مشکلات، کمبودها و نگرانیهای خود را بدون اقدامات منفی ابراز دارند و به نتیجه برسند.
5) به عنوان مدیران یا سرپرستان سازمانها باید با مشاهده کردن غیبت، بدگویی، تهمت و بهتان نسبت به دیگران ا، به اینگونه رفتارها، انتقاد کنیم و به چنین افرادی اجازه ندهیم که جو سازمان را با شایعهپراکنی و جوسازی منفی در مورد دیگران برهم بزنند.
6) کارکنان می توانند با تشخیص دادن فردی که اقدام به ترور یا شایعه پراکنی میکند، او را از جمع دوستان و گروه اجتماعی خودشان طرد کنند چون اساساً نمیتوان به این افراد اعتماد کرد.
انش فردی هنگامی برای سازمان قابل دسترس خواهد شد که کارکنان تمایل به اشتراک آن داشته باشند. اشتراک دانش، رفتاری فراتر از نقش واقعی کارکنان در سازمان است که برای بروز آن باید موانع احتمالی و تسهیل کننده های بروز این رفتار شناسایی شوند و هم کارکنان و هم سازمان تلاش کنند در کنار یکدیگر روش هایی را که برای به اشتراک گذاری دانش تأثیر گذار است را شناسایی کنند و همزمان در تقویت مشوق ها و از بین بردن موانع اشتراک دانش بکوشند.
در این فصل به تشریح سه دسته از موانع فردی، سازمانی و موانع مبتنی بر فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی که در تسهیم مؤثر دانش در سازمان اثرگذار است می پردازیم.
موانع و تسهیل کننده های فردی
موانع فردی موانعی است که از رفتار فردی، اعمال، نگرش ها و برداشتهای افراد سرچشمه می گیرند. این موانع عبارتند از:
عدم وجود زمان کافی برای به اشتراک گذاری دانش
ü ما انسان ها معمولاً بیشتر زمان خود را صرف فعالیتی می کنیم که برایمان منافع آشکار و ملموسی در بر داشته باشد و کمبود زمان منجر به اولویت بندی بین تسهیم دانش و سایر فعالیت هایی می شود که فکر می کنیم برایمان مفیدتر است. در این حالت ما با تسهیم دانش به عنوان یک عامل هزینه ای برخورد کرده ایم و تسهیم دانش را فعالیتی منفک از سایر فعالیت های روزانه می بینیم، در حالی که برای تبدیل شدن به سازمانی یادگیرنده کارکنان دانشی سازمان باید خود را مسئول یادگیری خود و همکارانشان بدانند و در فرایندهای کاری رسمی و غیر رسمی به عنوان مربی عمل کنند و به تسهیم دانش در طول فرایندهای کاری و به عنوان جزئی لاینفک از فعالیت هایشان بپردازند.
عدم یکسان بودن ویژگی ها، سطح دانشی و بینشی به اشتراک گذارندگان دانش
متناسب نبودن سن افراد؛
عدم تشابه جنسیتی؛
متناسب نبودن سطح تحصیلات؛
متناسب نبودن سطح فرهنگی ارزش ها و باورهای فردی؛
و یکسان نبودن سطح دانش و تجارب افراد، از جمله موانع بر سر راه شکل گیری ارتباطات صحیح سازمانی و در نتیجه عدم تسهیم مؤثر دانش می باشد.
ترس از اعتراف به ندانستن
گاهی کارکنان از ترس این که در صورت استفاده از دانش دیگران از آن ها نا آگاه تر جلوه کنند از دانش دیگران استفاده نمی کنند و گاهی نیز کارکنان به اینکه از دیگران مشورت و راهنمایی نمی گیرند و تنها از روش مختص به خود استفاده می کنند افتخار می کنند.
عدم آگاهی دارندگان دانش نسبت به مفید بودن دانش برای دیگران
بعضی از کارکنان از ارزشی که دانش آن ها برای دیگران دارد آگاه نیستند و از طرف دیگر برخی از کارکنان نیز نمی دانند چه شخصی در سازمان دانش مورد نیاز آن ها را در اختیار دارد. در این حالت نه گیرنده و نه دارندۀ دانش خیلی دلواپس این که چه کسی نیازمند دانش است و یا چه کسی دارندۀ دانش است نخواهد بود. از بروز این حالت در سازمان تحت عنوان جهالت دوطرفه یاد می شود که بر طرف شدن این حالت نیازمند مدیریت صحیح دانش، ایجاد نقشۀ دانشی سازمان و مستندسازی فعالیت ها و تجربیات کاری است.
آسان تر بودن به اشتراک گذاری دانش آشکار نسبت به دانش پنهان
در سازمان ها بیشتر به تسهیم دانش مستند و عینی تأکید می شود و به تسهیم دانش پنهان که غالباً به صورت تجربه در ذهن کارکنان سازمان وجود دارد و ارزش بیشتری را نیز برای سازمان دارد، توجهی نمی شود. برای آشکار نمودن چنین دانشی، سازمان ها باید به روش های تسهیم دانش پنهان مانند یادگیری عملی، گفتگو، حل تعاملی مسائل و ..... توجه کنند.
ضعف در مهارت های ارتباطی
اهمیت ارتباطات بین افراد در مدیریت دانش آنقدر زیاد است که یکی از دانشمندان این حوزه معتقد است: اگر یک دلار دارید و می خواهید آن را خرج مدیریت دانش کنید، بهتر است آن را برای ایجاد ارتباط بین افراد خرج کنید. تأثیر پررنگ مهارت های ارتباطاتی چه به صورت شفاهی و چه به صورت نوشتاری در تسهیم دانش بین کارکنان انکار ناشدنی است. کوچکترین رفتار و گفتار ما می تواند بر انگیزۀ تسهیم دانش ما با همکاران مان و بالعکس اثرگذار باشد. افرادی که صرفاً در پی بکارگیری تکنیک های ارتباطی به منظور تأثیر گذاری بر دیگران و رسیدن به خواسته های فردی خود هستند افراد موفقی در برقراری ارتباط با دیگران نیستند.
ضعف در اعتماد در بین کارکنان
فرهنگ تسهیم دانش بر اساس اعتماد ایجاد می شود. عدم اعتماد بین افراد اصلی ترین دلیل برای عدم تمایل آنها به تسهیم دانش خود با دیگران است. همان طور که در فصل قبل نیز اشاره کردیم هیچ عاملی به اندازۀ اعتماد در روابط کاری نمی تواند بر انگیزۀ تسهیم کارکنان اثرگذار باشد. اگر اعتماد نباشد هر فرد فکر می کند اگر بخشی از دانش خود را در اختیار دیگران قرار بدهد ممکن است دیگران از آن سوء استفاده کنند و یا بدون توجه به مالکیت معنوی، آن را به به اسم خود ارائه دهند و از منافع آن بهره مند شوند، بنابراین از تسهیم دانش خود سرباز می کنند.
ترس از به مخاطره افتادن امنیت شغلی
بعضی از کارکنان به این دیدگاه قدیمی که "دانش و اطلاعات قدرت می آورد" معتقدند و همین اعتقاد توجیهی است که آن ها را وادار به مخفی کردن دانش و اطلاعات خود می کند و عدم تسهیم دانش را وسیله ای برای پیشرفت شغلی خود تصور کرده و بالعکس تسهیم دانش را عاملی برای تضعیف جایگاه سازمانی و قدرت خود می دانند و بنابراین به دلیل ترس از کاهش امنیت شغلی خود دانش خود را با دیگران تسهیم نمی کنند. این دسته از کارکنان با این طرز تفکر با ورود هرگونه نوآوری و تغییر نیز در سازمان احساس خطر می کنند.
عدم آگاهی کافی از ارزش و مزایای به اشتراک گذاری دانش با همکاران
گاهی عدم وجود انگیزۀ کافی برای تسهیم دانش در ما به علت ندانستن و یا غافل بودن از مزایای فردی و سازمانی تسهیم دانش در سازمان است. آگاهی از مزایای تسهیم دانش که در فصل قبل به آن اشاره شد باعث خواهد شد ما به صورتی آگاهانه و هدفمند در این مسیر گام برداریم.
آیا شما دانشتان را با همکاران به اشتراک می گذارید؟
بعضی از افراد وجود دارند (قطعاً شما هم تعدادی از آن ها را در شغل و حرفۀ خودتان دیده اید و می شناسید) که خیال می کننند دانش قدرت است و هر چه آن ها بتوانند دانش بیشتری را برای خودشان کسب کنند، قدرت بیشتری در اختیار خواهند داشت. آن ها یکسری سیلوهای مجازی در اطراف خودشان به وجود می آورند و دانش خود را درون آن ها نگهداری می کنند و افراد دیگر را از آن ها دور می نمایند.
