روشهای ایرانی (بهروز رضایی منش)

استادیار گروه مدیریت دولتی دانشگاه علامه طباطبایی

روشهای ایرانی (بهروز رضایی منش)

استادیار گروه مدیریت دولتی دانشگاه علامه طباطبایی

از چه کسی اطاعت کنیم و از چه کسی اطاعت نکنیم از دیدگاه قرآن

گزارش ایکنا از جلسه تفسیر قرآن آیت‌الله ضیاءآبادی/تعالی روح مستمعین در پرتو تفسیر اخلاقی

گروه اندیشه: آن‌چه در جلسه تفسیر قرآن آیت‌الله ضیاءآبادی جریان دارد، نه نکات و کلمات پراکنده، بلکه سیر روح و ذهنی است که مستمعان خویش را از هر سو برمی‌کِشد تا بیدار کند.

مسجد علی‌بن‌الحسین(ع) دربند هر شب میزبان آیت‌الله ضیاءآبادی برای اقامه نماز جماعت مغرب و عشاء است و این مسجد هرشب مملو از جمعیتی است که به خصوص در روزهای دوشنبه، از نقاط مختلف شهر تهران راهی این مسجد می‌شوند تا شنونده سخنان آیت‌الله ضیاءآبادی در جلسه تفسیر قرآن و درس اخلاق ایشان باشند.
نکته قابل توجه این است که این جمعیت کثیر در روزی در میانه هفته و از نقاط مختلف به مسجد علی بن الحسین(ع) می‌آیند و همه از پیران کهنسال تا جوانانی که گاه بیش از چند هفته نیست که در این درس اخلاق حاضر می‌شوند، تمام توجه خویش را به آیت‌الله ضیاءآبادی می‌سپارند، بر این خوان می‌نشینند و از آن بهره می‌برند.

با شرکت‌کنندگان هم که صحبت می‌کنی، آن چه بر آن تأکید می‌کنند و به عنوان دلیل دلبستگی آنان به جلسات درس اخلاق آیت‌الله ضیاءآبادی مطرح می‌شود، عامل بودن آیت‌الله ضیاء‌آبادی به سخنان خویش و شخصیت مزکّی ایشان است. برخی نیز از توصیه‌های مراجع بزرگ و اساتید اخلاق و عرفان به شرکت در این جلسات حرف می‌زنند و دلیل حضور و نقطه آغاز شرکت خود را این توصیه‌ها عنوان می‌کنند.

در این جلسه از اقشار و اصناف و سنین مختلف افرادی حضور دارند. پس از به پایان رسیدن نماز عشاء و تعقیبات کوتاه پس از آن، برخی سعی می‌کنند که خود را به بخش جلویی شبستان مسجد رسانده تا از فاصله‌ای نزدیک‌تر، حضور استاد اخلاقی را که این روزها دیگر از نوادر ایام است، دریابند. استادی که بی‌هیچ تلاشی برای جلب کردن توجه مخاطبان و مستمعانش، به سادگی و در کمال بی‌آلایشی، بعد از نماز بر منبر کوتاه خود می‌نشیند و نرم نرم با کلامش همه جمع را با همه توجه‌شان با خود همراه می‌کند.

این پیر بهره‌مند از حکمت که بیان دیده‌ها و چشیده‌ها می‌کرد و حاضران را در سیر پیوسته روح خویش شریک می‌ساخت، از آنانی است که امروز دیگر کمتر می‌بینیم. شاید برخی او را در قامت استاد اخلاقی می‌بینند که نکاتی را از چند و چون شرع و طریق می‌گوید و اصلاح خَلق در خُلق را وجهه همت خود قرار داده است؛ گر چه بی‌شک این چنین نیز هست، اما می‌توان پرسید که آیا تنها همین، بیان‌کننده علت تفاوت سنخ کلام او از دیگران است؟ چرا آن چه که ما از آیت‌الله ضیاءآبادی می‌شنویم به شکلی معنادار از آن چه خلق می‌گویند و می‌شنوند متفاوت است؟
آن‌چه از آیت‌الله ضیاءآبادی می‌شنویم، نکاتی هشداردهنده است و در واقع آن‌چه بر ما می‌گذرد و آن‌چه جریان دارد، نه نکات و کلمات پراکنده، بلکه سیر روح و ذهنی است که مستمعان خویش را از هر سو برمی‌کِشد تا بیدار کند.
کلمات و اشارات آیت‌الله ضیاءآبادی حکایت از مراقبتی دیرین بر فکر و نفس دارد. آن‌چه در جلسه اخلاق او به چشم می‌خورد، اندیشه بهر‌ه‌مند از حکمت و اشراف به نفس خویش است که با کمک صفای باطن، در بیانات هموار او ظهوری بیرونی می‌یابد و جمع را در سیر درونی او شریک می‌کند؛ سیری که این «حکیم ناطق به هدایت»، در خویش، از خویش تا خیر و خوبی و از خیر و خوبی تا خلق و با خلق تا خیر و خوبی می‌پیماید و در این حرکت، وجدان و نفس حاضران را به تحریک و تحرک در می‌آورد.

