معیارهای رؤیت پذیر مدیریت اسلامی:
همان طور که سارا شریعتی در سخنرانی خود تحت عنوان "جامعه شناسی تشیع" گفته است: باید "معیار رؤیتپذیری" را در مطالعات جامعه شناسی تشیع مورد توجه قرار داد زیرا می تواند بر تحدید قلمرو موضوعی و مکانی و زمانی تحقیق کمک کند. محققان مدیریت اسلامی اگر قصد اجرایی نمودن رأی سارا شریعتی بعنوان یک متخصص جامعه شناسی را داشته باشند ضروری می نماید که معیار رؤیت پذیری در پژوهش های علمی مدیریت اسلامی اعمال کنند. این یک ضرورت و باید اخلاقی نیست. بلکه یک باید آن را بسان یک ضرورت و باید روش شناختی (الزام فنی) تلقی نمود.
رؤیت پذیری موضوع مورد مطالعه در مدیریت اسلامی
دانشجویان حوزه ی علوم اجتماعی و در اینجا بویژه دانشجویان رشته های مدیریت باید بدانند همان طور که گیبسون بورل و گرت مورگان در کتاب پارادایم های جامعه شناسی و تجزیه و تحلیل سازمانی نوشته اند علوم اجتماعی دو بعد دارد. بعد اول عینیت گرایی (آبجتیویسم) و بعد دوم ذهنی یا ذهنیت گرایی (سوبجکتیویسم) است.
بنابراین ویژگی رؤیت پذیری معیارها که مورد توجه سارا شریعتی (سخنرانی جامعه شناسی تشیع) است نشان دهنده ی این است که وی یا یک جامعه شناس کارکرد گرا و یا یک جامعه شناسی ساختار گرا است.
اگر او بخواهد در مطالعات جامعه شناسی راه پدر خود علی شریعتی را ادامه دهد باید او را یک جامعه شناس ساختارگرا بدانیم که در پی تغییرات کلان در کل نظام اجتماعی است. ولی اگر او از لااقل این قسمت از اندیشه های پدرش فاصله گرفته باشد (شرایط بسیار دشوار ایران و روش های اغلب افراط گروانه ی ساختار گرایان مسلمان در حاکمیت نظام اسلامی ایران و بوِیژه آزادی ستیزی و تمرکزگرایی شدید آنان موجب تغییر علائق بسیاری از افراد گوناگون به ساختار گرایی شده است) و قصد همردیفی و هماهنگی با اغلب جامعه شناسان ایرانی را داشته باشد احتمالاًدارد که او اینک به یکی از گرایشات موجود در پارادایم کارکردگرایی تعلق خاطر یافته باشد و نباید از او بعنوان جامعه شناس ساختار گرای خواهان تغییرگرات اساسی در نظام اجتماعی یاد کرد. اگر هم باشد احتمالاً حالا او را باید مانند یک تغییرگرای ملایم مورد توجه قرار داد.
وقتی سارا شریعتی در سخنرانی خود بیان می کند که باید "اصل عینیت گرایی علمی" را رعایت کرد پس قطعاً کسی نباید او را در طیف جامعه شناسی ذهنیت گرایی دسته بندی اش کند. رؤیت پذیری از مختصات علم عینیت گرا است. پس نباید فراموش کرد علم عینیت گرا تنها دو پارادایم از کلا چهار پارادایم های علوم اجتماعی را پوشش می دهد. اینکه امر اجتماعی باید عینیت داشته باشد تنها در پارادایمهای کارکرد گرایی و ساختار گرایی مورد تاکید و الزام است. دو پارادایم دیگر متعلق به بعد ذهنی گرایی است. دو پارادایمی که ذیل بعد ذهنی گرایی قرار دارند عبارتند از انسان گرایی و تفسیر گرایی (با تحت پوشش دادن دیدگاه های روش شناسانه ی هرمنوتیک و پدیدار شناسی).