در مقابل این گروه افراد مؤثری در سازمان وجود دارند که به ترویج و اشتراک دانش خود می پردازند. یکی از محققان معتقد است: بهترین استراتژی برای آینده اشتراک دانش آن هم به صورت وسیع می باشد.
این افراد دارای ویژگی ها و صفات مشخصۀ رفتاری زیر هستند:
روحیۀ جمع گرایی به جای فرد گرایی و تک روی
روحیۀ دیگرخواهی به جای خودخواهی
روحیۀ جرأت و جسارت
روحیۀ شفافیت
نگاه مثبت اندیش
اشتیاق به یادگیری و تعالی
انعطاف پذیری در برابر دیدگاه های جدید
داشتن روحیۀ بخشندگی و سخاوت
داشتن نگاهی دوراندیش
افرادی که دانش را ذخیره می کنند معمولاً تشنۀ قدرت هستند، آن ها تمایل دارند تا پایگاه قدرت مناسبی برای خودشان به وجود آورند، اما در این فرایند هرگونه اعتمادی را که همکارانشان به آن ها می توانستند داشته باشند را از بین برده و نابود می کنند.
موانع سازمانی تسهیم دانش
یکی از موضوعات کلیدی تسهیم دانش در یک سازمان وجود زمینه مربوط به محیط و شرایط مناسب سازمانی است. موانع بالقوه ای که در این خصوص می توانند منجر به کاهش تسهیم دانش در سازمان شوند عبارتنداز:
فقدان نگاه درست مدیران به اهمیت تسهیم دانش و عدم حمایت از آن
چنانچه مدیران ارشد سازمان به اهمیت تسهیم دانش در کسب موفقیت های فردی و سازمانی تأکید نکنند و تصویر واضح و روشنی از غایت آن برای کارکنان ترسیم نکنند، با وجود پشتیبانی سایر زیرساخت ها تسهیم دانش به صورت فعالیتی طبیعی در میان کارکنان شکل نخواهد گرفت.
تمرکز شدید بر سلسله مراتب سازمانی
ساختارهای سازمانی باز، مسطح و انعطاف پذیر، فعالیت های به اشتراک گذاری دانش را به شدت تسهیل می کند. در مقابل تمرکز شدید بر سلسله مراتب و قواعد داخلی محیطی را فراهم می کند که از کارکنان انتظار دارد به صورت جدی و طبق قوانین و رویه های اداری عمل کنند و آزادی عمل کارکنان و شکل گیری روابط باز و آزادانه را با سختی مواجه خواهد کرد و در نتیجه احتمال تسهیم مؤثر دانش بین کارکنان به شدت کاهش می یابد.
کمبود فضاهای رسمی و غیر رسمی جهت به اشتراک گذاشتن دانش
یکی از گام های اولیه در سازمان برای حمایت از شکل گیری فرایند تسهیم دانش، ایجاد فضاهای رسمی و غیر رسمی برای سهولت در امر به اشتراک گذاری دانش در سازمان می باشد. شکل گیری جلسات بحث و گفتگو، حمایت از شکل گیری شبکه های غیررسمی سالم در سازمان، ایجاد فرصت انجام کارها به صورت تیمی و گروهی، فراهم نمودن فرصت هایی جهت گذراندن اوقات فراغت کارکنان با یکدیگر نظیر گردش های دسته جمعی، بهره گیری از ساعات ناهار، نماز و استراحت در جهت افزایش تعامل بیشتر کارکنان می تواند فضای مناسبی را برای تسهیم دانش کارکنان فراهم کند.
ضعف در سیستم پاداش و تشویق سازمان
از آن جا که به اشتراک گذاری دانش ماهیتاً مسئله ای رفتاری است، استفاده از سیستم پاداش یکی از روش های بالابردن احتمال بروز این رفتار از جانب کارکنان است.
در صورتی که سازمان از کارکنان دانشی که از انگیزۀ بالایی برای به اشتراک گذاری دانش خود با دیگران برخوردارند حمایت و قدردانی مادی و معنوی نکند، از انگیزۀ سایر کارکنان در پیروی از این رفتار کاسته خواهد شد. هر چند زمانی که کارکنان به ارزش و اهمیت تسهیم دانش خود با همکاران اعتقاد قلبی و باور نداشته باشند حتی وجود یک سیستم انگیزشی قوی هم نمی تواند برای مدت طولانی کارگشا باشد. یکی از راه های تقدیر از فعالیت های تسهیم دانش در سازمان این است که آن را به عنوان معیاری در ارزیابی عملکرد کارکنان لحاظ کنیم.
وجود فضای رقابتی شدید در سازمان
وجود فرهنگ رقابتی شدید و ناکارآمد در سازمان، مطمئناً نتایج بدی را بر جریان تسهیم دانش خواهد گذاشت، وجود این فضا باعث خواهد شد که کارکنان برای حفظ مزیت رقابتی خود دانش را برای خودشان حفظ نموده و در اختیار دیگران قرار ندهند.
پراکندگی واحدهای سازمانی
در صورتی که محل قرارگیری واحدهای سازمانی نسبت به یکدیگر دور باشد، به اشتراک گذاری دانش با مانع همراه خواهد بود. زیرا در این حالت به دلیل کاهش ارتباطات و فراهم نشدن بستر مناسب برای تعامل و در نتیجه تبادل دانش و تجربیات احتمال به وجود آمدن دوباره کاری و سایش های سازمانی افزایش خواهد یافت. بهترین روش برای تسهیم دانش در این شرایط شکل گیری گروه های دانشی در بین واحدهای مختلف سازمان است به صورتی که از هر یک از واحدهای سازمانی فردی به عضویت این گروه ها درآید تا یکدیگر را در جریان فعالیت های کاری خود قرار دهند.
موانع و تسهیل کننده های مبتنی بر فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی
فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی اصلی ترین ابزاری هستند که با پشتیبانی از فرایندهای مدیریت دانش مهم ترین عامل برای ایجاد ارتباط بین افراد و بخش های مختلف سازمان و زمینه ساز انتقال دانش در سراسر سازمان می باشند. وجود فناوری های اطلاعاتی و ارتباطاتی برای موفقیت سیستم های مدیریت دانش امری حیاتی است، زیرا فناوری های اطلاعاتی با فراهم کردن معماری مناسب سازمانی مدیریت دانش را در درون سازمان ها امکان پذیر می سازد، با این وجود گاهی این عامل پشتیبان کننده به صورت مانعی بر سر راه تسهیم دانش کارکنان عمل خواهند کرد. موارد زیر از این جمله هستند:
فقدان فرهنگ استفاده از فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی
استفاده از فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی در راستای انجام فعالیت های تسهیم دانش در سازمان، نیازمند وجود فرهنگی است که در آن افراد نگاهی منطقی به این ابزار داشته باشند، از قابلیت ها و کارکردها و مشکلات احتمالی آن درک درستی داشته باشند و به این ترتیب با استفادۀ به جا و مناسب از مزایای آن به عنوان اصلی ترین ابزار تسهیم دانش بهرۀ لازم را ببرند.
جابه جایی ابزار با هدف در استفاده از فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی
گاهی به جای نگاه ابزاری به فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی، برخورداری و سرمایه گذاری در آن ها به عنوان هدف قرار می گیرد و بدون توجه به ماهیت ابزاری آن برای انجام بهینۀ فعالیت ها مثلاً داشتن شبکۀ قوی اینترانت، انواع نرم افزارها و.... در درجۀ اول اهمیت قرار می گیرد.
بی توجهی به کارکرد اصلی فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی
سرمایه گذاری هایی که در حوزه فناوری اطلاعات و ارتباطات درسازمان ها انجام میگیرد، عمدتاً با هدف ماشینی شدن کارها و کاهش هزینه ها و زمان است در حالی که کارکرد اصلی فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی ایجاد هم افزایی و متمایز کردن شیوۀ ارائۀ خدمات نسبت به سایر سازمان ها می باشد..
ضعف در ارائۀ خدمات پشتیبانی
ضعف در پشتیبانی از ابزارهای فناوری اطلاعات و ارتباطات باعث ایجاد وقفه در انجام کارها خواهد شد و در نتیجه فناوری اطلاعات به جای آنکه عاملی تسهیل کننده در انجام فعالیت ها و تعاملات کاری باشد عاملی بازدارنده خواهد شد که قادر به تأمین و پاسخگویی به موقع به نیازها و توقعات فردی و سازمانی نخواهد بود.
فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی خود را به افراد تحمیل می کنند
فناوری های اطلاعاتی به علت ماهیت از پیش تعریف شده، کاربر را مجبور به پذیرش و هماهنگ نمودن فعالیت های خود با سیستم از پیش تعریف شده می نماید در حالی که فناوری های ارتباطی و اطلاعاتی باید در خدمت نیازهای اداری باشد و خود را با تشخیص ها و نیازهای افراد هماهنگ نمایند.
وجود شکاف دیجیتالی
تفاوت بین کارکنان از لحاظ سواد دیجیتالی که از آن به عنوان شکاف دیجیتالی یاد می شود می تواند مانعی بر سر راه تسهیم دانش در سازمان ها باشد. این تفاوت می تواند ناشی از سن، سطح تحصیلات و یا نوع نگرش کارکنان نسبت به ورود فناوری ها در سازمان باشد.
در پایان باید گفت، تسهیم دانش ارزشی برای افراد و سازمان ها نخواهد داشت مگر این که افرادی که به دانش مفید نیاز دارند، آن را دریافت کرده، پذیرفته و به کاربگیرند، اولین قدم برای دستیابی به این هدف شناسایی موانع تسهیم دانش و فاصلۀ بین وضع موجود و وضع مطلوب فعالیت های تسهیم دانش و اقدام مناسب در جهت رفع موانع و حرکت به سوی وضع مطلوب است.
ارکان ارزیابی عملکرد منابع انسانی
چکیده فرایند ارزیابی عملکرد که امروزه باید آن را در چارچوب مدیریت عملکرد طراحی و پیاده سازی نمود یکی از مهمترین فرایند توسعه منابع انسانی به شمار میرود. مهمترین عواملی که در طراحی یک فرایند ارزیابی عملکرد اثربخش لازم است مورد توجه قرار گیرند را میتوان به شرح ذیل برشمرد: - شفاف سازی ارتباط عملکرد کارکنان با استراتژیها و اهداف سازمان - تعیین شاخصهای عملکردی جهت ارزیابی -تعیین و برقراری ارتباط بین فرایند ارزیابی عملکرد با سایر فرایندهای توسعه منابع انسانی در این مقاله تلاش شده است با توجه به رویکرد فوق و بر اساس مدل “5W” نسبت به تشریح عوامل کلیدی در طراحی فرایند ارزیابی عملکرد پرداخته شود.
مقدمه ارزشیابی، به عنوان یک فعل، از ابتدای خلقت بشر و در ذات و کردار اغلب موجودات زنده، به نوعی حضور داشته و اساساً مبنای رفتارهای فطری و اکتسابی بشر بوده است. ادیان الهی عموماً معیار و شاخصهای رفتاری و کرداری به انسانها عرضه کرده، در ازای تبعیت از آنها پاداشهای معین و در صورت استنکاف نیز مجازاتهای معینی را بشارت دادهاند. ارزیابی عملکرد در مجموعه مدیریت منابع انسانی نـظام ارزیابی عملـکـرد، یـکی از مهمترین و پایـه ای تر ین زیـر نظامهای منـابع انسانی محسوب میشود ، بدیهی است که ارزیابی عملکرد کارکنان فرایندی بسیار مهم و از حساستر ین مسائلی است که مسئولان سازمانها با آن روبهرو هستند. با وجود سعی دائم در طراحی سیستمهای بهینه و موثر برای ارزیابی کارکنان، شواهد و مدارک نشان میدهند که به طور کلی، مسئولان سازمان از روشها و سیستمهای مورد استفاده برای ارزیابی کارکنان راضی نیستند. دلیل اصلی این نارضایتی، عوامل مختلفی ازجمله پیچیدگی فرایند ارزیابی و وجود کاستیهایی در سیستم ارزیابی جامع است اما سازمانها به عنوان موجودی اجتماعی به ضرورت نیازمند قاعده ای برای ارزیابی شایستگیهای کارکنان خود هستند، باز آزمایی و سنجش عملکرد هر سیستم پس از یک دوره زمانی مناسب بر اطمینان از عملکرد و اثرگذاری آن و نیز رفع موانع و اشکالات دیده نشده ضرورت دارد. ارزیابی عملکرد کارکنان از وظایف بسیار مشکل ارزیابان است، زیرا ارزیابی شوندگان معمولاً نسبت به تأثیر نتایج ارزیابی خوش بین و از تأثیرات آن بر پیشرفتهای آینده خویش واقفند،همین امر ارزیابی را مشکل کرده است مسئله مشکلتر وجود انواع و اقسام مسئله های ساختاری است که موجب ایجاد شک و تردید درباره منصفانه یا عادلانه بودن این فرایند است. اینگونه مشکلات، گذشته از این موجب بروز تضاد و تعارض بین سرپرستان و زیردستان میشوند که در نتیجه رفتارهای ویرانگر را تقویت خواهند کرد. شناخت مسائل و مشکلات و بهینه سازی نظام ارزیابی عملکرد، دست کم از دو بعد دارای اهمیت است: اول اینکه سازمانها نیازمنـد آگـاهی از کـارایی کارکنان خویش اند تا بتوانند برای بهبود عملکرد و ارتقای بهرهوری فردی و سازمانی، وضعیت منابع انسانی خود را بهبود بخشیده، بر کمیت و کیفیت تولیدات خود بیفزایند. دوم اینکه، آگاه شدن کارکنان از نتایج عملکرد خود برای آنها مطلوب بوده، عموماً احساس رشد خواهند کرد؛ به این صورت که به نقاط قوت و ضعف خود پی برده، برای افزایش توانمندیهای خویش بر اساس واقعیات تلاش خواهند کرد. ارزیابی عملکرد کارکنان، فرایندی بسیار مهم و از حساستر ین مسائلی است که مسئولان سازمان با آن روبهرو هستند. با وجود سعی دائم در طراحی سیستمهای بهتر و مؤثرتر برای ارزیابی کارکنان، شواهد و مدارک نشان میدهند که کارکنان از این سیستمها راضی نیستند. ناتوانی در طراحی یک سیستم جامع، عدم پشتیبانی مدیریت، عدم تناسب و انطباق سیستمهای ارزیابی با واقعیات، از جمله مشکلاتی هستند که معمولاً اثربخشی اکثر سیستمهای ارزیابی را دچار اشکال میسازند. ارکان ارزیابی عملکرد چه چیزی باید مورد ارزیابی قرار گیرد؟ شناخت و تشخیص کارکنان با عملکرد بر جسته، تنها با نگاه سادهانگارانه به اعداد و ارقام امکان پذیر نمیباشد، بنابراین لازم است که معیارهایی برای ارتباط رفتار و عملکرد با استراتژی سازمان شناسایی شود. باید اطمینان یافت که شاخصهای عملکرد مناسب و درستی برای ارزیابی کسب و کار موفق به کار گرفته شده است و همچنین این شاخصها با عملکرد کارکنان تطبیق داده شده است. از این راه سازمان میتواند کارکنان را در جهت ایفای نقش برتر توانمند سازد و این امر خود میتواند در افزایش توانمندی سازمان در اجرای استراتژی موثر باشد. با توجه به اینکه کارکنان بیشترین ارتباط را با مشتریان دارند اغلب میتوانند بازخورد سودمندی درباره آنچه که از نظر مشتریان به واقع ارزشمند است ارائه کنند. بنابراین آنها میتوانند به سازمان در جهت شناسایی شاخصهایی که به درستی میتوانند معیار ارزیابی عملکرد باشند کمک کرده، همچنین اعلام کنند که در چه زمینههایی، بین استراتژی و واقعیتهای روزمره، گسستگی وجود دارد. با ایجاد ارتباط شفاف بین هدفهای کسب و کار با رفتار و عملکرد کارکنان، سازمان میتواند کارکنان را از نقش و سهم خود در پیشبرد استراتژی آگاه سازد. برای این امر، ا:.7.