آیت‌الله ضیاءآبادی صحبت‌های این هفته خود را به تفسیر آیه 28 سوره کهف اختصاص داد و کلام خود را بدون هیچ مقدمه‌ای با ذکر این آیه شریفه آغاز کرد: «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا؛ و با کسانى که پروردگارشان را صبح و شام می‌‏خوانند [و] خشنودى او را می‌خواهند شکیبایى پیشه کن و دو دیده‏‌ات را از آنان برمگیر که زیور زندگى دنیا را بخواهى و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته‌‏ایم و از هوس خود پیروى کرده و [اساس] کارش بر زیاده‏‌روى است اطاعت مکن» (کهف/28)
استاد در تفسیر این آیه در چند محور سخن گفت. یکی برتری اهل حق و آنان که با یاد خدا عمر می‌گذرانند بر بت‌پرستان و مشرکان و غافلان از حق؛ هر چند اهل حق از داشته‌های چندانی برخودار نباشند و امکانات آنان که از خداوند غافلند بسیار باشد.

به بیان آیت‌الله ضیاءآبادی، این آیه در خطاب به پیامبر(ص) و در شرایطی که اعیان و اشراف بر او و مؤمنین استکبار می‌ورزیدند و از پیامبر(ص) می‌خواستند که مؤمنان تهیدست را رها کند و به آنان بپیوندد، بر ایشان نازل شد تا او را بر باقی ماندن با مؤمنین، قوی‌دل سازد.
آیت‌الله ضیاءآبادی در این بخش گفت: خدا در این آیه به پیامبر(ص) خطاب کرد که تو با همین بینوایان و فقیران و تهیدستان باش. اینانی که قوی الایمان‌اند و اگر پول و ثروت ندارند ایمان قوی و محکم دارند و خداجو و خداطلب هستند و علی الدوام با خدا در ارتباطند و مخلص هم هستند و بندگان با اخلاص خدا هستند. گوش به حرف آن‌ها نده که قلب‌شان غافل از یاد من است و همه مشغول به زندگی دنیا هستند، پول‌دوست و دنیادوست هستند. دنبال آن‌ها نباش.

در این جا خطاب با پیامبر اکرم(ص) است اما منظور امت است و بناست که آن‌ها درس بگیرند و بناست که خداوند قانون وضع کند و برنامه بدهد. به پیغمبر(ص) خطاب می‌شود، چون رئیس امت است، اما هدف خود امت است. می‌گوید شما مراقب باشید و خیلی چشم‌تان را پولدارها و اعیان و اشراف و ثروتمندان و مستکبرین نگیرد.
می‌گوید با همین افرادی که مؤمن خالص هستند باش. دنبال این مستکبرین نباش و گوش به حرف آن‌ها نده. این‌ها وعده‌ها می‌دهند، پیشنهاداتی دارند، آرائی دارند، نظراتی دارند، اما گوش به حرف آن‌ها نده و تو با همین افرادی که قوی الایمان هستند، باش؛ ولو این که ثروتمند نیستند و بی‌پول هستند.
آن چه آیت‌الله ضیاءآبادی در ادامه بر آن تأکید کرد تعبیر «مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا» بود و ناظر بر آن، و با تبیین توحید افعالی و اختیار انسان، به رفع شبهه‌ای که در مورد هدایت و اضلالی که خداوند گاه در آیات قرآن به خویش نسبت می‌دهد، مطرح می‌شود، سخن گفت.

