فصل پنجم : بودیسم
دین بودا (بودیزم همچون دیگر ادیان خاور دور) یک دین خدانشناسانه (یا دین فاقد خدا) است که در آن بودا بمثابه یک شخصیت برجسته اما غیر الهی است. مرد بزرگی که خصلت الهی نداشت و حتا پس از مرگش نیز با مردم ارتباطی ندارد.
چهار اصل دین بودا یا اصول دین بودیزم:
1ـ زندگی همراه با رنج است؛
2ـ سرچشمه رنج ها همان آرزوها و اشتیاق است؛
3ـ با خاموش کردن آرزوها و اشتیاق میتوان رنجها را از میان برداشت؛
4ـ تنها از طریق پیمودن راه های هشتگانه یعنی همان راه بودایی است که میتوان به هدف بالا دست یافت. و به نیروانا رسید.
او دین بودا نیز ناشی از فرهنگ و اجتماع می داند. ویژگی اجتماعی کردن در برمه افراط در نوازش دوره بچگی و تفریط در سخت گیری در دوره خردسالی است.. به همین الویی برای ظهور منجی در آن وجود ندارد و رستگاری تنها با تلاش فردی دست یافتنی است. اسپیرو به این می پردازد که چرا باورداشت ها آدم را مجاب می کنند و ساختار معرفتی یک اجتماع شراط ضروری ولی نه کافی برای رواج یک دین است. به نظر اسپیرو رابطة میان یک راهب بودایی و یک آدم عادی برعکس آن رایطهای است که میان یک کشیش مسیحی و مؤمن عادی برقرار است. یک بودایی غیر روحانی از راهب پشتیبانی میکند و در نتیجه او را در دستیابی به هدف اصلیاش که همان رستگاری است کمک میکند ، اما در مسیحیت این کشیش است که با سرپرستی مراسم مذهبی به یک مؤمن عادی در رسیدن به رستگاری یاری میرساند. اسپیرو تفاوت در عرف های تربیت بچه را دلیل شکل گیری دین و گرایش به راهبه شدن می داند. این که راهبان سرخود را می تراشند و ترک رابطه جنسی می کنند نوعی بازگشت به دوران کودکی است.
آموزههای بودا به «دارما» یا آیین مشهور است. خود بودا همواره آیین را مرجع قلمداد
میکرد و نه آموزگار آیین را. سه اصل اساسی طریقت بودا عبارتند از بودا، آیین و
انجمن. هر فرد بودایی ملزم است به این سه اصل معتقد بوده و پیرامون آن آگاهی یابد
و همواره به این اصول پایبندی داشته و آنها را محترم شمارد. اصول آیین، بسیار
گسترده و گاه پیچیده است.
نخستین ویژهگی اساسی آیین، فانی بودن و ناپایداری جهان هستیست، از این رو، تمامی موجودات هستی و تمامی جهان، فاقد پایداری و جاودانگی میباشد و دل بستن به چنین عناصر فناپذیری، رنج و زایشهای مجدد را خلق خواهد کرد. چهار اصل اولیهی آیین، بر همین اساس استوار است و «چهار حقیقت عالی» نام دارد.
حقیقت اول: حقیقت رنج؛ بودا زیستن را ذاتاً رنج میدانست. تولد و مرگ، پیری، بیماری، عدم رسیدن به خواستهها و آرزوها و غیره، همگی رنجآورند. حقیقت دوم: خاستگاه رنج؛ ریشهی رنج و ناخوشی در این جهان، همانا آرزوها، تمنا، طمع و خواستههای آدمیست که هرگز پایانی ندارد. حقیقت سوم: رهایی از رنج؛ رهایی از رنج، همانا دلکندن از آرز و ریشههای به وجود آورندهی رنج است. حقیت چهارم: راه رهایی از رنج؛ این راه همان طریقت میانه است و به گردش در آوردن چرخ آیین، یعنی قرار گرفتن در مسیر «راههای هشتگانهی عالی» که عبارتند از:
1- شناخت درست: درک حقیقت رنج، خاستگاه رنج، رهایی از رنج و راه رهایی از رنج و همچنین شناخت آیین. 2- اندیشه درست: اندیشهی آزاد، فارغ از جهل و نادانی. 3- گفتار درست: خوداری از دروغگویی، بدگویی، درشتگویی، یاوهگویی و هر کلام نادرست. 4- کردار درست: پرهیز از قتل موجودات زنده، دزدی، بیعفتی و زنا، و پرهیز از هر آنچه موجب رنج و آزردگی انسانها و تمامی موجودات هستی شود. 5- زیست درست: خوداری از درآمدهایی که برای دیگران و یا موجودات زندهی دنیا، ایجاد رنج و مزاحمت کند.خوداری از خرید و فروش موجودات زنده، خرید و فروش اسلحه، خیانتکاری، کلاهبرداری، رباخواری، طالعبینی، شعبدهبازی و غیره. 6- کوشش درست: تلاش و کوشش بسیار برای دوری از بدی و ناپاکی و نزدیکی به نیکی و رستگاری. 7- آگاهی درست: کسب آگاهی و دانش پیرامون «آیین» و به کار بستن آن در راه مراقبه و راه میانه. 8- یکدلی درست: تمرکز صحیح و آگاهی پیرامون نگرش اصولی با حسی از همدردی و شفقت.
این هشت طریق در کنار هم سمبلی را بهوجود میآورند که به «چرخ آیین» یا «چرخ دارما» مشهور است. رهروان، در راه رسیدن به رهایی و بیداری مطلق، موظف هستند که هشت راه عالی را به وادی عمل کشانند و نه فقط اینکه آن را حفظ کرده و یا در مورد آن بخوانند و صحبت کنند. بودا در اولین موعظهی خود در «گردشتگاه آهوان»، پیرامون این هشت طریق سخن گفت. لذا به گردش در آوردن چرخ آیین، همانا به معنای عمل به تمامی این موارد است و رهرو در این راه موظف است در راه میانه قدم بردارد و در طی مسیر، همواره با احترام و یکساندلی نسبت به تمامی موجودات هستی، به سوی مقصد رهسپار شود.