تدا لازم است همبستگی بین شاخصهای ارزیابی عملکرد و حقایق کسب و کار شناسایی شود. برای مثال یک مرکز ارائه خدمات تلفنی در سازمان را در نظر بگیرید که در جهت ارائه اطلاعات و خدمات به صورت تلفنی به مشتریان، رقابت میکند. در این سازمان مدیریت احتمالاً ارائه خدمات ویژه به مشتریان را به عنوان هدف در نظر میگیرد و همچنین حضور و در دسترس بودن را به عنوان شاخص ارزیابی جهت تحقق این هدف تعیین میکند. هر چند که شاخص مزبور میتواند ارزشمند باشد اما ممکن است این شاخص به خودی خود به استراتژی سازمان بر نگردد، در نتیجه بر این اساس سیستم تشویق کارکنان به رفتار نادرست پاداش میدهد و سازمان به صورت درست متوجه نمیشود که کدامیک از کارکنان آنها نقش موثری در تحقق برنامههای استراتژی کسب و کار دارند. اما اگر شما تشخیص بدهید که مشتریان مرکز تلفن سازمان ترجیح میدهند که مسائلشان به سرعت حل شود، آن وقت تماسهای تلفنی کوتاه و تحلیل دقیق درخواست مشتری میتواند به عنوان معیار اصلی جهت ارزیابی عملکرد در نظر گرفته شوند. حال شما باید شاخصهایی را برای ارزیابی کارکنان در برابر آن معیار (تماس تلفنی کوتاه و تحلیل دقیق درخواست مشتری ) شناسایی کنید و بر روی منابعی که در همین راستا به کارکنان کمک میکنند، سرمایه گذاری داشته باشید. علاوه بر لزوم تعیین شاخصهای عملکرد مناسب در جهت اجرای استراتژیها و برنامهها، تعیین شاخصهای رفتاری مناسب برای ایجاد تعامل موثر و اثربخش با محیط پیرامون در جهت ایفای نقش برتر نیز امری ضروری است: تعیین مصادیقی در مورد شایستگیهای نظیر ارتباطات ، اخلاق حرفه ای ، مشتری مداری ، کار تیمی و ... که افراد را در جهت اجرای بهینه نقش خویش یاری میکند. در همین مورد و در جهت ایجاد یکپارچگی و تعامل سازنده اعضا و توجه به منافع جمعی، شاخصهایی که به عملکرد و خروجی هر بخش/واحد مرتبط میباشند ، از قبیل: سرانه پیشنهادها ، امتیاز 5S ، نتایج حاصل از ارزیابیها و ممیزیها و ... نیز باید مورد نظر قرار بگیرد. آخرین عاملی که برای ارزیابی میتوان در نظر گرفت عملکرد و خروجی کارکنان در مورد نظامهای مصوب عمومی سازمان، نظیر: فعالیتهای آموزشی و پژوهشی ، تشویق و توبیخ ، پیشنهادها و ... است (شکل 1). ارزیابی چه زمانی باید صورت پذیرد؟ یکی از مسائل حائز اهمیت در ارزیابی عملکرد ، زمان ارزیابی است. آیا ارزیابی عملکرد افراد باید روزانه، هفتگی، ماهانه، فصلی و یا سالیانه به عمل آید ؟ شاخصها،معیارها و نقاط پایش فرایندها، فعالیتها اگر به مدل ارائه شده (شکل 2) ارزیابی عملکرد در این مقاله توجه کنید، درمی یابید که یکی از مهمترین بخشهای قابل ارزیابی در مدل شاخص ، معیارها و نقاط پایش استخراج شده از استراتژی و برنامهها، مستندات و فرایندها است. بنابراین یکی از فاکتورهای تعیین کننده زمان ارزیابی وابسته به ماهیت و نوع شاخص ، معیار و یا نقاط پایش تعیین شده است. برای مثال اگر یکی از نقاط پایش در فرایند خرید یک سازمان طول مدت خرید" باشد، یعنی با توجه به ماهیت و اهمیت مدت زمان خرید و تحویل به موقع آن به درخواست کننده کالا در درون سازمان ، طول مدت خرید به عنوان یکی از شاخصهای کلی برای ارزیابی مأمور خرید در نظر گرفته شده باشد و پس از کارشناسی و تحلیلهای به عمل آمده، میانگین مدت زمان خرید کالاها 5 روز در نظر گرفته شده باشد، بنابراین لازم است که پس از پایان خرید هر کالا ، مأمور خرید مربوطه مورد ارزیابی قرار گیرد.
عوامل رفتاری نخستین گام برای ارزیابی عوامل رفتاری، تعیین شایستگیهای رفتاری است که از راه تجزیه و تحلیل مشاغل و نوع ماهیت فعالیتهای یک بخش قابل استخراج است . پس لازم است که برای هر یک از شایستگیها مصادیق رفتاری تعیین شود . برای مثال اگر یکی از شایستگیهای تعیین شده کار تیمی است باید به صورت رفتاری تعیین کنیم که چه نوع رفتارهایی از علائم و نشانههایی ترغیب انجام و یا هدایت کار تیمی و همچنین چه نوع رفتارهایی تخریب کننده آن است. توصیه میشود جدولی از فهرست شایستگیها و مصادیق رفتاری مثبت و منفی مورد نظر در دسترس مدیران و روسای هر بخش باشد و در صورت بروز آن رفتارها در طول روز مراتب را ثبت کنند. همانگونه که ملاحظه میکنید مناسبترین زمان برای ارزیابی عامل رفتاری همانند شاخصها و نقاط پایش استخراج شده از استراتژی برنامهها و فرایندها زمان بروز رفتار است. البته لازم است علل و موقعیت بروز رفتار مورد نظر قرار گرفته شود . عوامل سیستمی و عوامل واحدی ارزیابی عوامل سیستمی و عوامل واحدی برخلاف دو عامل ذکر شده لزوماً وابسته به زمان انجام فعالیت و یا بروز رفتار نیست؛ زیرا نتایج آن به طور عمده به صورت اعداد و ارقام بوده، از راه سیستمهای مکانیزه قابل استخراج است. بنابراین به صورت هفتگی و یا ماهیانه قابل دریافت خواهد بود . ارزیابی نهایی و ارائه بازخورد با توجه به بررسیهای به عمل آمده در مورد نظریه های انگیزشی و تجربههای به دست آمده از اجرای سیستمهای ارزیابی عملکرد و نیز با توجه به ارزیابیهای شناوری که به صورت روتین در مورد شاخصها و نقاط پایش فرایندها و همچنین عوامل رفتاری صورت میپذیرد، مناسبترین زمان جهت ارزیابی نهایی و ارائه بازخورد ارزیابی به صورت ماهیانه است . گفتنی است که برخی از ابزارهای خود ارزیابی و ارزیابی، مانند: استانداردها و مدلها نظیرIso9001، EFQM که اجرای آن به صورت 6 ماهه یا سالیانه صورت میپذیرد، میتواند نتایج آن در مقاطعی که ارزیابی صورت میگیرد با نتایج ارزیابیهای ماهیانه تلفیق شود .
چه کسانی باید ارزیابی را انجام دهند؟ یکی دیگر از عوامل با اهمیت در فرایند ارزیابی عملکرد، افرادی هستند که دیگران را مورد ارزیابی قرار میدهند .نظام ارزیابی عملکرد باید به گونه ای باشد که بتواند تفاوتهایی را که از نظر عملکرد میان کارکنان وجود دارد، تشخیص داده ، آنها را از یکدیگر مجزا کند. طبیعی است که اگر شاخصها قادر به چنین تمایزی نباشند و عملکرد کارکنان را به یک شکل و کم و بیش در یک سطح ارزیابی کنند، نتایج حاصله کمکی در جهت استفاده از نتایج ارزیابی نخواهد کرد. یک نظام ارزشیابی بنا به این دلایل، ممکن است تبعیض آمیز باشد : _ محتوای ارزشیابی، عوامل مرتبط با شغل را در برنگرفته، از اعتبار چندانی برخوردار نباشد. _ ارزیابها ، عملکرد ارزیابی شونده را در زمان انجام کار مورد مشاهده، قرار ندهند . _ ارزشیابی ها بر مبنای عوامل ذهنی و مبهم استوار باشد . _ ارزشیابی هابراساس شرایط استاندارد شده ای جمع بندی و امتیاز داده نشده باشند. اگر کسی که باید عملکرد افراد را مورد ارزیابی قرار دهد بر این باور باشد که باید ارزشیابی ما را بر مبنای سابقه خدمت و ارشدیت افراد(و نه بر مبنای عملکرد آنان ) انجام داد، در آن صورت او به صورتی ناآگاه و ندانسته میکوشد تا ارزیابی مربوط به عملکرد را درون چارچوب مقامی که فرد از نظر سابقه خدمت و ارشدیت در سازمان دارد، بگنجاند. در ارتباط با ارزیابی عملکرد، خطاهای متداولی توسط ارزیابان به صورت عمدی و غیر عمدی امکان پذیر است: - نرمش و ارفاق - سخت گیری - گرایش به حد متوسط - خطاهای هاله ای - تعصبات فرهنگی - پیشداوریهای شخصی - خطای ناشی از کهنگی و تازگی - خطای ناشی از مقایسه شخص با شخص ارزیابی هر یک از عوامل چهارگانه در مدل ارزیابی _ ارزیابی شاخصها و نقاط پایش : مناسبترین فرد برای ارزیابی این عامل، سرپرست مستقیم هر فرد است . _ ارزیابی عوامل رفتاری: این عامل میتواند به صورت ارزیابی 360 درجه در داخل واحد، شامل: سرپرست، همکار ، خود ارزیابی و افراد زیر نظر با بهکارگیری اصول درست آنکه در ارکان ارزیابی اشاره شده، صورت پذیرد. _ ارزیابی عوامل سیستمی : این عوامل میتواند توسط کاربران و مجریان مربوطه و به صورت مکانیزه استخراج شود . _ ارزیابی عوامل واحدی : بخشی از این عوامل توسط کاربران و مجریان قابل ارائه است و برخی از عوامل آن توسط ممیزان و ارزیابان داخلی/خارجی قابل ارائه است (شکل 3). چرا ارزیابی عملکرد صورت میپذیرد؟ ابتداییتر ین هدف ارزیابی عملکرد، ارائه بازخورد به کارکنان با توجه به توانمندیها و شایستگیهای آنان در جهت ایجاد انگیزش و افزایش بهرهوری است . امروزه در برخی از سازمانها به جای واژه ارزیابی عملکرد از واژه مدیریت عملکرد استفاده میشود و این به خاطر گستردگی و نقشی است که نتایج و خروجیهای ارزیابی عملکرد در جهت بهبود فرایند و عملکرد افراد میتواند به همراه داشته باشد . ارزیابی عملکرد جامع و درست میتواند این نتایج و خروجی ما را به همراه داشته باشد : 1. شناسایی نقاط قوت و قابل بهبود کارکنان ؛ 2. تدوین برنامه های آموزشی و یادگیری انفرادی؛ 3. ارائه بازخوردهای انگیزشی متناسب با عملکرد ؛ 4. عادلانه کردن سیستمهای جبران خدمات کارکنان ؛ 5. شناسایی افراد برای جانشین پروری؛ 6. بهکارگیری نتایج در سیستم ارتقاء؛ 7. جابهجاییهای شغلی و ... .
چگونه عملکرد افراد را مورد ارزیابی قرار دهیم؟ در این مرحله لازم است بررسی کنیم با چه روشها ، ابزارها و تکنیکهایی میتوان عملکرد کارکنان را مورد ارزیابی قرار داد تا بتوان به مناسبترین خروجیها دسترسی پیدا کرد . مهمترین ابزارها و تکنیک ما برای ارزیابی عملکرد به این شرح ذیل است . 1. مشاهده ؛ 2. مصاحبه؛ 3. پرسشنامه / فرم؛ 4. گزارشهای آماری ، کتبی و سیستمی؛ 5. استانداردها / مدلهای ارزیابی (سیستمهای مدیریت کیفیت Iso9001 ، EFQM و ... ). کاربرد هر یک از این ابزارها به تنهایی برای ارزیابی تمامی عوامل کفایت نمیکند، بلکه لازم است که با توجه به عاملی که مورد ارزیابی قرار میگیرد از هر یک از این ابزارها به تنهایی و یا به صورت تلفیقی استفاده کرد. تشریح مدل جامع ارزیابی عملکرد منابع انسانی همانگونه که در مدل ارائه شده (شکل 4) میبینید عوامل و شاخصهای ارزیابی عملکرد به عبارت دیگر " آنچه که لازم است مورد ارزیابی قرار گیرد " که پایه و مهمترین رکن سیستمهای ارزیابی عملکرد میباشد باید از بطن استراتژی و برنامهها و همچنین فرآیند ما ، رویه ما و مستندات یک سازمان استخراج شود .برای اینکه مدیریت بتواند چگونگی و میزان تحقق استراتژی و هدفهای خود را به صورت معینی تعریف کند لازم است که ابتدا ارتباط بین فعالیتها و عملکرد کارکنان با استراتژی و هدفهای سازمان را مشخص کرده، سپس به گونه ای دقیق، عملکرد کارکنان را به صورت کمی شاخص گذاری و اندازه گیری کند . با این تفسیر چشم انداز ، مأموریت ، هدفها ، استراتژی ، و برنامه های سازمان باید به عنوان مبنای ارزیابی عملکرد کارکنان مورد توجه قرار گیرد .
اگر در مدل مشخص شده است عوامل مورد ارزیابی به چهار دسته اصلی تفکیک شده است . مهمترین :/.. اصلیتر ین عامل که به طور مستقیم به فعالیتها و عملکرد روزانه کارکنان مرتبط میباشد، بررسی و تعیین درست و مناسب شاخصها ، معیارها و نقاط پایش فرایندها است که از درون استراتژی و برنامه های سازمان استخراج میشود . اینکه چه چیزی مورد ارزیابی قرار گیرد، بنیادیتر ین و مهمترین عامل در ارزیابی عملکرد کارکنان است ، متأسفانه در بسیاری از سیستمهای ارزیابی عملکرد نادیده گرفته شود . عامل دوم، مربوط به ارزیابی شایستگیهای شغلی و رفتاری کارکنان است. یعنی اینکه با تجزیه و تحلیل مشاغل باید مشخص شود که چه شایستگیهای رفتاری برای هر یک از شغلها ضروری است. سپس باید برای هر یک از شایستگیها مصادیق رفتاری مثبت و منفی تعیین شود . برای مثال وقتی که به کارگروهی به عنوان یک شایستگی اشاره میکنیم ، لازم است که به صورت رفتاری مشخص کنیم که شامل چه نوع رفتارها و عملکردهایی میشود . سومین عامل، مربوط به ارزیابی عملکرد و خروجی کارکنان در مورد نظامهای مصوب عمومی سازمان، شامل: حضور و غیاب ، فعالیتهای آموزشی و پرورشی ، تشویق و توبیخ ،مشارکت در تیمهای کاری ، پیشنهادها و ... میشود. عامل چهارم و آخرین عامل، مربوط به عملکرد کلی واحدها میشود . همانگونه که در ارکان ارزیابی اشاره شد، شاخصهایی که در این عامل میتوان مورد توجه قرار داد، شامل این موارد است : 1. سرانه پیشنهادها؛ 2. امتیاز 5S ؛ 3.مشارکت در تیمها؛ 4.امتیاز رضایت مشتریان داخلی؛ 5.شکایات مشتریان؛ 6-نتایج حاصل از ارزیابی ما و ممیزیها (EFQM،ISO9001و...). یکی دیگر از اجزای مدل، به ابزارهایی که در ارزیابی عملکرد به کار گرفته میشود، اشاره دارد . بهترین تکنیکها و ابزارهایی که برای ارزیابی عوامل تعیین شده در مدل قابل کاربرد است، شامل: مشاهده، مصاحبه، گزارش، پرسشنامه / فرم، استانداردها و (EFQM ، ISO9001و...) میباشد . باید توجه داشت که به تناسب هر یک از عوامل تعیین شده برای ارزیابی در مدل از یک یا چند مدل خاص میتوان استفاده کرد . آخرین جزء مربوط به مدل، شامل خروجی ما و نتایجی است که از مدل قابل استخراج است . اگر عوامل تعیین شده در مدل به صورت کامل و حرفه ای مورد ارزیابی قرار گیرند نتایج قابل ملاحظه ای شامل شناسایی نقاط قدرت و قابل بهبود کارکنان، برنامه های آموزشی و یادگیری انفرادی، ارائه بازخوردهای انگیزشی متناسب با عملکرد ، عادلانه کردن سیستمهای جبران خدمات کارکنان، شناسایی افراد برای جانشین پروری، بهکارگیری نتایج در سیستم ارتقاء ، جابهجایی شغلی و ... قابل بهره برداری خواهند بود .
نتیجه گیری ارزیابی عملکرد یکی از مباحث ویژه مدیریت منابع انسانی استراتژیک است و ابزار مناسبی برای ارتقای عملکرد کارکنان و سازمان به حساب میآید . در صورتی که ارزیابی عملکرد با ملزومات و پیش نیاز آن در سازمان طراحی و اجرا شود، میتواند بخشی از مسائل و مشکلات سازمان را شناسایی کرده، در جهت حل آنها راهکارهای عملی ارائه کند. ارزیابی عملکرد، نگرش جامعی به عملکرد افراد و سازمان دارد و با سازوکارهایی مشخص بین عملکرد فـردی و سازمانی همافزایی ایجـاد میکند. بخشی از مدل ارزیابی عملکردی که در این مجموعه ارائه شده، حاصل تجارب ناشی از اجرای این سیستم در شرکت سایپا و برخی از شرکتهای گروه صنعتی سایپا است و بخش دیگر آن نتیجه مطالعات و تحقیقات انجام شده در مورد سیستمهای ارزیابی عملکرد در سطح دنیا میباشد . با توجه به هدفهای مرکز ارزشیابی و توسعه منابع انسانی گروه سایپا، امید است که با ایجاد بستر لازم بتوانیم این مدل را به صورت جامع با در نظر گرفتن ملاحظات لازم در تمامی شرکتهای گروه سایپا پیادهسازی کنیم .
پوزیتیویسم: پوزیتیویسم با تمیز دادن علم تجربی از معرفتهای دیگر چشم از علم شناسی برگرفت و تصویر تازه ای از علم را عرضه کرد
اهم ارکان و اوصاف علم شناسی پوزیتیویسمی:
1-روش استقرایی:عاده سیر از گزاره های شخصی به گزاره های کلی و یا مقدم دانستن مشاهدات بر تئوری و ذهن را همچون کشکولی خالی دیدن که باید از ماده مشاهدات پر شود و طرد هر گونه معلوم مسبوق به تجربه (توصیه فرانسیس بیکن)(مقام گرداوری )
تاسیس اصل مجوز استقرا : اصلی که به قول رایشنباخ :داور ارزش تئوریها برای قضاوت درباره صدق وکذب تئوریهای علمی است(مقام داوری).
2-مقدم دانستن مشاهده بر تئوری: (مسبوق ومصبوق ندیدن مشاهدات بر تئوری )
3-پاسخ به معیار تمیز علم از غیر علم با معیار معنی داری: هر گزاره ای را که بتوان به تصدیقات حسی (ادراکات) تحویل نمود گزاره ه ای است علمی . و مهمل و بی معنی خواندن متافیزیک و غیر علمی دانستن آن
4- تفکیک میان قانون وفرضیه و اثبات پذیر دانستن قوانین: در واقع فرضیه قانونی بود که اثبات نشده بود و در صورت اثبات برای همیشه پابر جا خواهد ماند.
5 - قطعیت دانستن قوانین و ضد یت با نسبیت گرائی در علم: و به همین سبب کلمه علم نزد پوزیتیویسم از قطعیت و لقب علمی ازحرمث ویزه ای برخوردار است.
6-تکیه بر استقراء بر مقام گرداوری: یعنی همچنانکه دیدن شمار کثیری از قوهای سپید دلیل سپید بودن همه قوها میباشد و علم را فرایندی انباشتی دانستن و خودرو ووحشی دیدن تئوری (قوی سیاه یی اصلا وجود نداشته )
7 - ناخشنود بودن از تئوریهایی که قابل درک نیستند: (نا محسوس)مثل اتم الکترون که همواره در علم پوزیتیویسمی مهمانی ناخوانده وبد قدم بوده است چون این تئوریها با معیار معنی داری که محسوسات را وارسی می کنند موافق نیست و با استقراء نمی توان به اثبات رسانید به همین سبب کوشش بسیار می شد نا تصورات نامحسوس به تصورات محسوس تبدیل شود ماخ پدر علم پوزیویتیسم تا آخر عمرش به وجود اتمها ایمان نیاورد چرا که انها را ندیده (درک نکرده ) بود.
8 - قبول آزمون فیصله بخش برای انتخاب یکی از دو تئوری رقیب: که از مقبولات رایج فلسفه علم پوزیتیو یسمی است وآن عبارت است از استخراج نتیجه ای مشاهده پذیر از یک تئوری که نقیص تئوری دیگرباشد لذا دیده شدن اهله زهره (که وجودش از تئوری کپرنیکی و عد مش از تئوری بطلمیوسی لازم می امد)فتوای قاطع به رد نظام بطلمیوسی و شمیت نظام کپرنیکی دارد.
10- وحدت بخشیدن به علوم : از آرزوهای پوزیویتیسم این بود که همه علوم تجربی را به علوم واحد تبدیل کند
11-تحویل پذیری غیر انقلابی علم: (علم رفته رفته تکامل پیدا می کند ولی هیچ انقلابی مانند عوض کردن روش علمی اتقاق نمی افتد )
آراء پوپر به روشنی نشان میدهد که استقراء چه آسان به تناقضاتی منجر می شود که پرهیز از آنها اگر محال نباشد بسیار دشوار است :
1 - اصل مجوز استقراء:
الف) این اصل گزاره ای تالیفی است یعنی نقیص آن تناقض آمیز نمی باشد (با نقض این اصل هیچ اتفاقی در علم نخواهد افتاد)بلکه منطقا ممکن است پس چه الزامی به قبول این اصل داریم.
ب)اگر اصل مجوز استقراء صدقش از تجربه معلوم شده است دچار معضل میشویم زیرا به این معنی میباشد که این اصل خود به استقراء ثابت میشود ولی هنوز استقراء به اثبات نرسیده است بنابراین هر انچه کنیم اصل مجوز استقراء بر تجربه استوار نخواهد شد و ناگزیر به تسلسل بی فرجام خواهد کشید .
ج)کانت اصل مجوز استقراء را در قالب فطریات و اولیات(گزارهایی که در در مرتبه بالاتری قراردارند) می آورد در این صورت ما هم میتوانیم معیار ابطال پذیری و یا اصول دیگری را که در تضاد با اصل مجوز استقراء است در شمار فطریات و اولیات بیاوریم.
د)اصل مجوز استفراء را معیار سنجش احتمالات خواندن: که در این صورت باید درجه ای از احتمال را منتسب کنیم و به ناچار دوباره باید به استقراء متوسل شویم که دوباره به تسلسلی بی فرجام منتهی می شود .
به همین خاطر استقراء هیچ سهمی در علم ندارد نه در مقام گرداوری ونه در مقام داوری وبه همه شگردهای منطق استقرائی به دیده انکار می نگرد وبه نظریه ای می پردازد که مخالف استقراء گرائی و معروف به منطق قیاسی است .
2 - یکی از معضلات علم خلت مفهوم میان روان شناسی معرفت و منطق معرفت است: منطق معرفت تمام گزارهای رابر محک منطق عرضه می دارد ولی روان شناسی معرفت مشاهده میباشد . گام نخست هر تئوری هیچکاه تحلیل منطقی بر نمی دارد و در بند احکام منطق نمی ا:/.'تد و برای رسیدن به اندیشه های نو هیچ دستور منطقی نمیتوان تجویز کرد انیشتن نیز از این رو سخن از قوانین کلی می گفت. وی بر آن بود که هیچ راهی از منطق به این قوانین نمی انجامد(بوته تئوریها کاملا خودرو و وحشی هستند)بلکه وصال آنها به مدد شهودی حاصل از محرمیت با راز طبیعت دست میدهد.
3 -آزمودن تئوری به نحو قیاسی: در ابتدا نظری که به اقتراح پیش نهاده شده وهنوز به هیچوجه به تصویب نرسیده است (این نظریه ممکن است نوعی گمانه باشد) نتایجی اخذ می شود. این نتایج با سایر گزارهای ذی ربط مقایسه می شود تا نسبتهای منطقی میا نشان معلوم شودو سپس نوبت به آزمودن تئوری میرسد که چهار مرحله دارد :1- باید ببینیم که آیا دستگاه در دست آزمون عاری از تناقض می باشد یا نه (باید پیامد های تئوری را منطقا با یکد یگر مقایسه کنیم) 2- باید در صورت تئوری دقت ورزیم تا دریابیم که خصلت تجربی یاعلمی دارد یا خیر(ابطالپذیری) باید تئوری رابه مصاف مقایسه با تئوریهای دیگر بفرستیم تا معلوم گردد تئوری کمکی به پیشبرد دانش ما خواهد کرد یا خیر.
4- تئوری را با استفاده از کاربرد تجربی آن امتحان کنیم: تا ببینیم تا چه حد توقعات تجربه را برآورده می کند این گزارهای شخصی را که از تئوری نتیجه میشود را پیش بینی های تئوری مینامیم مادام که این پیش بینی- ها موافق تجربه بود تئوری موقتا امتحا نش را از سر گذرانده و دلیلی بر کنار گذاشتنش نداریم ومی گوئیم تئوری ابراز لیاقت کرده ولی اگر نتیجه خلاف باشد تئوری باطل می گردد.