توحید افعالی و اختیار انسان/ رفع شبهه در مورد هدایت و اضلال از سوی خدا

آیت‌الله ضیاءآبادی با اشاره به فاعلیت خدا در غافل کردن مشرکان، گفت: در این موارد ما باید دو نکته را به خاطر داشته باشیم؛ یکی توحید افعالی در مورد خدا و دیگری اختیار انسان. بر اساس توحید افعالی هیچ فاعل مستقلی جز خدا نیست و تنها موجودی که مستقلاً اثر بخش است خداست و بقیه هر چه هستند اثربخش هستند، اما اثربخش بالإذن و اثربخش بالتسخیرند؛ اما خدا اثربخش بالذات است. او خود موجودات و پدیده‌ها را ایجاد می‌کند و به آن‌ها اثرشان را می‌بخشد. خدا آتش را ایجاد کرده و احراق را هم به او داده است و می‌تواند این ویژگی را از آن بگیرد؛ همچنان که در ماجرای ابراهیم سوزندگی را از آتش گرفت. انسان تفاوتش با بقیه این است که در بقیه کائنات جبر حاکم است و آن‌ها در اثربخشی مجبورند، اما انسان مختار است. این شرفی است که خدا، که خود فاعل مختار است، به انسان هم داده و او را فاعل مختار قرار داده است.
وی ادامه داد: انسان در ساختمان وجودی مجبور است. چون ساختمان وجودی به دست خود انسان نیست و او مرا ساخته است، اما در فعل و عمل مختار هستم. انسان در کار مختار است؛ می‌تواند بکند یا نکند. الان من که دارم حرف می‌زنم مختارم؛ مجبور نیستم. می‌توانم سکوت کنم. دستم را به بالا حرکت بدهم یا به پایین حرکت بدهم. این خود مطلبی است که انسان در کار مختار است و در ساختمان وجودی‌اش مانند دیگر موجودات مجبور است. خدا گفته است که اگر با اختیار خود برنامه مرا انتخاب کردی و اگر اختیار کردی، من تو را هدایت و روشن می‌کنم و اگر نکردی تو را گمراه می‌کنم. این یعنی من خاصیت ظلمت‌زایی را به گناه دادم. من دادم، و اگر کسی گناه کند ظلمت تولید می‌کند. گناه در قلب ظلمت تولید می‌کند. خدا می‌گوید من این خاصیت را داده‌ام و تو مختار هستی.

آیت‌الله ضیاءآبادی با بیان این که ظلمت‌زایی نتیجه اتباع الهوی است و با اتباع هوا قلب ضلمانی می‌شود، اظهار کرد: انسان است که زمینه برای اضلال خدا فراهم می‌کند. خدا اضلال می‌کند؛ همان گونه که می‌سوزاند اما به وسیله آتش. خدا گمراه می‌کند از طریق اختیار انسان .بر این اساس این که گفت خدا گمراه می‌کند یعنی خاصیت ظلمت‌زایی را خدا به گناه داده است و خاصیت نورآفرینی را به بندگی و اطاعت داده است. خدا می‌‌گوید انسان چون بندگی کرد نور به او دادم و چون اتباع هوی کرد و هوی‌پرستی کرد ظلمت به او دادم؛ اضلال می‌کنم و اغفال می‌کنم از طریق خود انسان و هدایت می‌کنم با خود انسان.
اگر چه استاد جلسه را با آیه‌ای از قرآن آغاز می‌کند و به تفسیر آن می‌پردازد اما غرض اخلاق است. حتی اگر گاه نکاتی حکمی و فلسفی را چاشنی بحث خود می‌کند، بیان این نکات نیز برای روشن‌تر شدن زوایای معرفتی آیات قرآن و اشارات اخلاقی‌اش است.
بر همین اساس آیت‌الله ضیاءآبادی بعد از این که هدایت و اضلال را تبیین کرد، به چیستی یاد خدا و تقابل آن با تبعیت از هوای نفس پرداخت و نکاتی را در این مورد گوشزد کرد و به توضیح این مطلب پرداخت که آنان که پیامبر(ص) را به خود می‌خواندند و به مؤمنین بی‌اعتنا بودند از سر این بود که تابع هوای نفس خویش بودند از همین روی قلب آنان در غفلت افتاده بود.