مناسب است مطرح گردد که انتخاب عینی گرایی یا ذهنی گرایی توسط هر شخصیت حقیقی یا حقوقی به علت ها باز می گردد و نه به دلیل ها. زیرا از نظر روان شناسی انتخاب، انتخاب های افراد دلیل ندارند بلکه علت دارند.
دومین نکته ی مورد توجه سارا شریعتی، توجه به دین زیستهشده مردم است. دین زیسته ی مردم با دین متنی متفاوت است.
سوم در نظرگرفتن محدودیتهای روشی در مطالعات علوم اجتماعی است.
خواننده ی محترم آگاه است که از سالهای پیروزی پس از انقلاب (بهمن 1357) تا حال (اردیبهشت 1393) مطالعات مدیریت اسلامی در بررسیهای خود دو مرحله ( ی فقه گروانه و فلسفی) را پشت سر نهاده است و اینک مرحله ی شکل گیری پژوهش های علمی (جامعه شناختی و روان شناختی و سیاسی) را در پیش روی خود دارد.
با انتخاب این معیار و کنارگذاشتن آثار متنی (اسلام متنی یا مکتوب که می توان در مطالعات مدیریت اسلامی به مدیریت فقهی و فقه اداره فقه مدیریت و فقه سازمان اشاره کرد)، باید "عینیت امر اجتماعی" مد نظر قرار گیرد و در مطالعات قلمرو های موضوعی و مکانی و زمانی باید به گونه ای مورد توجه قرار گیرند که از رؤیتپذیری و سنجش پذیری برخوردارند.
کنارگذاشتن عامدانه آثار متنی و آموزههای مکتوب، به معنای پذیرش این باور نیست که جامعهشناسی اعتقادات و آموزهها، خارج از محدوده کار جامعهشناس است. پیشتر اشاره کردیم که جامعهشناسی دین، نقش آموزهها و نیروها را همزمان مورد مطالعه قرار می دهد اما در جامعهشناسی برخلاف فلسفه و الهیات، نه نفس این آموزهها بلکه پذیرش آنها از جانب افراد و گروههای اجتماعی، در تعین تاریخی و جامعهشناختی اهمیت مییابد. به عبارت دیگر، مفاهیم در مصادیق عینیشان مورد مطالعه جامعهشناس قرار میگیرند، درست از زمانیکه به تعبیر دورکیم، باورها به نیروها یا به تعبیر وبر، ایدهها به نیروهای مؤثر تاریخی تبدیل میشوند. از طرف دیگر توجه به دین زیستشده مردم و در نظرگرفتن آنچه محمد ارغون، گسست معرفتشناختی میان اسلام شفاهی و مکتوب مینامد در انتخاب این معیار دخیل بوده است. از نظر ارغون، حتی بهترین محققان اسلام نیز به محض اینکه از اسلام سخن میرود فقط به سه حوزه توجه نشان میدهند: بیان فقهی اسلام، افتخارات تمدن تاریخی اسلام و جریانات ایدئولوژیک معاصر. هر سه حوزه اما به اسلام مکتوب تعلق دارند، به اسلامی که در مجاورت قدرت سیاسی و فرهنگی بوده است. در نتیجه این محققان، اغلب از تمایزی که میان اسلام مکتوب نخبگان و اسلام شفاهی و آیینی مردم وجود دارد غافل میمانند، درحالیکه اسلام عموم مردم که بیانی مکتوب ندارد ناشناخته میماند. این دیدگاه از طرفی در مطالعه تشیع که تاریخش بیش از آنکه در متون و کتب روایت شود، در مکانها، آیینها و هنرها ثبت شده است، کاربرد پیدا میکند و همچنین با نگاه اجتماعی به دین و موضع روشنفکرانی که نقد و تغییر دین عامه را در دستور کار خود قرار داده بودند قرابت مییابد، روشنفکرانی که همواره نسبت به گسستی که میان دین متن مردم و دین اجتماع علمی نخبگان وجود دارد، توجه نشان دادهاند و هدف اصلاح دینی را تحول در دین عامه مردم میدانند.