5- علم ازغیر علم جداست و نا گزیر با آن عجین است: متافیزیک تصویری از علوم برای ما مطرح می کند. عالم طراح (بوسیله متافیزیک) است نه عکاس (طبیعت را با محسوسات و ادراکات ومعیار معنی داری دیدن و عکاسی کردن) عالم فعال است نه منفعل و بر خلاف پوزیتیویسم تئوریها سخت مورد استقبالند و جای بلند در علم دارند و تئوری بدقدم و مزاحم در علم وجود ندارد و اجباری وجود ندارد که تئوریها حتما احساس شوند(مانند اتم الکترون و ...)بلکه طراحی وشناخته می شوند.
ابطال پذیری معیار تمیز علم از غیر علم : تئوریهاهیچگاه به تمام معنی قابل اثبات تجربی نیست زیرا تعداد گزارهای شخصی نامتناهی است پس تئوزیها را نمی توان اثبات نمود ولی می توان ابطال نمود پس ابطال پذیری میتواند عوض اثبات پذ یری معیار مناسبی برای علم باشد پس در یک دستگاه تئوریک تجربی گزارها باید در تجربه قابل ابطال باشند لذا گزارهایی مانند (شاید فردا باران ببارد یا باران نبارد)را تجربی نمی دانیم زیرا ابطال پذیر نیستند . این معیار با ملاحظه عدم تقارن میان ابطال پذیری و اثبات پذیری بدست می اید زیرا گزارهای کلی را نمیتوان از گزارهای شخصی نتیججه گرفت ولی میتوان بوسیل%:/.-!گزارهای شخصی ابطال کرداین معیار کمک میکند گزارهایی را که در مورد جهان موجود(جهانی که یکتا میباشد) صحبت نمی کنند را از قلمرو علم بیرون کنیم و رابطه تئوری با مشاهده رابطه ابطالی است یعنی عالم طرح را می افکند و طبیعت پاسخ منفی می دهد و پاسخهای آری طبیعت نا نشنیدنی است در واقع گزارهای علمی دو دسته اند گزارهای که مجاز هستند وگزارهایی که نامجاز (مبطلات بالقوه)(نه طبیعت)هستند و مبطلات تئوری برای یک تئوری ارزشمند هستند که نباید در یک تئوری خالی وتهی باشند و تا زمانی که این مبطلات تهی نشده اند ما به آزمایش تئوری میپردازیم و تا زمانی که دست از آزمایش تئوری برنداشته ا یم تئوری ابراز لیاقت کرده است و مداوم بعد از هر آزمایش موفقیت آمیز تئوری تقویت میشود و زمانی که دست از آزمایش تئوری برداشتیم آنگاه تئوری دیگر ارزش تجربی ندارد و باید از قلمرو علم بیرون رود در واقع قانون اثبات شده جاودانی وجود ندارد.
در یک دستگاه تئوریک گزارها علاوه بر ابطال پذیری باید عاری از تناقض نیز باشد این دو خیلی به یکدیگرشبیه اند گزارهای استنتاج پذیر (که گزارهایی که تئوری نفی شان نمی کند یا بعبارتی آری های طبیعت)باید عاری از تناقض باشد گزارهای تناقض آمیز از عهده تمیز میان هیچ دو گزاره از گزارهای ممکن برنمیآیند (بر خلاف گزارهای ابطالپذیر).
"علم بیش از آنکه به باغچه ای آموزشی شبیه باشد به جنگلی خودرو و وحشی شبیه است که بوته تئوریها به گزاف اینجا وآنجا می رویند و عالم آنها را می پیراید لذا کار عالمان بیش از آن که آرایش باشد پیرایش است" .
آری علم خمیر مایه ای نیست که هر طور که ما بخواهیم شکل بگیرد و قابل آرایش باشد بلکه علم همانجور که هست قابل قبول است و ما فقط می توانیم آن را پیرایش کنیم .
نظریه روش علمی : خصوصیتی که قواعد روش شناسی باید داشته باشد این است که به ضابطه تمیری که اختیار کرده ایم وابسته باشد مثلا پوزیویتیسم ها تصور می کنند که علم تجربی دستگاهی از گزارهاست که باید به معیاری منطقی از قبیل معنی داری یا اثبات پذیری وفا کند نکته همین جاست که هیچگاه تئوریی را نمی توان به تمام معنی اثبات کرد زیرا میتوان ادعا کرد که نتایج آزمایشها مشکوک است یا ادعا کنیم همخوانی نتایج آزمایشها با تئوری ظاهری است ودر پی ارتقاء فهم ما این همخوانی منسوخ میگردد "اصرار به اثبات به تمام معنی (ابطال به تمام معنی)علوم تجربی باعث می شود که از منافع تجربه محروم بمانیم و هرگز خطا ی خود را در نیابیم به همین خاطر وجه امتیاز گزارهای تجربی در تن دادنشان به تجدید نظر و نقد پذیری و جایگزینی آنها با گزارهای بر تر است.
قواعد روش شناسی از جنس مواضعات(مانند قواعد شطرنج)است نه از جنس قواعد ویزه منطق زیرا بازی علم اساسا بی پایان است هر کس هرگاه گزارهای علمی را بی نیاز از امتحان بیشتر بپندارد و چنان هم بیانگارد که آخر- الامر میتوان مهر اثبات را روی گزاره بزند از بازی بیرون میرود همچنین فرضیه ای را که امتحان شده و ابراز لیاقت نموده را نمی توان بدون دلیل موجه کنار گذاشت اگرعلم از قواعد ویزه منطق بود پس از مدت زمانی بازی علم به پایان میرسید و علم تا حد کمال شناخته می شدیا بعبارتی قوانین علمی دیگر کاملا اثبات پذیر می بودند و نه ابطال پذیرو این بامعیار علم در تناقض میباشد. برای اینکه قواعد روش شناسی به ضابطه تمیزی که اختیارکرده ایم وفا کند باید خود را ملزم به رعایت مراتب نمائیم و ابتدا قاعده ای وضع کنیم که به موجب آن سایر قواعد چنان وضع گردد که مانع ابطال هیچ گزاره ای در علم نباشد رتبه این قاعده بالاتر از قاعدهای دیگر است بدین ترتیب بین قواعد روش شناسی و معیار ابطال پذیری (معیار تمیز علم از غیر علم) رشته محکمی بسته می شود بدین ترتیب که هر گاه بر آن شویم که یک تئوری را دیگر دستخوش امتحان نکنیم آن تئوری ابطال ناپذیر است(به تمام معنی اثبات پذیر).
بنابراین مسائل روش شناختی مانند: اصل علیت یا وجوب التزام به عینیت و هر قاعدهای که از قاعده ابطال پذیری که رتبه بالاتری دارد وابسته نباشد از حیطه قواعد روش شناسی به بیرون میرود
تئوریها: منطق اکتشافات علمی خود یک تئوری درباره تئوریها است حتی حقیقی ترین و بی واسطه ترین گزارها نمادین هستند زیرا این گزارهای شخصی بر اساس حس و ادراکات ما پذیرفته می شوند نه بر اساس شناخت ما ولذا گزارهای شخصی نیز نمی توانند گزارهای حقیقی باشند و فقط گزارهای کلی که شناخت ما را از جهان بیشتر می کنند حقیقی هستنند.
"تئوریها تورهایی هستند که ما برای صید جهان می افکنیم یعنی برای ساختن تصویری عقل پسند از جهان و تبیین آن و تصرف عالمانه در آن . .ومدام می کوشیم تا گرههای این تورها را هر چه ریزتر ببافیم " .
تبیین علی هر رویداد : یعنی رسیدن به گزاره ای که از وقوع آن رویداد خبر دهد مثلا اگر بگوئیم به ریسمانی که قوت کشش آ ن یک نیوتن است وزنه ای دو نیوتنی آویختیم و پاره شد رویداد پاره شدن را تبیین علی کرده ایم این بدین صورت است که قیاسی تشکیل داده ایم که مقدماتش را قوانین کلی (هرگاه به ریسمانی وزنه ای سنگین تر از کشش ریسمان آویخته شود ریسمان پاره می شود) و گزارهای شخصی (کشش ریسمان یک نیوتن است و وزنه ای را که به ریسمان آویخته ایم دو نیوتن است) (شرایط اولیه )تشکیل می دهیم وما از ترکیب عطفی گزارهای کلی و شرایط اولیه( گزاره شخصی) گزاره ای مانند این ریسمان پاره می شود را نتیجه می کیریم که به آن پیشبینی خاص آن تئوری می گو ئیم . به شرایط اولیه علت وبه پیش بینی که خبری از امری می دهد را معلول نیز می گوئیم .آیا می توان هر رویدادی را تبیین علی کرد و از آن پیش بینی نتیجه گرفت :اگر میتوان به این معنی باشد که تبیین علی همواره ممکن است وهمیشه می توان شرایط اولیه و قوانین کلی پیدا کرد از آنجا که این قوانین حقیقی نیستند و درمورد جهانهای ممکن صدق می کنند گزاره ای همانگویانه و غیر علمی است و اگر منظور از میتوان این باشد که قوانین حقیقی وجود دارند که در مورد جهانهای ممکن و موجود هستند که رویداد ما را تبیین علی کند دیگر اصل علیت گزاره ای تا لیفی میباشد بدین تقریر این اصل دیگر ابطال پذیر نخواهد بود.این اصل غیر علمی و متافیریکی می باشد ولی این بدان معنی نیست که باید از جستجو گزارهای کلی دست کشیدو جستجو برای قوانین کلی کاری عبث و بیهوده است بلکه باید این کار یعنی تعلیل علی را جزء قواعد روش شناسی بشماریم نه اصلی در علم.
کلیهای حقیقی و کلی نماها :
برای نمونه این دو گزاره را با هم مقایسه کنید
الف)هیچ نوسانگری نیست که انرزی آن از قدر معین تعین شده ای تنزل کند
ب)هیچ انسانی نیست که قدش از مقداری معین مثلا 2.5 متر بلند تر باشد در منطق صوری هر دو گزاره ای کلی اند ولی این دو تفاوت مهمی دارند .
گزاره الف در مورد همه جا و همه وقت است و نمی توان با ترکیب عطفی شماری متناهی از گزارهای شخصی که راجع به منطقه خاص درباره نوسانگرها ست صحبت کند و گزاره ای همه گیر و نامحدود است ولی گزاره ب) راجع به منطقه ای متناهی و مشخص است و می توان با ترکیب عطفی چند ین گزاره شخصی (اگر وقت کافی داشته باشیم) آن را جایگزین گزاره اصلی کنیم بنابراین گزارها یی مانند گزارهای الف) گزارهای حقیقی ونوع ب) را کلی نما ها می نامیم.
پوزیویتیسم گزارهای کلی را که مجموعه از گزارهای شخصی محدود می باشد (گزارهای کلی نما) را گزارهای واقعی می داند وگزارهای کلی حقیقی را بدلیل اینکه اثبات پذیر نیستند (زیرا تعداد این گزارها نامحدود می باشد) را گزارهای واقعی نمی شمارد ولی از آنجا که معیار اثبات پذیری آنها معیار مناسبی برای علم نمی باشد و حتی مجموعه ای محدود از حقیقی ترین و بی واسطه ترین گزارهای شخصی نیز نمادین هستند بنابراین گزارهای کلی نمادین شناخت ما از طبیعت را فراهم نمی کند وتنها گزارهای کلی حقیقی قوانین طبیعی هستند که اثبات پذیر نبوده و در مورد همه نقاط مکانی و زمانی که نامحدود هستند صحبت می کند .
گزارهای کلی وجودی حقیقی : به گزارهایی مانند زاغان سیاه وجود دارند یعنی دست کم یک زاغ سیاه وجود دارد گزاره وجودی حقیقی می گوئیم نقیص هر گزاره کلی حقیقی معادل یک گزاره وجودی حقیقی است و بالعکس مثلا: چنین نیست که "همه زاغان سیاهند" یعنی زاغی هست که سیاه نیست یا زاغ غیر سیاه وجود دارد بنابراین گزارهای کلی حقیقی را نیز میتوان به صورت نقیص گزارهای وجودی حقیقی گفت این گزارها را گزارهای عدمی نیز می گویند بدین ترتیب قواعد طبیعی را می توان از جنس منع یا تحریم دانست یعنی قوانین طبیعی خبر از امور نمی دهند بلکه اموری را انکار می کنند مانند هیچ بار الکتریکی وجود ندارد که مضرب صحیحی از بار الکتریکی بنیادین باشد یعنی اگر باری هم پیدا شود که مضرب ناصحیحی از بار الکتریکی بنیادی باشد این قانون ابطال می- شود بنابراین قواین طبیعت به این شکل به وسیله گزاره ای شخصی ابطال پذیرند در مقابل هیچ گزاره وجودی قابل ابطال نیست و فقط گزاره کلی از عهده نقص آن بر می آید لذا گزارهای وجودی حقیقی را باید متافیریکی دانست زیرا ابطال پذیر نیستند بنابراین مجموعه متناهی از گزارهای شخصی ابطال ناپذیرنیز گزارهایی کلی نما وابطال ناپذیررا می دهد و این گزاره غیر علمی است بنابراین هرگاه وجود شیئی در جائی معلوم گردد به استناد آن یک گزاره وجودی حقیقی (ابطال نا پذیر)اثبات و یک گزاره کلی حقیقی (ابطال پذیر) ابطال می گردد.
دستگاهای تئوریک : برای تشکیل دستگاهای تئوریک تجربی فرضهایی لازم است که قله دستگاه تئوریک را تشیکل می دهد که به آن اصل موضوع گفته می شود اصل موضوع شمردن هیچ فرضی به معنای قبول صدق آن نمی باشد گزارهای اصل موضوئی باید چهار شرط زیر را رعایت کنند :اولا مجموعه اصول موضوعه باید عاری از تناقض باشد (هر گزاره دلخواهی را نمی توان از اصل موضوعه نتیجه گرفت) ثا نیا دستگاه باید مستقل باشد ثالثاکافی ورابعا لازم باشد .
باقی گزارهای دستگاه به شیوه ای منطقی یا ریاضی از اصول موضوع نتیجه گرفته میشود ویا حداقل باید با اصول موضوع همخوانی داشته باشد .
مراتب کلیت : در هر دستگاه تئوریک گزارها را میتوان در مراتب مختلف کلیت رده بندی کرد اصول موضوعه در بالاترین مرتبه کلیت قرار دارند و گزارهای مرتبه زیرین را از آنها نتیجه می گیریم و گزارهای زبرین نسبت به گزارهای زیرین خصلت فرضیه ها را دارند و ابطال گزارهای زیرین مستلزم ابطال آنها است حتی بعضی گزارهای شخصی نیز از جنس فرضیه هستند که به کمک گزارهای دیگر که از آن گزاره شخصی نتیجه گرفته شده است می توان ابطالشان کرد این شیوه ابطال را قیاس استثنائی با رفع تالی در منطق قدیم می گوئیم ولی اگر یک تئوری را که قبلا خوب تقویت شده است با فرضیه جدیدی تبیین کنیم و آن فرضیه جدید را با آزمودن نتایج امتحان نشده اش امتحان کنیم وحتی اگر این نتایج هم باطل از کار در آیند مجازیم فقط فرضیه جدید را باطل کنیم نه تئوری پیشین و تئوری پیشین همچنان پا برجا خواهد ماند.
==============================================
منابع و مراجع :
منطق اکتشافات علمی کارل رایموند پوپر
مبادی ما بعدا لطبیعه ادوین آرثر برت
م پوپر و هم شاگرد برجسته او دیوید میلر، در این خصوص توضیح داده اند که اساسا تصمیم گیری امری غیر معرفتی است زیرا از سنخ عمل است. فرایندی را که منجر به اتخاذ تصمیم می شود نباید با خود فعل تصمیم گیری خلط کرد. اولی می تواند عقلانی باشد و یا می تواند کاملا بر ملاحظات پراگماتیستی مبتنی باشد. در مورد توقف ازمودن یک نظریه با استفاده از گزاره های پایه، چنان که پوپر و میلر هر دو تاکید دارند، ملاحظات غیر معرفتی نظیر زمان، هزینه، و منافع، بی چون و چرا در تصمیم گیری ها تاثیر می گذارند. این نکته ای است که هیچ عاقلی در آن تردید روا نمی دارد. اما آنچه که پوپر و عقل گرایان نقاد هیچگاه بر زبان نرانده اند این است که "ارزش صدق گزاره های پایه" نیز امری است تابع عوامل غیر معرفتی و تصمیم گیری دلخواهانه جامعه علمی. به دیگر سخن، در خصوص گزاره های پایه و نقش آن در پیشبرد معرفت، آنچه که اعتباری است، امری است که اساسا به دایره امور غیر عقلانی و غیر معرفتی تعلق دارد. اما آنچه که متعلق به امور معرفتی است، قطعا هیچگاه اعتباری به شمار اورده نشده است .