غفلت مستکبرین؛ کیفر اتباع هوای نفس

ایشان در این باره اظهار کرد: خدا به پیامبر(ص) می‌گوید مردمی که به تو اعتنا نمی‌کنند تابع هوای نفسند و من به کیفر این اتباع هوا غافلشان کردم. چون هواپرستند به آن‌ها کیفر دادم و غافلشان کردم. این اثر را من در اتباع هوا گذاشته‌ام. کسی که اتباع هوا کرد غفلت در او پیدا می‌شود و از یاد من فراموش می‌شود، از یاد خدا فراموش می‌شود و ما گرفتار همین فراموشی خدا هستیم.
آیت‌الله ضیاءآبادی ادامه داد: انسان در هر کاری که می‌خواهد انجام دهد فکر دارد، ذکر دارد، عمل هم دارد. اول فکر می‌کند که به دنبال فلان کار بروم و بعد به یاد آن می‌افتد. هیچ کس بی یاد نیست. ذکر یعنی یاد و نه الفاظ. کسی که پول‌دوست است همه به یاد پول است و در خواب هم پول می‌بیند. همه ما یاد داریم و بی یاد نیستیم و بی ذکر نیستیم اما خدا می‌گوید ذکر همه چیز را دارید اما ذکر مرا ندارید. رزق من می‌خورید اما ...؛ این انصاف نیست. رزق که همه نان نیست. خدا را نمی‌شناسیم و فراموش کرده‌ایم. کسی که در نماز یاد خدا نیست چگونه می‌شود در خرید و فروش یا در پشت میز ریاست به یاد خدا باشد؟ ما قرآن می‌خوانیم و قاری قرآن هم هستیم اما فقط برای احسنت احسنت. خیلی هم خوشحال می‌شوم اما این که از قرآن چه بهره گرفته‌ام، معلوم نیست.
ایشان با بیان این که اگر موحد بودیم این قدر گناه و این قدر طغیان نمی‌کردیم، اظهار کرد: گناه به خاطر این است که خدا را فراموش کرده‌ایم. کسی در حضور ما چیزی را که ما خوش‌مان نمی‌آید انجام نمی‌دهد حالا در حضور خدا... . خدا می‌گوید تو در حضور منی چرا در حضور من گناه می‌کنی؟ این آدم نفهمیده است که خدا او را می‌بیند. این که خدا می‌گوید «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى؛ مگر ندانسته که خدا مى‏بیند»(علق/14) همین آیه کافی است. بدان که خدا می‌بیند و همین کافی است.

قرآن؛ بالاترین ذکر برای توجه به خداوند

آیت‌الله ضیاءآبادی افزود: اگر خدا را بینا حساب نمی‌کنی پس کافری و اگر می‌بینی پس چرا گناه می‌کنی؟ کدام ذکر بهتر از قرآن می‌تواند آدم را متوجه کند؟ می‌گوید که مگر نمی‌دانی که من می‌بینم؟ قلب غافل است، زبان ذاکر است؛ آیه می‌گوید قلب غافل شده است. این جمله کوتاه است اما چقدر تنبه دارد. ذکر زبان خیلی مهم نیست. خدا می‌گوید یاد من باشید.
هشدار آیه فوق به پیامبر(ص) زمینه محور بعدی سخن آیت‌الله ضیاءآبادی بود که در این باب بود که مؤمنین نباید به رنگ محیط در آیند بلکه باید بکوشند که تا آن جا که می‌توانند با عقل و هنرمندی خویش محیط را به رنگ خویش در آورند و ذکر خدا را برتری بخشند.
در همین باره ایشان عنوان کرد: ای جوان مسلمان عاقل باش، هنرمند باش و تا می‌توانی محیط را به رنگ خود درآور؛ نه این که به رنگ محیط درآیی. بهانه نگیرکه محیط فاسد است. درست است! محیط فاسد هست و اثرگذار هم هست، اما این گونه نیست که آدم نتواند درمحیط فاسد صالح بشود. بله محیط اثرگذار هست و اکثراً فاسد می‌کند اما این گونه نیست که من مطیع باشم و کسی نتواند در محیط فاسد خود را سالم نگه دارد.

عالمان عامل ما را در زمان غیبت حفظ کرده‌اند

وی افزود: گذشته از انبیاء و اولیاء، علما هم بوده‌اند، در بازار هم افرادی صالح بوده‌اند. محیط فاسد بود. اما آن‌ها صالح بودند و واقعاً خود را حفظ کرده بودند. انبیاء و امامان جای خودشان، علمایی بودند که در همین محیط‌ها که فاسد هم بودند، زندگی می‌کردند و جدایی نداشتند اما به رنگ محیط درنیامدند و محیط را به رنگ خود درآوردند. در زمان غیبت امام عصر(ع) چه کسی توانسته ما را با خدا مرتبط نگه دارد؟ همین علما بودند دیگر. علما نه فقط کسی که عمامه داشته باشد؛ یعنی عالم عامل. علما بودند که مردم را نگه داشتند در ارتباط با خدا و اولیاء خدا. اگر نبودند چه کسی این کار را می‌کرد؟ ما را آن‌ها نگه داشتند دیگر! یعنی خودشان صالح بودند و به رنگ محیط درنیامدند، بلکه محیط را به رنگ خودشان در آوردند و ما را راهنمایی کردند.
قرآن می‌گوید تا آن جایی که در توان‌تان هست متقی باشید و تقوا را رعایت کنید. تا می‌توانید جامعه را، نتوانستید، کشور را، نتوانستید، محل و شهر خود را، نتوانستید، محله‌ای که هستید، نتوانتسید، حداقل خانواده را، اگر نشد خودتان را و تنها خودتان را. بهانه نیاورید. تا آن جایی که در توان‌تان هست متقی باشید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد