روشهای ایرانی (بهروز رضایی منش)

استادیار گروه مدیریت دولتی دانشگاه علامه طباطبایی

روشهای ایرانی (بهروز رضایی منش)

استادیار گروه مدیریت دولتی دانشگاه علامه طباطبایی

ویژگیهای سخن خوب بر اساس آیات قرآن:


1-آگاهانه باشد ( لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ‏)

2- نرم باشد (قَوْلاً لَّیِّناً) ، زبانش تیغ نداشته باشد.

3- حرفی که میزند خودش هم عمل کند (لِمَ تَقُولُونَ مِالا تَفْعَلُونَ)

4- منصفانه باشد ( وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا) 

5- حرفمان مستند باشد (قَوْلًا سَدِیدًا) منطقی حرف بزنیم.

6- ساده حرف بزنیم (قَوْلاً مَّیْسُورًا) پیچیده حرف زدن هنر نیست.روان حرف بزنیم.

7- کلام رسا باشد (قَوْلاً بَلِیغًا)

8- زیبا باشد  (قولوللناس حسنا)

9- بهترین کلمات را انتخاب کنیم (یَقُولُ الَّتی هِیَ اَحْسَن) 

10-سخن مناسب وًمودبانه بگویید (قولا معروفا) 

 11- همدیگر را با لقب خوب صدا بزنیم  (قولاً کریماً)

12-کمک به حرف خوب زدن در جامعه تا بهشتی شویم(هدو الی الطیب من القول)

سرگذشت عقل و ایدئولوژی


پرسش از نسبت ایدئولوژی با عقل و دین، یکی از اهم ارکان تئوریک جامعه مدنی را در غرب‏ تشکیل می ‏دهد. آن چه در زیر می ‏آید، می‏ تواند پیش درآمدی بر بررسی این مناسبات جهت درک‏ و تحلیل دقیق تر مفاهیم ‏دخیل در ماهیت جامعه مدنی غربی باشد.
تعریف ایدئولوژی
ایدئولوژی، ترکیبی از «ایده‏» و «لوژی‏» است واین ترکیب ظاهرا نخستین بار در پایان قرن ‏هجدهم، بعد از انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) یعنی به ‏سال ۱۷۹۶ توسط «دوتراسی‏» (۱) به کار رفت‏«دوتراسی‏» به پیروی «کوندیاک‏»، مسلک تجربی، ( empircism)    داشت و مراد او از ایدئولوژی، دانش «ایده‏ شناسی‏» و یا علم مطالعه ‏ایده ‏ها بود. این دانش به مقتضای دیدگاه فلسفی‏ او برای ایده‏ های بشری، منشاء حسی قائل بود و می ‏کوشید تا آن ها را شناسایی نماید. ایدئولوژی ‏در این تعبیر، معنایی نزدیک به اپیستمولوژی و معرفت ‏شناسی دارد.
ناپلئون، ایدئولوژی را در مقام تحقیر، به ‏عنوان وصف برای کسانی به کار برد که دلبسته ‏مطالعه درباره  تصورات ایده‏ ها هستند، چندان که ‏از عمل، غافل می‏ باشند و بلکه مرد عمل نیستند،او آن ها را ایدئولوگ خواند.
مارکس، ایدئولوژی را نه به معنای معرفت وایده‏ شناسی بلکه به معنای اندیشه و آگاهی به کاربرد. در اصطلاح او، ایدئولوژی، اندیشه ‏ای است ‏که در ارتباط با رفتار اجتماعی و سیاسی طبقه‏ حاکم و برای توجیه وضعیت موجود، سازمان‏ می ‏یابد و به همین دلیل ایدئولوژی را اندیشه‏ ای ‏کاذب می‏ دانست. و این اندیشه کاذب، شامل ‏مجموعه عقاید، باورها و اعتقادهایی می ‏شود که‏ به عمل اجتماعی، جهتی خاص می ‏دهد.
ایدئولوژی در کاربرد نخستین خود در آثار مارکس، معنایی منفور دارد و لکن به موازات آن، معنای مثبتی از ایدئولوژی نیز مورد توجه قرارمی ‏گیرد و آن مجموعه عقاید، باورها و اعتقاداتی ‏است که نه برای توجیه وضعیت اجتماعی و سیاسی حاکم بلکه برای تبیین و تفسیر وضعیت ‏مورد نظر طبقه پیشتاز سازمان می‏ یابد.ایدئولوژی در این معنا نیز، عقاید و ارزش های ‏معطوف به عمل اجتماعی در رفتار سیاسی است.
کارل مانهایم پس از مارکس، ایدئولوژی رابیشتر درباره مجموعه عقاید ناظر به وضع موجود به کار برده و مفاهیمی را که در خدمت جامعه و نظام آرمانی به کار گرفته می‏ شوند با عنوان‏«اوتوپیا» در برابر ایدئولوژی قرار داد و لکن او نتوانست کاربرد ایدئولوژی را در معنایی مقابل بااوتوپیا، محدود کند و ایدئولوژی از قرن نوزدهم‏ به بعد، هم چنان به معنای مجموعه باورها،اندیشه ‏ها و ارزش های ناظر بر رفتار اجتماعی وسیاسی به کار می ‏رود. ایدئولوژی در این معنا،بخشی از فعالیت ذهنی آدمی است که به طورمستقیم یا غیرمستقیم، در خدمت رفتار انسان ‏قرار می ‏گیرد.
ایدئولوژی گر چه از قرن نوزدهم در معنای ‏فوق به کار رفت و لکن ذهنیت معطوف به عمل ‏سیاسی مختص به آن سده نمی ‏باشد و تاملات ‏فلسفی بخش عظیمی از اندیشمندان سده‏ های هفدهم و هجدهم، مصداق بارز همان معنایی ‏هستند که لفظ ایدئولوژی به آن دلالت می ‏کند.
کارهای «هابز» و «گروتیوس‏» در طی قرن‏ هفدهم، علی رغم اختلافاتی که در مفروضات ‏نظری آن دو وجود دارد و تلاش های نظریه‏ پردازان‏ سیاسی در قرن هجدهم، که با تکیه بر مقولات‏ عقلانی از قبیل حقوق و قوانین طبیعی و درقالب قراردادهای اجتماعی، سازمان می ‏یافت ‏نمونه‏ هایی آشکار از تلاش ایدئولوژیک قبل ازکاربرد لفظ ایدئولوژی است. انقلاب فرانسه‏ مهمترین حرکت ایدئولوژیک قرن هجدهم است ‏که بدون استفاده از لفظ ایدئولوژی انجام شد.
قرن نوزدهم از تحرکات ایدئولوژیک فراوانی ‏برخوردار است که تفاوت های چشمگیری با قبل ‏دارد. در قرن هفدهم و هجدهم، اندیشه‏ های‏ سیاسی بیش تر از روش تحلیلی و عقلی بهره ‏مندهستند. کانت‏ با آن که در قرن هجدهم هجوم‏ جدی خود را به عقل نظری سامان می‏دهد، براعتبار عقل در ابعاد عملی، پای می‏ فشارد و قواعدثابت و استوار عملی را که با تاملات و تحلیل‏های‏عقلی آشکار می‏شوند، به عنوان موازین ضروری ‏عمل، محترم می ‏شمارد و حتی می ‏کوشد از این ‏رهگذر برای عقل نظری نیز شانی بیابد. و لکن ازپایان سده هجده با ورود رمانتیسم به حوزه ‏اندیشه سیاسی، ایدئولوژی‏ هایی پدید می‏ آید که ‏کم تر به تحلیل ‏های عقلی محض، وفادار می ‏مانند، و به موازت آن ایدئولوژی هایی شکل ‏می ‏گیرد که در صدد تفسیر علمی (نه عقلی) می‏ باشند. تلاش مارکس برای ارائه ایدئولوژی‏ علمی و کوشش آگوست‏ کنت ‏برای تحکیم مواضع ‏«مذهب انسانیت‏»، نمونه ‏های برجسته ‏ای از ایدئولوژی ‏های علمی قرن نوزدهم هستند.
سال های نخستین قرن بیستم، سالهای ‏درگیری ‏های فراوانی است که باعنوان حرکت های ‏ایدئولوژیک خود را معرفی می ‏کنند، ناسیونالیسم، مارکسیسم، فاشیسم، عناوین ‏ایدئولوژیکی هستند که مسئولیت ‏بخش عظیمی ‏از نزاع‏ های دهه ‏های نخستین قرن بیستم را برعهده می ‏گیرند.
نخستین ‏بار در سال ۱۹۵۵ «ادوارد شیلز» اصطلاح پایان ایدئولوژی را به کاربرد و «بل‏» دراوایل دهه شصت کتابی را با این نام ‏نوشت و از آن ‏پس به مدت دو دهه، این اصطلاح در مرکز توجهات محافظه ‏کاران و لیبرالیست ها نظیر هانا آرنت، کارل پوپر، ریمون آرون و سیمور لیپست ‏قرار گرفت.
فروپاشی بلوک شرق به اقتدار اندیشه «پایان‏ ایدئولوژی‏» افزود، و اندیش مندان سیاسی دیگری‏ که در حقیقت، نقش ایدئولوگ‏ های نظام سیاسی ‏غرب را ایفا می ‏کنند به صورت های مختلف بر پایان پذیرفتن حرکت های ایدئولوژیک، تاکید ورزیدند. نظیر تافلر، و هابر ماس که پایان ‏ایدئولوژی را خصیصه تمدن جدید و حاصل ‏فرآیند عقلانی شدن جهان در تمدن غربی ‏می ‏داند و فوکویاما که با عنوان پایان تاریخ، حرکت ‏های ایدئولوژیک را عقیم و نازا می ‏داند.
نسبت ایدئولوژی با دین
آن چه گذشت مروری کوتاه بر واژه ی ایدئولوژی و تاریخ دو صد ساله تطورات آن است. اصطلاح‏ ایدئولوژی در این دو سده، دارای دو ویژگی اصلی ‏است. اولا کار و فعالیتی ذهنی است، و ثانیا معطوف به عمل و ناظر به رفتار آدمی است.
ویژگی اول، خصیصه ‏ای است که ایدئولوژی را از دین، امتیاز می ‏دهد. و ویژگی دوم، موجب ‏امتیاز ایدئولوژی از علم می‏ شود و البته این دوامتیاز بر اساس برخی از تعاریفی است که نسبت ‏به دین و یا علم وجود دارد.
اگر دین را فعالیت ذهنی بشر برای تفسیرعالم و آدم بدانیم، عقاید و باورهای دینی به دلیل ‏نقش و اثری که در فعالیت‏ های سیاسی انسان‏ دارند به صورت نوعی ایدئولوژی شناخته‏ می ‏شوند. مارکس به همین دلیل اعتقادات بشر رادر زمره ایدئولوژی‏ های کاذبی می‏ دانست که برای‏ توجیه منافع اقتصادی طبقه حاکم سازمان می‏ یابند، و اما اگر دین، هویتی صرفا ذهنی و یاعقلی نداشته، و معرفتی باشد که پس از فنای‏ انسان و ملاقات او با خداوند سبحان حاصل ‏می ‏شود و یا آن که با وحی و الهام الهی به افق فهم ‏و ادراک آدمی نازل می‏ گردد، نمی‏ توان آن را در چارچوب اصطلاح رایج ایدئولوژی گنجاند. دین‏ در این تعریف، گر چه هدایت انسان را به سوی ‏سعادت ازلی و ابدی و راهبری او را برای تکوین ‏مدینه فاضله و جا%:/. D8�ه الهی بر عهده می‏ گیرد و در نتیجه ناظر به رفتار فردی و اجتماعی انسان نیز می‏ باشد و لکن تفاوتی بنیادین با ایدئولوژی دارد. دین، آن چه را از ایدئولوژی انتظار می ‏رود و یا ایدئولوژی، مدعی آن است، با شور و حرارتی‏ فراتر انجام می‏ دهد و لکن حاصل آگاهی حسی ویا معرفت مفهومی - عقلی بشر نمی‏ باشد. قرآن کریم، دین را حاصل معرفتی می‏ داند که بشر، هرچند با توان علمی خود به حقانیت آن پی می ‏برد و لکن از نزد خود و بدون وحی و الهام الهی، هرگز نمی‏ تواند به آن دست‏ یابد، در آیات قرآن، انبیاء چیزی را به انسان، می‏ آموزند که بدون ارسال ‏رسل و انزال کتب، هرگز نمی ‏تواند آن را فراگیرد:و یعلمکم مالم تکونوا تعلمون، انبیاء به شما آن چه‏ را که از نزد خود نمی‏ توانید فرا گیرید، تعلیم می‏ دهند.
سنت نیز اگر به معنای ذهنیت رسوب‏ یافته ‏ای باشد که در اثر ممارست و تکرار، به ‏صورت عادت در آمده است، در قالب یک‏ ایدئولوژی محافظه کارانه تفسیر می ‏شود. لکن اگربه معنای راهی باشد که از متن شهود دینی‏ برخاسته و به سوی آن راه می ‏برد، در محدوده تعریف مصطلح ایدئولوژی نمی ‏تواند قرار گیرد.
نسبت ایدئولوژی با ایده‏ های دکارتی و مثل افلاطونی:
البته برای «ایده‏»، معنای دیگری است که درآن معنا می‏ تواند با سنت و دین، قرابت داشته ‏باشد. ایده در معنای رایج و مصطلح آن، چیزی‏ جز تصورات و اندیشه ‏های ذهنی بشر نیست. این‏ معنا از قرن هفدهم به بعد، مقبولیت‏ یافته است.دو جریان فلسفی راسیونالیستی و آمپریستی، که ‏با دکارت و بیکن آغاز می ‏شوند «ایده‏ ها» را به‏ معنای مفاهیم ذهنی بشری د:.8' نظر می‏ گیرند و تفاوت این دو جریان، در این است که حس‏ گرایان، ایده‏ ها را برخواسته از حواس انسانی ‏می ‏دانند و عقل ‏گرایان، برای آن ها هویتی ذهنی ‏قائل هستند، و از تقلیل و ارجاع آن ها به داده‏ های حسی، سرباز می‏ زنند. دکارت، ایده‏ ها را مفاهیمی می‏ دانست که عقل بی ‏واسطه، شهود می‏ کند. شهود عقلی در نزد دکارت، چیزی جز دریافت واضح وبدون واسطه مفاهیم ذهنی نیست.
سیستم‏ های فلسفی که پس از دکارت تا کانت، دوام یافت، حاصل فعالیت های ذهنی است ‏که بر مدار همان ایده‏ ها و مفاهیم ذهنی شکل‏ می ‏گیرد. کانت‏ با انقلاب کپرنیکی خود، اعتبار سازه ‏های مزبور را مورد تردید قرار داد و ایدئولوژی در قرن نوزدهم و بیستم، معنای ‏اصطلاحی خود را وامدار همان معنای رایجی ‏است که از دکارت به بعد، برای «ایده‏»، پیدا می ‏شود. ایدئولوژی در معنای اصطلاحی خود،مجموعه مفاهیم و مقررات سازمان یافته ‏ای است‏ که معطوف به عمل و کنش سیاسی می ‏باشد. معنای دیگری که «ایده‏» دارا بود، آن است که‏ در نزد افلاطون و سقراط سابقه داشت. «ایده‏» در نزد افلاطون، امری مفهومی نیست‏ بلکه واقعیتی ‏کلی و ثابت است و حقیقت آن از طریق تزکیه -سلوک و شهود - حاصل می ‏شود. شهود در نزد افلاطون و ارسطو، یک بداهت مفهومی نیست، بلکه اتصالی وجودی است که موجب گسترش ‏واقعیت‏ سالک می ‏شود.
"
ایده‏ ها" یا "مثل‏"، ارباب انواع و مدبرات امور طبیعی هستند، و همه آن ها در تحت احاطه و شمول «مثال خیر مطلق‏» می‏ باشند.
مثل، علاوه بر آن که از طریق اشیاء طبیعی -که در حکم سایه‏ های آن ها هستند - پیام عام خودرا به ساکنان طبیعت می ‏رسانند، از طریق ارتباط خاصی که با اهل سلوک پیدا می ‏کنند، پیام های ‏ویژه ‏تری را جهت تدبیر و تنظیم عمل فردی واجتماعی آنان ابلاغ می ‏نمایند. سقراط براساس ‏همین باور بود که پیام الهه معبد دلفی را که از طریق کاهن آن معبد به مردم، ابلاغ شده بود، محترم می ‏شمرد و در نهایت نیز جان خود را برای اجرای آن پیام تقدیم نمود.
ایدئولوژی اگر نظر به معنای افلاطونی وسقراطی «ایده‏» و «مثال‏» داشته باشد، با دین وسنت، قرابت پیدا می‏ کند و لکن معنای‏ اصطلاحی ایدئولوژی در قرن نوزدهم توسط کسانی وضع یا به کار برده شد که با معنای ‏افلاطونی "ایده"، بیگانه هستند و آن را چیزی ‏جز پندار و خیال نمی ‏دانند، در نزد آن ها، مثل افلاطونی از سنخ ایده‏ های دکارتی هستند که به ‏غلط، واقعیت های عینی شمرده می‏ شوند. چه این ‏که در نظر آن ها دین و سنت نیز چیزی جز ذهنیت‏ تبدیل ‏یافته و واژگون شده ‏انسان نیست وبه ‏همین ‏دلیل، آن ها فلسفه افلاطون و ادیان و سنن الهی را چیزی فراتر از یک ایدئولوژی بشری نمی ‏بینند.
به رغم اصراری که ایدئولوگ‏ های معاصر در دو سده اخیر بر هویت ایدئولوژیک مثل‏ افلاطونی و یا سنن دینی دارند، امتیاز دین وسنت و هم چنین امتیاز ایده ‏ها و مثل افلاطونی، با ایدئولوژی ‏های انسانی محفوظ است، زیرا هیچ ‏یک از این امور، خصیصه نخست ایدئولوژی را ندارند، یعنی بر اساس تعریفی که دین از خود ارائه می ‏دهد و یا بر اساس تعریفی که افلاطون ازمثل می ‏دهد، هیچ یک از آن ها هویتی ذهنی و یا صرفا مفهومی نداشته و بلکه حقایقی عینی و محیط هستند که از طریق شهود، دریافت می ‏شوند.
ایدئولوژی و علم پوزیتویستی:
خصیصه دوم ایدئولوژی، امتیاز ایدئولوژی را با فعالیت های ذهنی که معطوف به عمل نیستند حفظ می ‏کند، زیرا ناظر به رابطه ایدئولوژی باعمل است و براساس برخی تعاریفی که در باره ‏علم شده است، بخشی از مفاهیم علمی وبراساس بعضی دیگر از تعاریف، همه مفاهیم‏ علمی، فارغ از پیوندهای رفتاری و عملی انسان، سازمان می‏ یابند. در نزد فیلسوفان عقل‏گرا، با صرف نظر از این که به دانش شهودی و تعاریف‏ فراعقلی، اذعان داشته باشد، بخشی از دانش ‏مفهومی بشر، نظیر علوم طبیعی که با تجربه واستقراء به دست می‏ آیند و یا علوم ریاضی که از قیاسات برهانی استفاده می ‏کنند، پیوند مستقیمی با رفتار سیاسی و اجتماعی عالم‏ ندارند. متافیزیک یا فلسفه به معنای خاص نیز دانشی است که مفاهیم و اصول برهانی آن با فراغت از تاثیرات اجتماعی، سازمان می‏ یابد و اگر ارتباط و پیوندی نیز بین آن ها و عمل ‏اجتماعی باشد، ارتباط غیر مستقیم و یک سویه‏ است‏ به این معنا که متافیزیک، بنیان ها و اصول‏ موضوعه علمی را تامین می‏ کند که به طورمستقیم، در پیوند با رفتار اجتماعی است.
علمی که از نظر آن ها به طور مستقیم درارتباط با کنش های اجتماعی قرار می‏ گیرد بخشی ‏از علوم عملی - و نه نظری - است که به آن، علم ‏تدبیر مدن و یا علم سیاست می ‏گویند. تدبیرمدن و سیاست، علمی برهانی است که از یک سو ریشه در متافیزیک و فلسفه به معنای خاص دارد و از دیگر سو، مسلط بر رفتار آدمی بوده و آن را جهت ‏بخشیده و هدایت می ‏کند. از نظر این گروه،بخشی دیگر از مفاهیم هستند که به جای سلطه ‏بر عمل، تحت تسلط آن قرار می ‏گیرند. این دسته ‏از مفاهیم که وهمی و خیالی - و نه عقلی -هستند، به رغم پیوندی که با رفتار اجتماعی‏ دارند، فاقد هویت علمی می‏ باشند.
"
علم" در تعریف پوزیتویستی آن، حلقه ‏ای از ذهنیت ‏بشری است که در قبال حلقه مفاهیم ‏ایدئولوژیک قرار گرفته و مباین با آن است و علم ‏ناب در این تعریف، علمی است که با خصلت ‏آزمون ‏پذیری، همه تاثیرات و تاثرات خود را ازعلقه ‏های عملی عالمان، قطع کرده و فارغ ازهرگونه معرفت پیشینی به کشف حقایق عینی و خارجی نائل گردد. علم در این تعریف، مباین با ایدئولوژی است‏ یعنی هیچ یک از گزاره‏ های ‏علمی، ایدئولوژیک نیست و هیچ یک از قضایای‏ ایدئولوژیک، علمی نمی ‏باشد.
ایدئولوژی و عقل:
تاکنون دو مقدمه مهم، بیان شد. مقدمه اول ‏درباره تعریف ایدئولوژی بود و در آن به تاریخ ‏تکوین این لفظ و دوره‏ های درخشش و افول آن ‏اشاره شده در مقدمه دوم به تفاوت ایدئولوژی با دین و هم‏چنین نسبت آن با علم، اشاره شد. اینک به بیان نسبت ایدئولوژی و عقل‏ می ‏پردازیم. تا به رمز دوره نشاط ایدئولوژی و سرافول آن دست ‏یابیم.
مدعای ما در این بخش این است که معنای‏ مصطلح ایدئولوژی، تنها در مقطعی خاص ازتاریخ معرفت و تفکر انسان، فرصت‏ بروز می‏ یابد و پس از آن، دوره حرکت ‏زایی آن به سر می‏ آید. تا هنگامی که علم و معرفت، هویتی دینی داشته ‏باشد و دین به عنوان معرفتی الهی که از طریق‏ فناء و شهود و به وساطت وحی و الهام، حاصل‏ می ‏شود، در مرکز آگاهی و علم قرار گیرد و هم‏ چنین تا وقتی که معنای افلاطونی مثال و ایده، معتبر باشد زندگی و عمل فردی و اجتماعی ‏انسان بر مدار سنت‏ هایی سازمان می‏ یابد که ازمعانی آسمانی و حقایق محیط، نازل می‏ شوند واین سنت‏ ها راه سلوک و مسیر وصول انسان را به‏ سوی حقایق محیط ارائه می ‏دهند.
تفکر فلسفی از ارسطو به بعد با آن که محورتاملات خود را بر تبیین مناسبات مفاهیم ذهنی ‏و تفسیر عالم از زاویه آن مفاهیم قرار داده بود ولکن بر شمول حقایق عقلی نسبت‏ به امورطبیعی و عقول جزئی انسان ها اصرار می‏ ورزید و ازهمین طریق، مسانخت ‏خود را با افلاطون و یا دیدگاه ‏های دینی حفظ می ‏کرد. فیلسوفان‏ مسلمان و اندیشمندان مسیحی با توجه به‏ ظرفیت های موجود در اندیشه ارسطویی بود که ازخردورزی های فلسفی برای اثبات سنت های دینی‏ بهره می ‏بردند.
"
عقل مفهومی" تا زمانی که نظر به سپهر "شهود" می ‏دوزد، به عنوان رقیقه و صورت نازله ‏عقل عینی و محیط و در حکم پیامبر و نبی‏ باطنی در طول پیامبر و نبی خارجی قرارمی‏ گیرد ودراین‏ حال، عقل‏ درقبال ‏دین و سنت قرار نمی ‏گیرد بلکه درکنار نقل و در متن دین می ‏نشیند.
مستقلات عقلی در حکم حجج و سنن دینی‏ قرار می‏ گیرد و تلاش «عقل‏» برای کشف مفاد «نقل‏» نیز در حکم چراغی که به شناخت راه‏ می ‏پردازد، معتبر شمرده می‏ شود. و با این وصف، ره آورد عقل و احکام معطوف به عمل آن، با آن‏ که ضمن حفظ ماموریت نقادانه خود، شورانگیز و بلکه مقدس و الهی است، از سنخ ایدئولوژی ‏های ‏بشری نمی ‏باشد.
ایدئولوژی در معنای مصطلح آن، هنگامی‏ بوجود می ‏آید که «ایده‏»، صورت عینی و خارجی ‏خود را از دست می ‏دهد و دست عقل، از آسمان‏ «شهود» کوتاه می‏ شود، و مشاهدات عقلی به ‏دریافت های مفهومی، منحصر می ‏گردد.
عقل در این حال، کاشف و یا اظهار کننده ‏سنن دینی و آسمانی نیست ‏بلکه صرفا ناظرقوانین طبیعی و «قراردادهای اجتماعی‏» است که‏ از نظر به طبیعت انسان و با صرف نظر از ابعاد الهی آن، کشف می‏ شوند.
تمام تلاش هایی که در سده هفدهم و هجدهم ‏برای تفسیر روشنگرانه زندگی اجتماعی انسان ‏می ‏شود و همه حرکت های فکری که به انقلاب‏ فرانسه، ختم می ‏شوند، از این قبیل است. اندیشمندان دو سده روشنگری و خرد، خود براین نکته واقف بودند که کار آن ها از سنخ کار دینی ‏قدیسان و یا کوشش ذهنی مجتهدان نیست‏ بلکه ‏نوعی بازسازی زندگی اجتماعی‏ است که با هدف‏ حذف شیوه‏ های دینی و سنتی زیست، انجام‏ می ‏شود.
اندیشوران اجتماعی در این دو سده، گر چه ‏محصول کار خود را «ایدئولوژی‏» نم ی‏دانند ولیکن ‏کار آن ها به راستی، تلاش ذهنی پی‏گیری بود، که‏ نظر به رفتار اجتماعی معاصر خود داشت.
نشاط حرکت های ایدئولوژیک:
اندیشه سیاسی در این دو سده با دو ویژگی ‏غالب همراه بود، اول: هویتی عقلانی داشت. دوم: از پوشش ‏علمی بهره‏ می ‏برد، واین دو ویژگی بود که‏ نشاط پی‏گیر حرکت ‏های ‏ایدئولوژیک رامی‏ ساخت.
جمع دو خصلت فوق، به معنای اجتماع علم ‏و عقل است‏ یعنی در این دو سده، علم از هویتی ‏عقلانی برخوردار است، گر چه هویت دینی و فرامفهومی خود را از دست داده است. ایده ‏ها نیز چیزی فراتر از مفاهیم ذهنی نیستند، و لکن علم ‏از ابعاد عقلی خود دفاع می ‏کند.
علم عقلی، حتی آن گاه که پیوند خود را با دین و علم قدسی، قطع می‏ کند، توان دادرسی وتصمیم ‏گیری نسبت ‏به گزاره‏ های عملی را دارد.
عقل انسان به دلیل معرفت و شناختی که ‏نسبت ‏به ابعاد وجود انسان دارد به دو بخش ‏نظری و عملی تقسیم می ‏شود، عقل نظری، بخشی از داوری های عقلانی را که به خارج از حوزه‏ عمل انسان، نظر دارند شامل می ‏شود، و عقل‏ عملی، داوری هائی را در برمی گیرد که به حوزه‏ عملی و رفتار مربوط هستند.
علم، پس از آن که حقیقت دینی خود را از دست داد، سنت های دینی نیز فاقد اعتبار و ارزش‏ شدند و به همین دلیل عقلانیتی که به گذشته و یا ریشه دینی خود، پشت کرده بود، باید در اولین ‏فرصت‏ با کاوش های سیاسی خود خلاء ناشی ازسنت را پر می ‏کرد و از همین جهت، عقل عملی ‏پس از رنسانس از اعتبار و جایگاه ویژه‏ای ‏برخوردار شد و این جایگاه، فراتر از محدوده ‏اعتبار عقل نظری دوام آورد. ایده ‏هایی که برای تفسیر زندگی انسان، سازمان می‏ یافت، از شان و اعتبار عقل عملی ‏بهره می جستند و به وساطت علم تحصلی، بر درستی خود استدلال می‏ کردند و یا آن که بر بطلان و کذب ایده‏ های رقیب، احتجاج‏ می ‏ورزیدند و این امر، نشاط بی‏ نظیر را در گفت‏ وگوها و محاضرات ایدئولوژیک پدید می ‏آورد. گرمی این گفت ‏وگوها یادآور نشاط منازعات و نقادی های عالمان دینی و پژوهش گران‏ علوم قدسی بود.
"
اسپینوزا دستگاه اخلاقی خاصی براساس ‏روش هندسی پدید می ‏آورد. لایپ نیتس، گام را فراتر می ‏گذارد. وقتی که از لایپ نیتس خواستند تا درباره این مساله نظر بدهد که از میان چندین‏ مدعی تاج و تخت لهستان، کدام یک حق است،او مقاله‏ ای نوشت و کوشید نظرش را - که‏ برگزیدن استانیسلائوس لتیزینسکی بود - با براهین صوری اثبات کند، کریستیان ولف، شاگرد لایپ نیتس که از سرمشق استادش پیروی‏ می ‏کرد، نخستین کسی بود که درباره قانون‏ طبیعی، یک کتاب درسی به روش ریاض محض‏ نوشت‏» (2)


تفسیرهای ایدئولوژیک جامعه مدنی
نکته ‏ای که اشاره اجمالی به آن بی ‏فایده ‏نیست این است که تعابیر ایدئولوژیک این دو سده نظام اجتماعی و دولت ‏با تفاسیر صرفا طبیعی و بر مدار قراردادهای اجتماعی تبیین ‏می ‏شوند، و با گسترش و تبلیغ این ایدئولوژی ‏ها،جامعه غربی، همه ظرفیت های دینی خود را از دست می ‏دهد، زیرا هنگامی که نظام قانونی و اجتماعی بر مبنای حقیقت و هویت الهی انسان، تفسیر نشود و به طبیعت عقلی و یا به اعمال ‏آزادانه فردی تاویل گردد که فاقد تعریف عقلی ‏نیز باشند؛ مبدا آسمانی احکام و قوانین زندگی وابعاد غیبی و ملکوتی رفتار بشری مورد غفلت‏ قرار می ‏گیرد و اسراری که به برکت اقدامات الهی ‏و معرفت ربوبی بر عقل و ادراک بشر، چهره‏ می ‏گشایند، فراموش می‏ شوند، و به تعبیر کاسیرر، "راز سربسته منشاء دولت منتفی ‏می ‏شود. چون قرارداد هیچ راز و رمزی در برندارد"
قراردادهایی که تمام حقیقت آن ها باعقل‏ مفهومی سده هفدهم و هجدهم آشکار می ‏شود چه رازی در آن ها می‏ تواند باشد تا شناخت آن ها محتاج به وحی و یا تاییدی الهی و آسمانی باشد.و با نفی این حقایق است که قوه قدسیه و فرّه‏ ایزدی (فرّه = پرّه = نفس = دم الهی) از متن جامعه ‏ای که شهر خدا، و یا مدینه‏ فاضله دینی شمرده می‏ شود، رخت ‏برمی بندند.  جامعه مدنی فاقد سنت و شریعت‏ با قرائتی صرفا خردورزانه، کانون‏ توجهات نظریه‏ پردازان سیاسی قرار می‏ گیرد.


سبب پرسش از چیستی ایدئولوژی:
عقلانیت، وقتی که ارتباط خود را با «معرفت ‏شهودی‏» قطع کرد، در دایره تنگ مفاهیم وایده‏ های ذهنی افول کرد و در این سقوط از ریشه ‏های اصلی و سرمایه‏ های زندگی خود جدا گشت و در نتیجه، از توجیه خود بازماند و به‏ همین دلیل، بیش از دو سده نتوانست دوام آورد و بلکه از پایان قرن هجدهم نشانه ‏های ضعف وزوال در آن آشکار گشت. کانت در نیمه دوم ‏همین قرن بود که به همراه انکار شهود عقلی بر بی ‏ریشه بودن خرد انسانی تصریح کرد. با افول‏ اعتبار عقل، علم نیز سنگر دوم خود را از دست ‏داد. سنگر نخست «علم‏»، آگاهی دینی بود که از خزاین علم الهی سرچشمه می ‏گرفت و به ‏وساطت ‏سنن و آداب دینی، شکوفا می‏ گشت، وسنگر دوم آن، معرفت عقلی بود که ریشه در دانش دینی داشت و اینک با قطع ریشه‏ های خودبه سرعت، راه فساد و تباهی را پیموده بود.
عقلانیت در دوران ادبار و گریز خود از دیانت ‏می ‏کوشید تا بدیل جامعه و سنن دینی را در قالب حقوق طبیعی و لائیک بشری سازمان‏ بخشد و همین امر، دوره‏ ای پر تحرک از مجادلات ‏صرفا عقلی را به دنبال آورد و این دوره تا انقلاب ‏فرانسه، تداوم یافت. زوال عقلانیت و خروج علم‏ از مواضع عقلی خود موجب شد تا نزاع ‏های ایدئولوژیک، صورت و پایگاه علمی خود را از دست‏ بدهد، و این امر، حرکت‏ های ایدئولوژیک‏ بشر را نیز در معرض تردید و پرسش قرار داده وبه همین دلیل، تلاش ذهنی بشر برای  پرداختن ‏ایدئولوژی ‏های مختلف که دو سده ادامه یافته ‏بود به صورت پرسش از حقیقت و چیستی ‏ایدئولوژی درآمد.
قرن نوزدهم، قرنی است که در آن، حقیقت ‏ایدئولوژی در مرکز مباحثات قرار می ‏گیرد وایدئولوژی‏ نیز لفظی است که در همین سده، وضع ‏می ‏شود تا آن که با عبارتی کوتاه بر ذهنیت های ‏معطوف به عمل انسان ها دلالت می ‏کند.


قرن نوزدهم و ایدئولوژیی‏ های علمی:
به رغم پرسش های جدی که در باب‏ ایدئولوژی، مطرح می ‏شود، تلاش های ذهنی برای ‏حمایت از اصل ایدئولوژی و کوشش برای تبیین ‏صورت های خاصی‏ ازایدئولوژی،همچنین امید به ‏ساختن و پرداختن بدیلی کارآمد برای ‏ایدئولوژی، در همه قرن نوزدهم ادامه پیدا می ‏کند، و در مسیر این تلاش ها دو جریان فکری ‏قابل توجه شکل می ‏گیرد.
جریان نخست، جریانی است که به رغم ازدست دادن مواضع عقلی علم، هم چنان در پی ‏دفاع علمی از ایدئولوژی و به عبارت دیگر، دفاع ‏از یک ایدئولوژی علمی است. علم در نزد این ‏گروه، هویتی عقلی ندارد بلکه دانشی است که با تقید به احساس و آزمون، حقیقتی صرفا تجربی ‏پیدا کرده است. آگوست کنت، نمونه بارز و آشکارنظریه ‏پردازانی است که در طول قرن نوزدهم درپی ارائه ایدئولوژی علمی هستند. کوشش  های این ‏جریان در طی قرن نوزدهم، ریشه در رسوبات ‏تفکر عقلی دارد زیرا علم تجربی در حد ذات‏ خود، فاقد توان برای ارائه ایدئولوژی است. بخش‏ عظیم گزاره‏ های ایدئولوژیک، گزاره ‏های ارزشی ‏است و بخش دیگر آن، گزاره‏ های متافیزیکی و قضایایی است که در حوزه حقایق و هستی‏ های ‏آزمون ‏ناپذیر بیان می ‏شود. علم‏ تجربی، دانشی ‏است که تنها به گزاره ‏های آزمون ‏پذیر می ‏پردازد.
عجز دانش حسی و تجربی از داوری درباره‏ گزاره‏های ارزشی، حقیقتی است که در قرن‏ هجدهم مورد توجه فیلسوف حس‏ گرای انگلیسی،هیوم، قرار گرفت و لکن این مهم در طول قرن‏ نوزدهم مورد غفلت غالب کسانی بود که با انکار دانش دینی و عقلی، وفاداری خود را به علم تجربی‏ اعلان می ‏کردند. این گروه در طی قرن نوزدهم هنوز از دانش حسی، انتظار کاری داشتند که‏ نظریه ‏پردازان قرن های هفدهم و هجدهم با اعتماد به علم عقلی انجام می‏ دادند و به همین دلیل، قرن‏ نوزدهم، قرنی است که مکتب سازی ها و ایدئولوژی ‏پردازی های علمی در آن به شدت رایج است. ولکن ‏رونق این بازار که از کسادی بازار عقلی حاصل شده ‏بود، نتوانست چندان دوام آورد، زیرا که علم تجربی ‏در ذات خود فقیرتر از آن بود که بتواند کالای مورد نیاز این بازار را تامین ‏کند، دهه ‏پایانی قرن نوزدهم، ده ه‏ای است که افول ایدئولوژی های علمی در آن ‏آشکار می ‏شود.


رمانیتسم و دفاع غیرعلمی از ایدئولوژی:
جریان دومی که پس از پشت کردن به‏ عقلانیت و علم عقلی، در امید به ساخت و پرداخت ‏بدیلی مناسب  برای ایدئولوژی های عقلی ‏به سر می ‏برد، جریانی است که بر ناتوانی «علم ‏تجربی‏» نسبت ‏به این مهم نیز واقف است. این‏ جریان فکری بیش از همه در حرکت ‏رمانیست های آلمانی جلوه ‏گر می ‏شود.
هنگامی که بنیان های عقلی حرکت‏ های ‏ایدئولوژیک، تخریب شود، ایدئولوژی ها متزلزل وبی ‏ثبات می ‏شوند زیرا علم تجربی نیز با از دست ‏دادن هویت عقلی خود نمی‏ تواند در خدمت ‏حرکت ‏های ایدئولوژیک قرار گیرد. رمانتیست ها با نظر به وضعیت متزلزل ایدئولوژی ها از آغاز قرن‏ نوزدهم، حرکت جدیدی را به سوی دین و سنت ‏آغاز کردند. آن ها در این حرکت، حقایق محیطی راکه معرفت عقلی از ادراک آن ها عاجز بود، گرامی ‏داشته و به یاد ایام و روزگارانی که سنت های دینی ‏از زندگی و حیات بهره می ‏برند، مرثیه سرودند و با این همه، آن ها به هیچ سنتی دست نیافتند و بلکه نتیجه کار آن ها چیزی جز افزودن بر برخی ازایسم ‏های جدید، و ارائه بعضی ایدئولوژی های ‏نوین نبود.
دست آورد آن ها ایده ‏ها و تصورات ذهنی‏ جدیدی از قبیل ناسیونالیسم بود. این ایده ‏ها بدون آن که از دفاعی عقلی بهره‏ مند نباشند بدل ‏سازی ‏های کاذبی از مثل افلاطونی و یا الهه ‏های اساطیری بودند.
واقعیت این بدل ‏ها چیزی جز تصورات ذهنی ‏شاعران و گویندگان ادبی آن نبود و به همین ‏دلیل، کار آن ها گر چه به نام و یاد «دین و سنت‏»،حلاوت می‏ یافت و لکن حاصل آن از حوزه‏ تئوری‏ پردازی‏ های ایدئولوژیک فراتر نرفت.
همان گونه که عقل با پشت کردن به دین وسنت، از ریشه خود جدا شده و دوام خود را ازدست می ‏دهد، سنت نیز بدون حضور عقل و استفاده از آن، به دست نمی ‏آید. عقل چراغی ‏است که انسان را به سنت، راه می ‏برد، و تمایز آن ‏را از بدعت می‏ نماید. یعنی به کمک عقل است که ‏سالک، راه وصول و شهود را می‏ شناسند و پای درراه سلوک می‏ گذارد و اگر به این حجت و پیامبر درونی، جفا شود، دست آدمی از پیامبر و حجت ‏بیرونی، کوتاه می ‏ماند. رویکرد به شهود، بدون ‏هدایت و راهبری عقل، تنها بر غنای تخیل و وهم می‏ افزاید و هرگز سنت را که حاصل فنای‏ انسان در "حق مطلق" است، به ارمغان نمی ‏آورد. سان و سنت ‏گذار حقیقی، کسی است که پس از وصول به حق و سیر در اسماء و صفات حق در سفر سوم، بر ابلاغ کلام و پیام خداوند، مبعوث ‏شده باشد.
رمانتیست ها راهی به سنت نبردند، آن ها کوشیدند تا با شیوه‏ای مشابه شیوه کسانی که درقرن نوزدهم ایدئولوژی علمی ارائه دادند، رونق از دست رفته حرکت های ایدئولوژیک دو سده‏ هفدهم و هجدهم را باز گردانند. ایدئولوژی با زوال عقلانیت، بنیان های خود را از دست داده‏ بود، و پوزیتویست ها برای پیشگیری از زوال‏ ایدئولوژی، از نام «علم‏» بهره می‏ بردند،  و رمانتیست ها به شیوه ‏ای مشابه، از یاد سنت ‏استفاده می‏ کردند حال آن که با زوال عقلانیت، راهی به سوی سنت ‏باقی نمی ‏ماند و آثار «علم‏» نیز از بین می ‏رود.
علمی که هویت عقلانی خود را از دست داده‏ باشد، جز سفسطه نیست و بر فرض هم که «علم‏» باشد، آن چنان که گذشت، توان دفاع از ایدئولوژی ‏را نمی ‏تواند داشته باشد.
خلاصه گفتار فوق این است که ایدئولوژی به‏ معنای ذهنیت معطوف به عمل، واژه نوینی است‏ که از قرن نوزدهم به بعد، مصطلح شده است. ولکن مفهوم و معنای آن، پس از زوال علم دینی و سنت و در پناه عقلانیتی که به بنیان های دینی ‏خود پشت کرده، فرصت ‏بروز می‏ یابد و هنگامی‏ که این عقلانیت ‏بی ریشه زایل شود، دوران‏ خلاقیت و نشاط آن نیز پایان می‏ پذیرد.

حمید پارسانیا
پی نوشت‏ها:
۱) ارنست کاسیرر،افسانه دولت،ترجمه: نجف‏دریابندری - چاپ اول - انتشارات خوارزمی -تهران، ۱۳۶۲ - ص ۲۱۱.
۲) همان - ص ۲۲۰.
فصلنامه کتاب نقد شماره ۹ 

 

170 نماینده امضا کردند و از احمدی نژاد خواستند تا خاوری ابقا گردد

به گزارش همت نیوز، در تاریخ ۱۳۸۴/۴/۱۲ و پس از انتخاب محمود احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور منتخب، در حالی که احمدی نژاد هنوز دولت را از سیدمحمد خاتمی تحویل نگرفته بود، ۱۷۰ نفر از نمایندگان مجلس هفتم طی نامه ای به احمدی نژاد، خواستار حفظ محمودرضا خاوری در سیستم بانکی شدند.

متن این نامه بدین شرح است:

مقام محترم ریاست جمهوری منتخب جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد

سلام علیکم

بدینوسیله اینجانبان امضا کنندگان ذیل نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی ضمن تبریک به مناسبت انتخاب شایسته جنابعالی به عنوان رئیس جمهور اسلامی ایران از عملکردو فعالیت و مدیریت مطلوب و تحسین برانگیز جناب آقای کتر محمودرضا خاوری مدیرعامل بانک سپه که در واقع یکی از خدمتگزاران راستین و مردمی نظام بانکی کشور می باشد حمایت و قدردانی نموده و مسلما کشور عزیزمان در راستای رشد و شکوفائی نظام اقتصادی نیازمند چنین مدیران کارآمد و دلسوز است.

لازم به ذکر است این نامه به امضای ۱۷۰ نماینده مجلس از جمله افرادی مثل محمدرضا تابش، محمدتقی رهبر، سیدکاظم دلخوش، داریوش قنبری، و بسیاری از افراد دیگری که در ماجرای اختلاس ۳ هزار میلیاردی و عملکرد خاوری دولت احمدی نژاد را متهم می کردند رسیده است.

خاوری

تست صداقت


برای اینکه به میزان صداقت خود و همسرتان یا اطرافیان‌تان پی ببرید، می‌توانید از این تست کمک بگیرید به شرطی که با صداقت به آن پاسخ دهید.


1. آیا گاه‌ و بیگاه‌ دروغ‌ مصلحتی‌ می‌گویید؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

2. آیا تا به‌ حال‌ چیزی‌ کش‌ رفته‌اید؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

3. آیا تا به‌ حال‌ خودتان‌ را به‌ تمارض‌ زده‌ و مرخصی‌ استعلاجی‌ گرفته‌اید؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

4. آیا تا به‌ حال‌ برای‌ بالا بردن‌ فروش‌ تولیدات ‌محل‌ کارتان‌، به‌ دروغگویی‌ م:.77وسل‌ شده‌اید؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

5. آیا طوری‌ رفتار می‌کنید که‌ دیگران‌ شما را ثروتمندتر از آنچه‌ هستید، در نظر بگیرند؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

6. اگر بدانید که‌ یکی‌ از دوستان‌تان‌ دروغ ‌می‌گوید، آیا به‌ حمایت‌ از او می‌پردازید؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

7. آیا حاضرید دوست‌تان‌ بابت‌ کار خلافی‌ که‌ شما مرتکب‌ شده‌اید، مورد تنبیه‌ و مجازات‌ قرار گیرد؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

8. اگر در پارکینگ‌ عمومی‌، به‌ طور اتفاقی‌ به‌ ماشینی‌ خسارت‌ وارد آورید، آیا بدون تاوان دادن محل را ترک می‌کنید؟

- بلی
- خیر

9. اگر در خیابان‌ یا اماکن‌ عمومی‌، کیفی‌ پر از پول ‌پیدا کنید، آیا از تحویل آن به‌ کلانتری‌ یا ماموران‌ پلیس‌ خودداری می‌کنید (کیف را برای خودتان برمی‌دارید)؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

10. اگر در بانک‌، چکی‌ دریافت‌ کنید که‌ متعلق‌ به‌شما نباشد، آیا آن را نگه می‌دارید و پس‌ نمی‌دهید؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

11. آیا تاکنون‌ از زیر هرگونه‌ مالیاتی‌ در رفته‌اید؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

12. اگر در محل‌ کارتان‌، متوجه‌ شوید که‌ یکی‌ از همکاران‌ به‌ نوعی‌ اختلاس‌ می‌کند، آیا از در جریان‌ گذاشتن ‌مافوق‌‌تان‌ خودداری می‌کنید؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

13. اگر مغازه‌داری‌، هنگام‌ پس‌ دادن‌ پول‌تان‌، زیادی‌ برگرداند، آیا مبلغ اضافی را برای خودتان برمی‌دارید؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

14. اگر شیشه‌ای‌ را بشکنید، آیا از پرداخت خسارت‌ آن‌ ‌خودداری می‌کنید؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

15. آیا از کنار تابلوها و علائم‌ هشداردهنده‌ در اماکن‌ عمومی‌، مثل‌ وارد محوطه‌ چمن‌ نشوید، بی‌اعتنا عبور می‌کنید؟

- بلی
- خیر
- نمی‌دانم

برای هر خیر امتیاز 2، هر نمی‌دانم امتیاز یک و هر بلی امتیاز صفر منظور کنید و اعداد به دست آمده را باهم جمع کرده و امتیاز به دست آمده را در زیر مشاهده فرمایید

امتیاز بین‌ 26 تا 30:

نمایانگر آن‌ است‌ که‌ فردی‌ به‌ شدت‌ و به‌ حد افراط درستکار، صادق‌، شریف‌، روراست‌ و راستگو هستید.

امتیاز بین‌ 22 تا 25:

نمایانگر آن‌ است‌ که‌ فردی‌ کاملا درستکار، صادق‌، شریف‌، روراست‌ و راستگو هستید.

امتیاز بین‌ 18 تا 21:

نمایانگر آن‌ است‌ که‌ فردی‌ بالای‌ متوسط هستید.

امتیاز بین‌ 13 تا 17:

نمایانگر آن‌ است‌ که‌ فردی‌ میانه‌حال‌ و متوسط هستید.

امتیاز بین‌ 9 تا 12:

نمایانگر آن‌ است‌ که‌ فردی‌ هستید تا حدی‌ حقه‌باز متقلب‌ و فریبکار.

امتیاز بین‌ 5 تا 8:

نمایانگر آن‌ است‌ که‌ ف:.8'دی‌ حقه‌‌باز، متقلب‌ و فریبکار هستید.

امتیاز بین‌ 0 تا 4:

نمایانگر آن‌ است‌ که‌ فردی‌ به‌ شدت‌ حقه‌باز، متقلب‌ و فریبکار هستید.

سرگذشت عقل و ایدئولوژی

سرگذشت عقل و ایدئولوژی

پرسش از نسبت ایدئولوژی با عقل و دین، یکی از اهم ارکان تئوریک جامعه مدنی را در غرب‏تشکیل می‏دهد. آنچه در زیر می‏آید، می‏تواند پیش درآمدی بر بررسی این مناسبات جهت درک‏و تحلیل دقیقتر مفاهیم‏دخیل در ماهیت جامعه مدنی غربی باشد.
تعریف ایدئولوژی
ایدئولوژی، ترکیبی از «ایده‏» و «لوژی‏» است واین ترکیب ظاهرا نخستین بار در پایان قرن‏هجدهم، بعد از انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) یعنی به‏سال ۱۷۹۶ توسط «دوتراسی‏» (۱) به کار رفت‏«دوتراسی‏» به پیروی «کوندیاک‏»، مسلک تجربی، ( empircism) داشت و مراد او ازایدئولوژی، دانش «ایده‏شناسی‏» و یا علم مطالعه‏ایده‏ها بود. این دانش به مقتضای دیدگاه فلسفی‏او برای ایده‏های بشری، منشاء حسی قائل بود ومی‏کوشید تا آنها را شناسایی نماید. ایدئولوژی‏در این تعبیر، معنایی نزدیک به اپیستمولوژی ومعرفت‏شناسی دارد.
ناپلئون، ایدئولوژی را در مقام تحقیر، به‏عنوان وصف برای کسانی به کار برد که دلبسته‏مطالعه درباره تصورات ایده‏ها هستند، چندان که‏از عمل، غافل می‏باشند و بلکه مرد عمل نیستند،او آنها را ایدئولوگ خواند.
مارکس، ایدئولوژی را نه به معنای معرفت وایده‏شناسی بلکه به معنای اندیشه و آگاهی به کاربرد. در اصطلاح او، ایدئولوژی، اندیشه‏ای است‏که در ارتباط با رفتار اجتماعی و سیاسی طبقه‏حاکم و برای توجیه وضعیت موجود، سازمان‏می‏یابد و به همین دلیل ایدئولوژی را اندیشه‏ای‏کاذب می‏دانست. و این اندیشه کاذب، شامل‏مجموعه عقاید، باورها و اعتقادهایی می‏شود که‏به عمل اجتماعی، جهتی خاص می‏دهد.
ایدئولوژی در کاربرد نخستین خود در آثارمارکس، معنایی منفور دارد و لکن به موازات آن،معنای مثبتی از ایدئولوژی نیز مورد توجه قرارمی‏گیرد و آن مجموعه عقاید، باورها و اعتقاداتی‏است که نه برای توجیه وضعیت اجتماعی وسیاسی حاکم بلکه برای تبیین و تفسیر وضعیت‏مورد نظر طبقه پیشتاز سازمان می‏یابد.ایدئولوژی در این معنا نیز، عقاید و ارزشهای‏معطوف به عمل اجتماعی در رفتار سیاسی است.
کارل مانهایم پس از مارکس، ایدئولوژی رابیشتر درباره مجموعه عقاید ناظر به وضع موجودبه کار برده و مفاهیمی را که در خدمت جامعه ونظام آرمانی به کار گرفته می‏شوند با عنوان‏«اوتوپیا» در برابر ایدئولوژی قرار داد و لکن اونتوانست کاربرد ایدئولوژی را در معنایی مقابل بااوتوپیا، محدود کند و اید%:.7,D9�لوژی از قرن نوزدهم‏به بعد، هم چنان به معنای مجموعه باورها،اندیشه‏ها و ارزشهای ناظر بر رفتار اجتماعی وسیاسی به کار می‏رود. ایدئولوژی در این معنا،بخشی از فعالیت ذهنی آدمی است که به طورمستقیم یا غیرمستقیم، در خدمت رفتار انسان‏قرار می‏گیرد.
ایدئولوژی گر چه از قرن نوزدهم در معنای‏فوق به کار رفت و لکن ذهنیت معطوف به عمل‏سیاسی مختص به آن سده نمی‏باشد و تاملات‏فلسفی بخش عظیمی از اندیشمندان سده‏های هفدهم و هجدهم، مصداق بارز همان معنایی‏هستند که لفظ ایدئولوژی به آن دلالت می‏کند.
کارهای «هابز» و «گروتیوس‏» در طی قرن‏هفدهم، علی رغم اختلافاتی که در مفروضات‏نظری آن دو وجود دارد و تلاشهای نظریه‏پردازان‏سیاسی در قرن هجدهم، که با تکیه بر مقولات‏عقلانی از قبیل حقوق و قوانین طبیعی و درقالب قراردادهای اجتماعی، سازمان می‏یافت‏نمونه‏هایی آشکار از تلاش ایدئولوژیک قبل ازکاربرد لفظ ایدئولوژی است. انقلاب فرانسه‏مهمترین حرکت ایدئولوژیک قرن هجدهم است‏که بدون استفاده از لفظ ایدئولوژی انجام شد.
قرن نوزدهم از تحرکات ایدئولوژیک فراوانی‏برخوردار است که تفاوتهای چشمگیری با قبل‏دارد. در قرن هفدهم و هجدهم، اندیشه‏های‏سیاسی بیشتر از روش تحلیلی و عقلی بهره‏مندهستند. کانت‏با آن که در قرن هجدهم هجوم‏جدی خود را به عقل نظری سامان می‏دهد، براعتبار عقل در ابعاد عملی، پای می‏فشارد و قواعدثابت و استوار عملی را که با تاملات و تحلیل‏های‏عقلی آشکار می‏شوند، به عنوان موازین ضروری‏عمل، محترم می‏شمارد و حتی می‏کوشد از این‏رهگذر برای عقل نظری نیز شانی بیابد. و لکن ازپایان سده هجده با ورود رمانتیسم به حوزه‏اندیشه سیاسی، ایدئولوژی‏هایی پدید می‏آید که‏کمتر به تحلیل‏های عقلی محض، وفادارمی‏مانند، و به موازت آن ایدئولوژیهایی شکل‏می‏گیرد که در صدد تفسیر علمی (نه عقلی)می‏باشند. تلاش مارکس برای ارائه ایدئولوژی‏علمی و کوشش آگوست‏کنت‏برای تحکیم مواضع‏«مذهب انسانیت‏»، نمونه‏های برجسته‏ای از ایدئولوژی‏های علمی قرن نوزدهم هستند.
سالهای نخستین قرن بیستم، سالهای‏درگیری‏های فراوانی است که باعنوان حرکتهای‏ایدئولوژیک خود را معرفی می‏کنند،ناسیونالیسم، مارکسیسم، فاشیسم، عناوین‏ایدئولوژیکی هستند که مسئولیت‏بخش عظیمی‏از نزاع‏های دهه‏های نخستین قرن بیستم را برعهده می‏گیرند.
نخستین‏بار در سال ۱۹۵۵ «ادوارد شیلز»اصطلاح پایان ایدئولوژی را به کاربرد و «بل‏» دراوایل دهه شصت کتابی را با این نام‏نوشت و از آن‏پس به مدت دو دهه، این اصطلاح در مرکزتوجهات محافظه‏کاران و لیبرالیستها نظیر هاناآرنت، کارل پوپر، ریمون آرون و سیمور لیپست‏قرار گرفت.
فروپاشی بلوک شرق به اقتدار اندیشه «پایان‏ایدئولوژی‏» افزود، و اندیشمندان سیاسی دیگری‏که در حقیقت، نقش ایدئولوگ‏های نظام سیاسی‏غرب را ایفا می‏کنند به صورتهای مختلف برپایان پذیرفتن حرکتهای ایدئولوژیک، تاکیدورزیدند. نظیر تافلر، و هابر ماس که پایان‏ایدئولوژی را خصیصه تمدن جدید و حاصل‏فرآیند عقلانی شدن جهان در تمدن غربی‏می‏داند و فوکویاما که با عنوان پایان تاریخ،حرکت‏های ایدئولوژیک را عقیم و نازا می‏داند.
نسبت ایدئولوژی با دین
آنچه گذشت مروری کوتاه بر واژه ایدئولوژی وتاریخ دو صد ساله تطورات آن است. اصطلاح‏ایدئولوژی در این دو سده، دارای دو ویژگی اصلی‏است. اولا کار و فعالیتی ذهنی است، و ثانیامعطوف به عمل و ناظر به رفتار آدمی است.
ویژگی اول، خصیصه‏ای است که ایدئولوژی رااز دین، امتیاز می‏دهد. و ویژگی دوم، موجب‏امتیاز ایدئولوژی از علم می‏شود و البته این دوامتیاز براساس برخی از تعاریفی است که نسبت‏به دین و یا علم وجود دارد.
اگر دین را فعالیت ذهنی بشر برای تفسیرعالم و آدم بدانیم، عقاید و باورهای دینی به دلیل‏نقش و اثری که در فعالیت‏های سیاسی انسان‏دارند به صورت نوعی ایدئولوژی شناخته‏می‏شوند. مارکس به همین دلیل اعتقادات بشر رادر زمره ایدئولوژی‏های کاذبی می‏دانست که برای‏توجیه منافع اقتصادی طبقه حاکم سازمان می‏یابند، و اما اگر دین، هویتی صرفا ذهنی و یاعقلی نداشته، و معرفتی باشد که پس از فنای‏انسان و ملاقات او با خداوند سبحان حاصل‏می‏شود و یاآن که با وحی و الهام الهی به افق فهم‏و ادراک آدمی نازل می‏گردد، نمی‏توان آن را در چارچوب اصطلاح رایج ایدئولوژی گنجاند. دین‏در این تعریف، گر چه هدایت انسان را به سوی‏سعادت ازلی و ابدی و راهبری او را برای تکوین‏مدینه فاضله و جامعه الهی بر عهده می‏گیرد و درنتیجه ناظر به رفتار فردی و اجتماعی انسان نیز می‏باشد و لکن تفاوتی بنیادین با ایدئولوژی دارد.دین، آنچه را از ایدئولوژی انتظار می‏رود و یاایدئولوژی، مدعی آن است، با شور و حرارتی‏فراتر انجام می‏دهد و لکن حاصل آگاهی حسی ویا معرفت مفهومی - عقلی بشر نمی‏باشد. قرآن کریم، دین را حاصل معرفتی می‏داند که بشر، هرچند با توان علمی خود به حقانیت آن پی می‏بردو لکن از نزد خود و بدون وحی و الهام الهی، هرگز نمی‏تواند به آن دست‏یابد، در آیات قرآن، انبیاءچیزی را به انسان، می‏آموزند که بدون ارسال‏رسل و انزال کتب، هرگز نمی‏تواند آن را فراگیرد:و یعلمکم مالم تکونوا تعلمون، انبیاء به شما آنچه‏را که از نزد خود نمی‏توانید فراگیرید، تعلیم می‏دهند.
سنت نیز اگر به معنای ذهنیت رسوب‏یافته‏ای باشد که در اثر ممارست و تکرار، به‏صورت عادت در آمده است، در قالب یک‏ایدئولوژی محافظه کارانه تفسیر می‏شود. لکن اگربه معنای راهی باشد که از متن شهود دینی‏برخاسته و به سوی آن راه می‏برد، در محدوده تعریف مصطلح ایدئولوژی نمی‏تواند قرار گیرد.
نسبت ایدئولوژی با ایده‏های دکارتی و مثل افلاطونی:
البته برای «ایده‏»، معنای دیگری است که درآن معنا می‏تواند با سنت و دین، قرابت داشته‏باشد. ایده در معنای رایج و مصطلح آن، چیزی‏جز تصورات و اندیشه‏های ذهنی بشر نیست. این‏معنا از قرن هفدهم به بعد، مقبولیت‏یافته است.دو جریان فلسفی راسیونالیستی و آمپریستی، که‏با دکارت و بیکن آغاز می‏شوند «ایده‏ها» را به‏معنای مفاهیم ذهنی بشری در نظر می‏گیرند وتفاوت این دو جریان، در این است که حس‏گرایان، ایده‏ها را برخواسته از حواس انسانی‏می‏دانند و عقل‏گرایان، برای آنها هویتی ذهنی‏قائل هستند، و از تقلیل و ارجاع آنها به داده‏های حسی، سرباز می‏زنند. دکارت، ایده‏ها رامفاهیمی می‏دانست که عقل بی‏واسطه، شهود می‏کند. شهود عقلی در نزد دکارت، چیزی جزدریافت واضح وبدون واسطه مفاهیم ذهنی نیست.
سیستم‏های فلسفی که پس از دکارت تاکانت، دوام یافت، حاصل فعالیتهای ذهنی است‏که بر مدار همان ایده‏ها و مفاهیم ذهنی شکل‏می‏گیرد. کانت‏با انقلاب کپرنیکی خود، اعتبارسازه‏های مزبور را مورد تردید قرار داد وایدئولوژی در قرن نوزدهم و بیستم، معنای‏اصطلاحی خود را وامدار همان معنای رایجی‏است که از دکارت به بعد، برای «ایده‏»، پیدامی‏شود. ایدئولوژی در معنای اصطلاحی خود،مجموعه مفاهیم و مقررات سازمان یافته‏ای است‏که معطوف به عمل و کنش سیاسی می‏باشد.معنای دیگری که «ایده‏» دارا بود، آن است که‏در نزد افلاطون و سقراط سابقه داشت. «ایده‏» درنزد افلاطون، امری مفهومی نیست‏بلکه واقعیتی‏کلی و ثابت است و حقیقت آن از طریق تزکیه -سلوک و شهود - حاصل می‏شود. شهود در نزدافلاطون و ارسطو، یک بداهت مفهومی نیست،بلکه اتصالی وجودی است که موجب گسترش‏واقعیت‏سالک می‏شود.
«
ایده‏ها» یا «مثل‏»; ارباب انواع و مدبرات امورطبیعی هستند، و همه آنها در تحت احاطه وشمول «مثال خیر مطلق‏» می‏باشند.
مثل، علاوه بر آن که از طریق اشیاء طبیعی -که در حکم سایه‏های آنها هستند - پیام عام خودرا به ساکنان طبیعت می‏رسانند، از طریق :.7-رتباطخاصی که با اهل سلوک پیدا می‏کنند، پیامهای‏ویژه‏تری را جهت تدبیر و تنظیم عمل فردی واجتماعی آنان ابلاغ می‏نمایند. سقراط براساس‏همین باور بود که پیام الهه معبد دلفی را که ازطریق کاهن آن معبد به مردم، ابلاغ شده بود،محترم می‏شمرد و در نهایت نیز جان خود را برای اجرای آن پیام تقدیم نمود.
ایدئولوژی اگر نظر به معنای افلاطونی وسقراطی «ایده‏» و «مثال‏» داشته باشد، با دین وسنت، قرابت پیدا می‏کند و لکن معنای‏اصطلاحی ایدئولوژی در قرن نوزدهم توسط کسانی وضع یا به کار برده شد که با معنای‏افلاطونی «ایده‏»، بیگانه هستند و آن را چیزی‏جز پندار و خیال نمی‏دانند، در نزد آنها، مثل افلاطونی از سنخ ایده‏های دکارتی هستند که به‏غلط، واقعیتهای عینی شمرده می‏شوند. چه این‏که در نظر آنها دین و سنت نیز چیزی جز ذهنیت‏تبدیل‏یافته و واژگون شده‏انسان نیست وبه‏همین‏دلیل، آنها فلسفه افلاطون و ادیان و سنن الهی را چیزی فراتر از یک ایدئولوژی بشری نمی‏بینند.
به رغم اصراری که ایدئولوگ‏های معاصر دردو سده اخیر بر هویت ایدئولوژیک مثل‏افلاطونی و یا سنن دینی دارند، امتیاز دین وسنت و هم چنین امتیاز ایده‏ها و مثل افلاطونی،با ایدئولوژی‏های انسانی محفوظ است، زیرا هیچ‏یک از این امور، خصیصه نخست ایدئولوژی راندارند، یعنی براساس تعریفی که دین از خودارائه می‏دهد و یا براساس تعریفی که افلاطون ازمثل می‏دهد، هیچ یک از آنها هویتی ذهنی و یا صرفا مفهومی نداشته و بلکه حقایقی عینی و محیط هستند که از طریق شهود، دریافت می‏شوند.
ایدئولوژی و علم پوزیتویستی:
خصیصه دوم ایدئولوژی، امتیاز ایدئولوژی رابا فعالیتهای ذهنی که معطوف به عمل نیستندحفظ می‏کند، زیرا ناظر به رابطه ایدئولوژی باعمل است و براساس برخی تعاریفی که درباره‏علم شده است، بخشی از مفاهیم علمی وبراساس بعضی دیگر از تعاریف، همه مفاهیم‏علمی، فارغ از پیوندهای رفتاری و عملی انسان،سازمان می‏یابند. در نزد فیلسوفان عقل‏گرا، باصرف نظر از این که به دانش شهودی و تعاریف‏فراعقلی، اذعان داشته باشد، بخشی از دانش‏مفهومی بشر، نظیر علوم طبیعی که با تجربه واستقراء به دست می‏آیند و یا علوم ریاضی که ازقیاسات برهانی استفاده می‏کنند، پیوندمستقیمی با رفتار سیاسی و اجتماعی عالم‏ندارند. متافیزیک یا فلسفه به معنای خاص نیزدانشی است که مفاهیم و اصول برهانی آن بافراغت از تاثیرات اجتماعی، سازمان می‏یابد واگر ارتباط و پیوندی نیز بین آنها و عمل‏اجتماعی باشد، ارتباط غیر مستقیم و یک سویه‏است‏به این معنا که متافیزیک، بنیانها و اصول‏موضوعه علمی را تامین می‏کند که به طورمستقیم، در پیوند با رفتار اجتماعی است.
علمی که از نظر آنها به طور مستقیم درارتباط با کنشهای اجتماعی قرار می‏گیرد بخشی‏از علوم عملی - و نه نظری - است که به آن، علم‏تدبیر مدن و یا علم سیاست می‏گویند. تدبیرمدن و سیاست، علمی برهانی است که از یک سوریشه در متافیزیک و فلسفه به معنای خاص داردو از دیگر سو، مسلط بر رفتار آدمی بوده و آن راجهت‏بخشیده و هدایت می‏کند. از نظر این گروه،بخشی دیگر از مفاهیم هستند که به جای سلطه‏بر عمل، تحت تسلط آن قرار می‏گیرند. این دسته‏از مفاهیم که وهمی و خیالی - و نه عقلی -هستند، به رغم پیوندی که با رفتار اجتماعی‏دارند، فاقد هویت علمی می‏باشند.
«
علم‏» در تعریف پوزیتویستی آن، حلقه‏ای ازذهنیت‏بشری است که در قبال حلقه مفاهیم‏ایدئولوژیک قرار گرفته و مباین با آن است و علم‏ناب در این تعریف، علمی است که با خصلت‏آزمون‏پذیری، همه تاثیرات و تاثرات خود را ازعلقه‏های عملی عالمان، قطع کرده و فارغ ازهرگونه معرفت پیشینی به کشف حقایق عینی وخارجی نائل گردد. علم در این تعریف، مباین باایدئولوژی است‏یعنی هیچ یک از گزاره‏های‏علمی، ایدئولوژیک نیست و هیچ یک از قضایای‏ایدئولوژیک، علمی نمی‏باشد.
ایدئولوژی و عقل:
تاکنون دو مقدمه مهم، بیان شد. مقدمه اول‏درباره تعریف ایدئولوژی بود و در آن به تاریخ‏تکوین این لفظ و دوره‏های درخشش و افول آن‏اشاره شده در مقدمه دوم به تفاوت ایدئولوژی بادین و هم‏چنین نسبت آن با علم، اشاره شد.اینک به بیان نسبت ایدئولوژی و عقل‏می‏پردازیم. تا به رمز دوره نشاط ایدئولوژی و سرافول آن دست‏یابیم.
مدعای ما در این بخش این است که معنای‏مصطلح ایدئولوژی، تنها در مقطعی خاص ازتاریخ معرفت و تفکر انسان، فرصت‏بروز می‏یابدو پس از آن، دوره حرکت‏زایی آن به سر می‏آید.تا هنگامی که علم و معرفت، هویتی دینی داشته‏باشد و دین به عنوان معرفتی الهی که از طریق‏فناء و شهود و به وساطت وحی و الهام، حاصل‏می‏شود، در مرکز آگاهی و علم قرار گیرد و هم‏چنین تا وقتی که معنای افلاطونی مثال و ایده،معتبر باشد زندگی و عمل فردی و اجتماعی‏انسان بر مدار سنت‏هایی سازمان می‏یابد که ازمعانی آسمانی و حقایق محیط، نازل می‏شوند واین سنت‏ها راه سلوک و مسیر وصول انسان را به‏سوی حقایق محیط ارائه می‏دهند.
تفکر فلسفی از ارسطو به بعد با آن که محورتاملات خود را بر تبیین مناسبات مفاهیم ذهنی‏و تفسیر عالم از زاویه آن مفاهیم قرار داده بود ولکن بر شمول حقایق عقلی نسبت‏به امورطبیعی و عقول جزئی انسانها اصرار می‏ورزید و ازهمین طریق، مسانخت‏خود را با افلاطون و یادیدگاه‏های دینی حفظ می‏کرد. فیلسوفان‏مسلمان و اندیشمندان مسیحی با توجه به‏ظرفیتهای موجود در اندیشه ارسطویی بود که ازخردورزیهای فلسفی برای اثبات سنتهای دینی‏بهره می‏بردند.
«
عقل مفهومی‏» تا زمانی که نظر به سپهر«شهود» می‏دوزد، به عنوان رقیقه و صورت نازله‏عقل عینی و محیط و در حکم پیامبر و نبی‏باطنی در طول پیامبر و نبی خارجی قرارمی‏گیردودراین‏حال، عقل‏درقبال‏دین و سنت قرارنمی‏گیردبلکه درکنارنقل ودر متن دین می‏نشیند.
مستقلات عقلی در حکم حجج و سنن دینی‏قرار می‏گیرد و تلاش «عقل‏» برای کشف مفاد«نقل‏» نیز در حکم چراغی که به شناخت راه‏می‏پردازد، معتبر شمرده می‏شود. و با این وصف،ره آورد عقل و احکام معطوف به عمل آن، با آن‏که ضمن حفظ ماموریت نقادانه خود، شورانگیز وبلکه مقدس و الهی است، از سنخ ایدئولوژی‏های‏بشری نمی‏باشد.
ایدئولوژی در معنای مصطلح آن، هنگامی‏بوجود می‏آید که «ایده‏»، صورت عینی و خارجی‏خود را از دست می‏دهد و دست عقل، از آسمان‏«شهود» کوتاه می‏شود، و مشاهدات عقلی به‏دریافتهای مفهومی، منحصر می‏گردد.
عقل در این حال، کاشف و یا اظهارکننده‏سنن دینی و آسمانی نیست‏بلکه صرفا ناظرقوانین طبیعی و «قراردادهای اجتماعی‏» است که‏از نظر به طبیعت انسان و با صرف نظر از ابعادالهی آن، کشف می‏شوند.
تمام تلاشهایی که در سده هفدهم و هجدهم‏برای تفسیر روشنگرانه زندگی اجتماعی انسان‏می‏شود و همه حرکتهای فکری که به انقلاب‏فرانسه، ختم می‏شوند، از این قبیل است.اندیشمندان دو سده روشنگری و خرد، خود براین نکته واقف بودند که کار آنها از سنخ کار دینی‏قدیسان و یا کوشش ذهنی مجتهدان نیست‏بلکه‏نوعی بازسازی زندگی اجتماعی‏است که با هدف‏حذف شیوه‏های دینی و سنتی زیست، انجام‏می‏شود.
اندیشوران اجتماعی در این دو سده، گر چه‏محصول کار خود را «ایدئولوژی‏» نمی‏دانند ولیکن‏کار آنها به راستی، تلاش ذهنی پی‏گیری بود، که‏نظر به رفتار اجتماعی معاصر خود داشت.
نشاط حرکتهای ایدئولوژیک:
اندیشه سیاسی در این دو سده با دو ویژگی‏غالب همراه بود، اول: هویتی عقلانی داشت. دوم:ازپوشش‏علمی بهره‏می‏برد، واین دو ویژگی بود که‏نشاط پی‏گیر حرکت‏های‏ایدئولوژیک رامی‏ساخت.
جمع دو خصلت فوق، به معنای اجتماع علم‏و عقل است‏یعنی در این دو سده، علم از هویتی‏عقلانی برخوردار است، گر چه هویت دینی وفرامفهومی خود را از دست داده است. ایده‏ها نیزچیزی فراتر از مفاهیم ذهنی نیستند، و لکن علم‏از ابعاد عقلی خود دفاع می‏کند.
علم عقلی، حتی آن گاه که پیوند خود را بادین و علم قدسی، قطع می‏کند، توان دادرسی وتصمیم‏گیری نسبت‏به گزاره‏های عملی را دارد.
عقل انسان به دلیل معرفت و شناختی که‏نسبت‏به ابعاد وجود انسان دارد به دو بخش‏نظری و عملی تقسیم می‏شود، عقل نظری،بخشی از داوریهای عقلانی را که به خارج از حوزه‏عمل انسان، نظر دارند شامل می‏شود، و عقل‏عملی، داوریهائی را در برمی گیرد که به حوزه‏عملی و رفتار مربوط هستند.
علم، پس از آن که حقیقت دینی خود را ازدست داد، سنتهای دینی نیز فاقد اعتبار و ارزش‏شدند و به همین دلیل عقلانیتی که به گذشته ویا ریشه دینی خود، پشت کرده بود، باید در اولین‏فرصت‏با کاوشهای سیاسی خود خلاء ناشی ازسنت را پر می‏کرد و از همین جهت، عقل عملی‏پس از رنسانس از اعتبار و جایگاه ویژه‏ای‏برخوردار شد و این جایگاه، فراتر از محدوده‏اعتبار عقل نظری دوام آورد.ایده‏هایی که برای تفسیر زندگی انسان،سازمان می‏یافت، از شان و اعتبار عقل عملی‏بهره میجستند و به وساطت علم تحصلی، بردرستی خود استدلال می‏کردند و یا آن که بربطلان و کذب ایده‏های رقیب، احتجاج‏می‏ورزیدند و این امر، نشاط بی‏نظیر را درگفت‏وگوها و محاضرات ایدئولوژیک پدیدمی‏آورد. گرمی این گفت‏وگوها یادآور نشاطمنازعات و نقادیهای عالمان دینی و پژوهشگران‏علوم قدسی بود.
«
اسپینوزا دستگاه اخلاقی خاصی براساس‏روش هندسی پدید می‏آورد. لایپ نیتس، گام رافراتر می‏گذارد. وقتی که از لایپ نیتس خواستندتا درباره این مساله نظر بدهد که از میان چندین‏مدعی تاج و تخت لهستان، کدامیک حق است،او مقاله‏ای نوشت و کوشید نظرش را - که‏برگزیدن استانیسلائوس لتیزینسکی بود - بابراهین صوری اثبات کند، کریستیان ولف، شاگردلایپ نیتس که از سرمشق استادش پیروی‏می‏کرد، نخستین کسی بود که درباره قانون‏طبیعی، یک کتاب درسی به روش ریاض محض‏نوشت‏» (۲) .
تفسیرهای ایدئولوژیک جامعه مدنی
نکته‏ای که اشاره اجمالی به آن بی‏فایده‏نیست این است که تعابیر ایدئولوژیک این دوسده نظام اجتماعی و دولت‏با تفاسیر صرفاطبیعی و برمدار قراردادهای اجتماعی تبیین‏می‏شوند، و با گسترش و تبلیغ این ایدئولوژی‏ها،جامعه غربی، همه ظرفیتهای دینی خود را ازدست می‏دهد، زیرا هنگامی که نظام قانونی واجتماعی بر مبنای حقیقت و هویت الهی انسان، تفسیر نشود و به طبیعت عقلی و یا به اعمال‏آزادانه فردی تاویل گردد که فاقد تعریف عقلی‏نیز باشند; مبدا آسمانی احکام و قوانین زندگی وابعاد غیبی و ملکوتی رفتار بشری مورد غفلت‏قرار می‏گیرد و اسراری که به برکت اقدامات الهی‏و معرفت ربوبی بر عقل و ادراک بشر، چهره‏می‏گشایند، فراموش می‏شوند، و به تعبیرکاسیرر، «راز سربسته منشاء دولت منتفی‏می‏شود. چون قرارداد هیچ راز و رمزی در برندارد».
قراردادهایی که تمام حقیقت آنها باعقل‏مفهومی سده هفدهم و هجدهم آشکار می‏شودچه رازی در آنها می‏تواند باشد تا شناخت آنهامحتاج به وحی و یا تاییدی الهی و آسمانی باشد.و با نفی این حقایق است که قوه قدسیه و فره‏ایزدی از متن جامعه‏ای که شهر خدا، و یا مدینه‏فاضله دینی شمرده می‏شود، رخت‏برمی بندند.«ش‏س‏حخح‏رژ ذخسخآ» و جامعه مدنی فاقدسنت و شریعت‏با قرائتی صرفا خردورزانه، کانون‏توجهات نظریه‏پردازان سیاسی قرار می‏گیرد.
سبب پرسش از چیستی ایدئولوژی:
عقلانیت، وقتی که ارتباط خود را با «معرفت‏شهودی‏» قطع کرد، در دایره تنگ مفاهیم وایده‏های ذهنی افول کرد و در این سقوط ازریشه‏های اصلی و سرمایه‏های زندگی خود جداگشت و در نتیجه، از توجیه خود بازماند و به‏همین دلیل، بیش از دو سده نتوانست دوام آوردو بلکه از پایان قرن هجدهم نشانه‏های ضعف وزوال در آن آشکار گشت. کانت در نیمه دوم‏همین قرن بود که به همراه انکار شهود عقلی بربی‏ریشه بودن خرد انسانی تصریح کرد. با افول‏اعتبار عقل، علم نیز سنگر دوم خود را از دست‏داد. سنگر نخست «علم‏»، آگاهی دینی بود که ازخزاین علم الهی سرچشمه می‏گرفت و به‏وساطت‏سنن و آداب دینی، شکوفا می‏گشت، وسنگر دوم آن، معرفت عقلی بود که ریشه دردانش دینی داشت و اینک با قطع ریشه‏های خودبه سرعت، راه فساد و تباهی را پیموده بود.
عقلانیت در دوران ادبار و گریز خود از دیانت‏می‏کوشید تا بدیل جامعه و سنن دینی را درقالب حقوق طبیعی و لائیک بشری سازمان‏بخشد و همین امر، دوره‏ای پر تحرک از مجادلات‏صرفا عقلی را به دنبال آورد و این دوره تا انقلاب‏فرانسه، تداوم یافت. زوال عقلانیت و خروج علم‏از مواضع عقلی خود موجب شد تا نزاع‏های ایدئولوژیک، صورت و پایگاه علمی خود را ازدست‏بدهد، و این امر، حرکت‏های ایدئولوژیک‏بشر را نیز در معرض تردید و پرسش قرار داده وبه همین دلیل، تلاش ذهنی بشر برای پرداختن‏ایدئولوژی‏های مختلف که دو سده ادامه یافته‏بود به صورت پرسش از حقیقت و چیستی‏ایدئولوژی درآمد.
قرن نوزدهم، قرنی است که در آن، حقیقت‏ایدئولوژی در مرکز مباحثات قرار می‏گیرد وایدئولوژی‏نیزلفظی است که در همین سده، وضع‏می‏شود تا آن که با عبارتی کوتاه بر ذهنیتهای‏معطوف به عمل انسانها دلالت می‏کند.
قرن نوزدهم و ایدئولوژیی‏های علمی:
به رغم پرسشهای جدی که در باب‏ایدئولوژی، مطرح می‏شود، تلاشهای ذهنی برای‏حمایت از اصل ایدئولوژی و کوشش برای تبیین‏صورتهای خاصی‏ازایدئولوژی،همچنین امید به‏ساختن و پرداختن بدیلی کارآمد برای‏ایدئولوژی، در همه قرن نوزدهم ادامه پیدامی‏کند، و در مسیر این تلاشها دو جریان فکری‏قابل توجه شکل می‏گیرد.
جریان نخست، جریانی است که به رغم ازدست دادن مواضع عقلی علم، همچنان در پی‏دفاع علمی از ایدئولوژی و به عبارت دیگر، دفاع‏از یک ایدئولوژی علمی است. علم در نزد این‏گروه، هویتی عقلی ندارد بلکه دانشی است که باتقید به احساس و آزمون، حقیقتی صرفا تجربی‏پیدا کرده است. آگوست کنت، نمونه بارز و آشکارنظریه‏پردازانی است که در طول قرن نوزدهم درپی ارائه ایدئولوژی علمی هستند. کوششهای این‏جریان در طی قرن نوزدهم، ریشه در رسوبات‏تفکر عقلی دارد زیرا علم تجربی در حد ذات‏خود، فاقد توان برای ارائه ایدئولوژی است. بخش‏عظیم گزاره‏های ایدئولوژیک، گزاره‏های ارزشی‏است و بخش دیگر آن، گزاره‏های متافیزیکی وقضایایی است که در حوزه حقایق و هستی‏های‏آزمون‏ناپذیر بیان می‏شود. علم‏تجربی، دانشی‏است که تنها به گزاره‏های آزمون‏پذیر می‏پردازد.
عجز دانش حسی و تجربی از داوری درباره‏گزاره‏های ارزشی، حقیقتی است که در قرن‏هجدهم مورد توجه فیلسوف حس‏گرای انگلیسی،هیوم، قرار گرفت و لکن این مهم در طول قرن‏نوزدهم مورد غفلت غالب کسانی بود که با انکاردانش دینی و عقلی، وفاداری خود را به علم تجربی‏اعلان می‏کردند. این گروه در طی قرن نوزدهم هنوزاز دانش حسی، انتظار کاری داشتند که‏نظریه‏پردازان قرنهای هفدهم و هجدهم با اعتمادبه علم عقلی انجام می‏دادند و به همین دلیل، قرن‏نوزدهم، قرنی است که مکتب سازیها و ایدئولوژی‏پردازیهای علمی در آن به شدت رایج است. ولکن‏رونق این بازار که از کسادی بازار عقلی حاصل شده‏بود، نتوانست چندان دوام آورد، زیرا که علم تجربی‏در ذات خودفقیرترازآن بود که بتواند کالای موردنیاز این بازار را تامین‏کند، دهه‏پایانی قرن نوزدهم،دهه‏ای است که افول ایدئولوژی های علمی در آن‏آشکار می‏شود.
رمانیتسم و دفاع غیرعلمی از ایدئولوژی:
جریان دومی که پس از پشت کردن به‏عقلانیت و علم عقلی، در امید به ساخت وپرداخت‏بدیلی مناسب برای ایدئولوژیهای عقلی‏به سر می‏برد، جریانی است که بر ناتوانی «علم‏تجربی‏» نسبت‏به این مهم نیز واقف است. این‏جریان فکری بیش از همه در حرکت‏رمانیستهای آلمانی جلوه‏گر می‏شود.
هنگامی که بنیانهای عقلی حرکت‏های‏ایدئولوژیک، تخریب شود، ایدئولوژیها متزلزل وبی‏ثبات می‏شوند زیرا علم تجربی نیز با از دست‏دادن هویت عقلی خود نمی‏تواند در خدمت‏حرکت‏های ایدئولوژیک قرار گیرد. رمانتیستها بانظر به وضعیت متزلزل ایدئولوژیها از آغاز قرن‏نوزدهم، حرکت جدیدی را به سوی دین و سنت‏آغاز کردند. آنها در این حرکت، حقایق محیطی راکه معرفت عقلی از ادراک آنها عاجز بود، گرامی‏داشته و به یاد ایام و روزگارانی که سنتهای دینی‏از زندگی و حیات بهره می‏برند، مرثیه سرودند وبا این همه، آنها به هیچ سنتی دست نیافتند وبلکه نتیجه کار آنها چیزی جز افزودن بر برخی ازایسم‏های جدید، و ارائه بعضی ایدئولوژیهای‏نوین نبود.
دست آورد آنها ایده‏ها و تصورات ذهنی‏جدیدی از قبیل ناسیونالیسم بود. این ایده‏هابدون آن که از دفاعی عقلی بهره‏مند نباشندبدل‏سازی‏های کاذبی از مثل افلاطونی ویاالهه‏های اساطیری بودند.
واقعیت این بدل‏ها چیزی جز تصورات ذهنی‏شاعران و گویندگان ادبی آن نبود و به همین‏دلیل، کار آنها گر چه به نام و یاد «دین و سنت‏»،حلاوت می‏یافت و لکن حاصل آن از حوزه‏تئوری‏پردازی‏های ایدئولوژیک فراتر نرفت.
همانگونه که عقل با پشت کردن به دین وسنت، از ریشه خود جدا شده و دوام خود را ازدست می‏دهد، سنت نیز بدون حضور عقل واستفاده از آن، به دست نمی‏آید. عقل چراغی‏است که انسان را به سنت، راه می‏برد، و تمایز آن‏را از بدعت می‏نماید. یعنی به کمک عقل است که‏سالک، راه وصول و شهود را می‏شناسند و پای درراه سلوک می‏گذارد و اگر به این حجت و پیامبردرونی، جفا شود، دست آدمی از پیامبر و حجت‏بیرونی، کوتاه می‏ماند. رویکرد به شهود، بدون‏هدایت و راهبری عقل، تنها بر غنای تخیل ووهم می‏افزاید و هرگز سنت را که حاصل فنای‏انسان در حق مطلق است، به ارمغان نمی‏آورد.سان و سنت‏گذار حقیقی، کسی است که پس ازوصول به حق و سیر در اسماء و صفات حق درسفر سوم، بر ابلاغ کلام و پیام خداوند، مبعوث‏شده باشد.
رمانتیستها راهی به سنت نبردند، آنهاکوشیدند تا باشیوه‏ای مشابه شیوه کسانی که درقرن نوزدهم ایدئولوژی علمی ارائه دادند، رونق ازدست رفته حرکتهای ایدئولوژیک دو سده‏هفدهم و هجدهم را باز گردانند. ایدئولوژی بازوال عقلانیت، بنیانهای خود را از دست داده‏بود، و پوزیتویستها برای پیشگیری از زوال‏ایدئولوژی، از نام «علم‏» بهره می‏بردند، ورمانتیستها به شیوه‏ای مشابه، از یاد سنت‏استفاده می‏کردند حال آن که با زوال عقلانیت،راهی به سوی سنت‏باقی نمی‏ماند و آثار «علم‏»نیز از بین می‏رود.
علمی که هویت عقلانی خود را از دست داده‏باشد، جز سفسطه نیست و بر فرض هم که «علم‏»باشد، آنچنان که گذشت، توان دفاع از ایدئولوژی‏را نمی‏تواند داشته باشد.
خلاصه گفتار فوق این است که ایدئولوژی به‏معنای ذهنیت معطوف به عمل، واژه نوینی است‏که از قرن نوزدهم به بعد، مصطلح شده است. ولکن مفهوم و معنای آن، پس از زوال علم دینی وسنت و در پناه عقلانیتی که به بنیانهای دینی‏خود پشت کرده، فرصت‏بروز می‏یابد و هنگامی‏که این عقلانیت‏بی ریشه زایل شود، دوران‏خلاقیت و نشاط آن نیز پایان می‏پذیرد.

حمید پارسانیا
پی نوشت‏ها:
۱) ارنست کاسیرر،افسانه دولت،ترجمه: نجف‏دریابندری - چاپ اول - انتشارات خوارزمی -تهران، ۱۳۶۲ - ص ۲۱۱.
۲) همان - ص ۲۲۰.
فصلنامه کتاب نقد شماره ۹ 

 

نسبت دین و ایدئولوژی از عبدالله نصری

رابطه ی دین و ایدئولوژی


دین، ایدئولوژی و توسعه


پدید آورنده : رضا دلاوری ، صفحه 22

چکیده:

یکی از دغدغه های فکری در جامعه ما همواره بحث جایگاه دین در توسعه بوده است و اینکه در حرکت جامعه به سوی توسعه، جایگاه دین و ایدئولوژی کجاست؟ با توجه به برداشت های مختلفی که از دین، ایدئولوژی و تعبیر ایدئولوژیک از دین وجود دارد، اهمیت و جایگاه این بحث در عرصه تفکر جامعه ایران چیست؟ با توجه به تفاسیر مختلفی که از دین و ایدئولوژی وجود دارد، آیا تعبیر ایدئولوژیک از دین میسر و ممکن است؟ هدف از این مقاله، این است که نسبت رابطه دو مفهوم دین و ایدئولوژی را مورد پرسش قرار داده و امکان و مطلوبیت تعبیر ایدئولوژیک را از دین، بررسی نموده و دیدگاه های مختلف را در این زمینه مورد کنکاش قرار دهد . عقلانی/غیر عقلانی شدن دین، سیاسی/غیر سیاسی شدن دین و ایدئولوژیک/غیر ایدئولوژیک شدن دین از مهم ترین موضوعاتی است که جایگاه بسیار ویژه ای در عرصه تفکر جامعه ایران دارد . ایدئولوژیک شدن دین، دینی شدن ایدولوژی، عرفی شدن، عرف گرایی و چهره دینی و فرایند عرفی شدن در ایران، از موضوعاتی که در این مقاله به آن پرداخته خواهد شد . ابتدا بایستی به خود مفهوم ایدئولوژی، دین و تعبیر ایدئولوژیک از دین پرداخت و سپس به پارادوکس ایدئولوژیک/غیر ایدئولوژیک شدن دین و دیدگاه های مختلف در این زمینه اشاره نمود .

دانشواژه ایدئولوژی که در عصر ما رواج زیادی پیدا کرده، پدیده ای است مربوط به دوران جدید . این واژه برای اولین بار در دهه های آخر قرن هیجدهم توسط دوستوت دوتراسی (1) از پیشگامان فرانسوی پوزیتیویسم به کار برده شد . او ایدئولوژی را به معنی دانش آراء و عقاید (2) یا به عبارت دیگر، تحقیق و بررسی در منشا تحول و تکامل اندیشه ها، (3)اعم از اندیشه های مذهبی، فلسفی، سیاسی و اجتماعی به کار برد . با گذشت زمان ایدئولوژی دستخوش تغییراتی از لحاظ معنی گردید و به جای اینکه معنای داشتن آراء و عقاید را بدهد، معنای آراء و عقاید و اندیشه هایی درباره انسان، جامعه و جهان را به خود گرفت که این خود به دو معنا به کار برده می شود:

اول به معنای محدود مفهوم ایدئولوژی (4) که فقط شامل آراء و اندیشه های افراطی است; یعنی ناسیونال سوسیالیسم و فاشیسم و آراء و عقاید افراطی چپ، یعنی کمونیسم می گردد . دوم به معنای وسیع و گسترده مفهوم ایدئولوژی (5) که شامل هر نوع نظریه جهت دار یا هر نوع تلاشی برای نزدیک کردن علم و سیاست به یک سیستمی از عقاید باشد و یا به تعبیری دیگر شامل دو گونه مکتب سیاسی خواه افراطی مانند کمونیسم و فاشیسم یا میانه رو مانند لیبرالیسم و محافظه کاری و انواع دیگر اندیشه های سوسیالیستی می گردد . مارکس این واژه را در کتاب «فقر فلسفه » ، «ایدئولوژی آلمانی » و «نقدی بر اقتصاد سیاسی » و دیگر آثار خود به کار برد . او در کتاب «فقر فلسفه » در سال 1847 نوشت: همان کسانی که بر حسب قدرت تولید مادی خود، روابط اجتماعی را برقرار می کنند، اصول و افکار و مقوله های روشنفکری را هم بر همان اساس به وجود می آوردند . او در کتاب «نقدی بر اقتصاد سیاسی » نیز می نویسد: «ایدئولوژی می تواند صورتهای حقوقی، سیاسی، مذهبی و هنری و فلسفی به خود بگیرد و به طور خلاصه ایدئولوژی از دید مارکس می تواند تمامی تجلیات و آثار تمدن را شامل شود . برداشتی که مارکس از ایدئولوژی داشت، تاثیر بسیار زیادی بر تفکر سیاسی جدید بر جای گذاشت و باعث شد این واژه به طور وسیع در ادبیات سیاسی وارد شود . کارل مانهایم در کتاب «ایدئولوژی و یوتوپیا» (6) معتقد است که ایدئولوژی فرآورده طبقات حاکمه است و وضع موجود را توجیه می کند و ممکن است به صورت جهان بینی یک عصر درآید . در مقابل یوتوپیا بیانگر آمال و آرزوهای طبقات زیر سلطه و فاقد قدرت است . ایدئولوژی عامل ایجاد ثبات سیاسی است; در حالی که یوتوپیا زمینه فکری شورش و جنبش را فراهم می نماید . هانا آرنت معتقد است که ایدئولوژی ها، پدیده های تازه ای هستند که در گذشته نقش کمی در زندگی سیاسی به عهده داشتند و پیش از هیتلر و استالین، توانایی بالقوه آنها هنوز کشف نشده بود . به نظر او ایدئولوژی هر چند ظاهری علمی دارد، ولی در اصل علم کاذب است و می نویسد ایدئولوژی هم علمی است کاذب و هم فلسفه ای است دروغین . (7)

برخی از نویسندگان ایدئولوژی را نوعی شبه علم تلقی می نمایند . از جمله ژان لاپیر (8) می گوید: در حالی که دانشمند، به ویژه به تجربه و آزمایش که می تواند فرضیه او را باطل کند، علاقه مند است ایدئولوژی با تجربه و آزمایش که خط تکذیب و ابطال فرم های آن را دارد، سر و کاری ندارد .

ساموئل هانتینگتون (9) نیز ایدئولوژی را چنین تعریف می کند:

«ایدئولوژی عبارت است از دستگاه عقیده ها که به توزیع ارزش های سیاسی و اجتماعی پرداخته و یک گروه مهم آنها را به خود اختصاص می دهد .» (10) یورگن هابر مارس معتقد است ایدئولوژی به کمک ساختارهای سلطه یا قدرت باعث ایجاد موانع و محدودیت بر سر راه فرایندهای اجتماعی مفاهیم می گردد . او ایدئولوژی و دموکراسی را به عنوان مقولاتی مغایر مطرح می نماید و می نویسد: «دموکراسی به فرایند نهادینه شدن مفاهیم و مفاهیم نهادینه شده در یک جامعه باز می گردد که اعضای جامعه از طریق آن به طور عمومی به تامل و اندیشه ورزی پرداخته و به تصمیمات جمعی الزام آور می رسند .» (11)

تفکیک دین و ایدئولوژی

در رابطه با پیوند میان دین و ایدئولوژی دیدگاه های مختلفی بیان شده است . عده ای معتقدند نمی توان تعبیر ایدئولوژیک از دین داشت و عده ای دیگر معتقدند می توان تعبیر ایدئولوژیک از دین داشت و به پیوند بین دین و ایدئولوژیک قائل هستند . ژان بشلر، دانیل بل و سروش از کسانی هستند که قائل به تفکیک میان دین و ایدئولوژی هستند . این جریان با نگاهی که به ایدئولوژی های تاریخ دارد و نیر با ادیان موجود، به این نتیجه می رسد که نباید این دو را یکی پنداشت . ژان بشلر در کتاب «ایدئولوژی چیست؟» معتقد است برای آنکه ایدئولوژی جای مذهب را بگیرد، مشکلات زیادی وجود دارد که میزان آن به نسبت متعالی بودن ایدئولوژی، تغییر می کند . از جهت دنیوی، ایدئولوژی کاملا می تواند جای مذهب را بگیرد . . . (12) آنچه مذهب و ایدئولوژی را از هم متمایز می کند، اصالت غیر قابل انکار مذهب در ارائه پاسخ به پرسش های غایی است . مذهب برداشت رضایت بخش از مرگ ارائه می دهد; در حالی که ایدئولوژی درباره مرگ و هستی به طور کلی اظهار نظر نمی کند . . . (13) با اطمینان می توان گفت که ایدئولوژی هرگز نمی تواند جای مذهب را بگیرد . . . او در ادامه می افزاید: جذب اخلاق به وسیله ایدئولوژی غیر ممکن است و اگر هم انجام گیرد، به فساد اخلاق منجر می شود . در واقع ایدئولوژی فاقد اخلاق است . . .» (14)

نظریه پردازان تز پایان ایدئولوژی نیز قایل به نوعی تفکیک میان دین و ایدئولوژی می باشند و معتقدند که عصر ایدئولوژی و دین ایدئولوژیک به پایان رسیده است . اصطلاح پایان ایدئولوژی را برای اولین بار ادوارد شیلز در سال 1955 به کار برد . پس از او دانیل بل در اوایل دهه 60 با انتشار کتابی به همین نام یعنی «پایان ایدئولوژی » (15) موجب گسترش آن گردید و بعد از آن طی دو دهه در کانون توجه صاحب نظران لیبرال و محافظه کار همچون هانا آرنت، کارل پوپر، ریمون آرون و مارتین سیمور لیپست قرار گرفت .

دانیل بل ایدئولوژی را همانند جزمیت گرایی، توتالیتاریسم، تعبدزدگی و . . . می داند و آن را در فاشیسم، کمونیسم و نازیسم و . . . متجلی می بیند و با چنین توجیهی این نتیجه را می گیرد که چون به لحاظ تاریخی زمان توتالیتاریسم به سر آمده، دوران ایدئولوژی نیز به پایان رسیده است .

در نیمه قرن بیستم متعاقب فروپاشی اردوگاه افراطی چپ در سال 1989، شاهد ظهور نظریه پایان تاریخ (16) توسط فرانسیس فوکویاما می باشیم . او بر این اعتقاد است که آنچه را امروزه شاهد هستیم، تنها پایان جنگ سرد و یا گذشت مرحله خاصی از تاریخ بعد از جنگ نیست; بلکه پایان خود تاریخ است . نظریه پایان تاریخ فوکویاما توسط اندیشمندان مختلف مورد نقد و بررسی قرار گرفت .

آلن دوبنوا ضمن ایرادات در خور توجه به فوکویاما، می گوید:

«فوکویاما قادر نیست درک کند که لیبرالیسم فقط شکلی از اشکال نوگرایی است که به نظر می رسد بر اشکال دیگر پیروز شده . در صورتی که خود تجدد در حال خالی کردن میدان برای شکل دیگر از جهان بینی است که آن را مابعد مدرن می توان نامید . فوکویاما ناتوان از درک این نکته است که ما به هیچ وجه شاهد پایان تاریخ نیستیم، فقط ناظر پایان روایت های تاریخ گرایانه و بحران شدید ایدئولوژی پیشرفت هستیم » (17) با فروپاشی کمونیسم ما در انتظار آن نخواهیم بود که اقوامی که تا دیروز در زیر سلطه شوروی به سر می بردند، به آرمان بی محتوای جامعه غربی روی آورند; جامعه ای که خود در اثر روابط اجتماعی آشفته و سلطه مطلق کمیت، از خود بیگانه شده است; بلکه خواستار چیزی هستیم فراسوی نظام های فرسوده شرق و غرب . (18)

رژی دبره نیز در سال 1989 نظریه بازگشت تاریخ را مطرح می کند و معتقد است که فوکویاما در حقیقت پایان یک چرخه را مشاهده کرده، نه پایان تاریخ را . او در ادامه می افزاید: «سرمایه داری دمکراتیک صاحب بلامنازع میدان شده است، اما در اشتباه است اگر فکر کند که می تواند آن را کنترل کند و با پیروزیش تاریخ متوقف خواهد شد . پیروزی انکارناپذیر سرمایه داری در حال حاضر در بطن خویش و در دراز مدت شکست خود را پرورش خواهد داد . . . هر چند ما از دوران جنگ سرد خارج شده ایم، ولی جهان در حال تغییر و دگرگونی است . آری تاریخ باز می گردد .

از آنجا که پایان ایدئولوژی مدت زمان کوتاهی پس از اعلام آن توسط دانیل بل، ادوارد شیلز و ریمون آرون و . . . خود به پایان رسید، لذا نمی توان برای پایان تاریخ چیزی جدا از همتای پیشین خود تصور کرد . پایان تاریخ و پایان ایدئولوژی در حقیقت چیزی بیش از انعکاس سیاسی و روشنفکری، شکوفایی سرمایه داری و شکست فاشیسم و پس از 1945 در دوره اول و پس از شکست کمونیسم در دوره دوم نبوده است و این دو مقطع خود دو دوره ایدئولوژیک بوده و به قول ا . اچ کار «تقبیح ایدئولوژی ها» به طور کلی خود نوعی ایدئولوژی است . (19) به تعبیر «روبرت هابر» پایان ایدئولوژی خود به مثابه یک ایدئولوژی است (20) یا به تعبیر یورگن هابرماس: علم و تکنولوژی در مقام ایدئولوژی است که معتقد است . با افول ایدئولوژی در دنیای فراصنعتی، این وظیفه به تکنولوژی و دانش فنی محول گردیده است . (21) رونالد چیلکوت معتقد است که تصور آنکه بتوان سیاستی فارغ از ایدئولوژی داشت، تصوری افسانه ای است که در جهان واقعیت امکان تحصیل آن وجود ندارد . او بر خلاف اندیشه گرایی همچون دانیل بل که شعار پایان ایدئولوژی را سر داده است، معتقد است تنها نوع ایدئولوژی های حاکم تغییر کرده و از شکل سنتی به صورت مدرن در آمده است . به عبارت دیگر ایدئولوژی ماهیتی فراگیر دارد که نه در گذشته، بلکه در حال حاضر نیر حضور دارد و چنین به نظر می رسد که آینده ما نیر متاثر از ایدئولوژی باشد . علاوه بر پایان تاریخ و پایان ایدئولوژی، عده ای از پایان فضیلت، (22) پایان جهان، (23) پایان علم، (24) پایان زمین (25) و پایان سیاست و . . . سخن گفته اند . جان هورگان در کتاب «پایان علم » ادعا می کند که علوم جدید در تمام زمینه های معرفتی به بن بست معرفتی رسیده اند و دیگر چیزی برای گفتن ندارند . نظریه پردازان پایان دموکراسی نیز معتقدند که دموکراسی به معنای متعارف آن، که نوعی پیوند میان جامعه و شهروند ایجاد می کند، در حال از بین رفتن است و تصمیم های واقعی و راهبردی در جوامع امروزی عمدتا به وسیله گروه های ذی نفوذ و دور از انظار عمومی اتخاذ می گردد . عده ای دیگر نیز با طرح نظریه پایان سیاست معتقدند در آغاز قرن 21 و دوران به اصطلاح پست مدرن سرنوشتی بر سر سیاست می آید که البته سخن گفتن از آن چندان کار آسانی نیست . (26)

در بین نویسندگان ایرانی نیز می توان به داریوش شایگان و دکتر سروش اشاره نمود که معتقدند دین اگر تبدیل به ایدئولوژی شود، به مرگ خود حکم داده است و به توتالیتاریسم تبدیل خواهد شد . شایگان معتقد است: «از لحاظ تاریخی عصر دین به عنوان نظم سیاسی به سر آمده است . . . هر گونه تلاشی برای واقعیت بخشیدن به دین، آن را تا سطح ایدئولوژی های کل گرا پایین خواهد برد .» (27)

سروش نیر بر آن است که دین اگر بخواهد ایدئولوژی شود، در واقع فتوا به موقت بودن خودش داده و دست از جاودانگی خود کشیده است و دین یک مخزن پایان ناپذیری است که برای همیشه می تواند معلم زندگی و راهنمای عمل انسان ها باشد . از نظر او محور دین در این بیان خلاصه می شود که دین آمده تا جلو خدایی کردن انسان را بگیرد; در حالی که در ایدئولوژی انسان، خدا می شود . دین مرامنامه ای است که به ما می آموزد که ما خدا نیستیم; انسانی که خودش را خدا نمی داند رفتاری دارد، سیاستش سیاست بندگان است، نه سیاست خدایان، حکومتش حکومت بندگان است، نه حکومت خدایان، اخلاقش اخلاق بندگان است، نه اخلاق خدایان و . . . ایدئولوژی مرامنامه انسان معترض است که در همه چیز این جهان می توان به چشم تجدید نظر نگاه کرد و به دلیل اینکه ایدئولوژی معطوف به عمل است و معطوف به مصلحت سیاسی، یک حزب دارد دیگران را بیرونی حساب می کند و در پایان نتیجه می گیرد که دین اصلا ایدئولوژیک شدنی نیست . به نظر سروش از خصوصیات عمده دین، حیرت است که با ساده نگری ایدئولوژی قابل جمع نیست . او در تئوری قبض و بسط شریعت، ماهیت دین را حیرت و ناگویایی و رسالت دین را حیرت زایی می داند . دین هیچ گاه در دسترس نیست و آنچه هست فهم، از دین می باشد و آن هم سیال و متفاوت است . . . باید در دین به حداقل قناعت کرد و میدان را به عقل و تجربه و برنامه های عملی بشری داد . (28)او در ادامه می افزاید:

دین هر کس فهم اوست از شریعت . دین یک امر راز آلود است; حیرت افزاست; پر از محکم و متشابه است; حیرت افکنی در ذات دین است; دین مثل ایدئولوژی نیست که موضع هایش مشخص و معلوم باشد . (29)

پیوند دین و ایدئولوژی

گروه دیگری معتقد به پیوند میان دین و ایدئولوژی هستند . در مطالعه این جریان مراد از ایدئولوژی، معنای لغوی آن نیست و بیشتر به برداشت اصطلاحی از آن اشاره می شود . به همین جهت است که این برداشت در بسیاری از مواقع همسان و همردیف با دین و مذهب و مکتب و شریعت به کار گرفته می شود و نه در برابر آن . این گروه ایدئولوژی را زاییده جهان بینی می دانند . استاد شهید مطهری در کتاب «مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی » معتقد است: «جهان بینی مجموعه ای از بینش ها و تفسیرها و تحلیل ها درباره جامعه و جهان و انسان است . ایدئولوژی از نوع حکمت عملی است و جهان بینی از نوع حکمت نظری .» (30)

او در ادامه می نویسد: «انسان از بدو پیدایش، حداقل در دوره ای که رشد و توسعه زندگی اجتماعی منجر به یک سلسله اختلافات شده است، نیازمند به ایدئولوژی و به اصطلاح قرآن و شریعت بوده است . هر چه زمان گذشته و انسان رشد کرده و تکامل یافته است، این نیاز شدیدتر شده است . . . آنچه بشر امروز به طریق اولی بشر فردا را وحدت و جهت می بخشد و آرمان مشترک می دهد و ملاک خیر و شر و باید و نباید برایش می گردد، یک فلسفه زندگی انتخابی آگاهانه آرمان خیز مجهز به منطق و به عبارت دیگر ایدئولوژی جامع و کامل است . . . امروز دیگر جای تردیدی نیست که مکتب و ایدئولوژی از ضروریات حیات اجتماعی است .» (31)

شهید مطهری معتقد است که ایدئولوژی ها دو گونه اند: انسانی و گروهی . مخاطب ایدئولوژی های انسانی نوع انسان است، نه قوم یا نژاد یا طبقه خاص داعیه نجات نوع انسان را دارد، نه نجات و رهایی گروه یا طبقه معین . . . و ایدئولوژی گروهی که مخاطبش گروه یا طبقه یا قشر خاص است و داعیه رهایی و نجات و یا سیادت و برتری همان گروه را دارد . بدون شک ایدئولوژی اسلامی از نوع انسانی است و خاستگاه آن فطرت انسان است و مخاطبش همه گروه های انسانی است .» (32)

شریعتی نیز بحث های بسیاری را در ارتباط با پیوند مذهب و ایدئولوژی مطرح نموده و میان دو نوع مذهب تفکیک قایل شده است . یکی مذهب سنتی که عبارت است از مجموع عقاید موروثی، احساس های تلقینی و همچنین تقلید از مدها و روابط و شعائر مرسوم اجتماعی و احکام خاص ناخودآگاه علمی . دوم مذهبی که ایدئولوژی است و یک فرد یا یک طبقه با یک ملت آگاهانه انتخاب می کند . (33) شریعتی معتقد است که دین می تواند ایدئولوژیزه شود و همانند شهید مطهری، اسلام را در چهارچوب ایدئولوژی به عنوان یک دین پیشرو معرفی می نماید و انقلابی بودن، خودآگاهی، ترقی، تکامل و . . . را پدیده هایی می داند که در ماهیت ایدئولوژی وجود دارد . شریعتی در مجموعه آثار خود تعاریف مختلفی را از مذهب و ایدئولوژی ارائه می دهد . او در جایی می گوید: «ایدئولوژی عبارت است از عقیده ای که بر اساس جهان بینی و شناخت انسان یا تاریخ یا جامعه مسئولیت اجتماعی فرد را، یک طبقه یا یک ملت و یا یک گروه انسانی را در قبال مسایل زمان خویش، وضع گروهی طبقاتی و ملی خویش و . . . و به طور کلی در قبال سرنوشت خویش تفسیر و تعیین می کند . ایدئولوژی عبارت است از اخلاق، فلسفه زندگی، رسالت مسئولیت فردی و اجتماعی .» (34) او در تعریف مذهب نیز معتقد است: «به نظر من بهترین تعریف از مذهب این است که مذهب یک ایدئولوژی است و بهترین تعریف برای ایدئولوژی این است که ایدئولوژی، ادامه غریزه است .»

مذهب به عنوان ایدئولوژی، عقیده ای است که آگاهانه و بر اساس نیازها و ناهنجاری های موجود و عینی و برای تحقق ایده آل هایی که برای رفتن به طرف آن ایده آل ها این فرد، این گروه و یا این طبقه همواره عشق می ورزیده، انتخاب می شود . او درباره ایدئولوژی و اسلام نیز معتقد است که آنچه در مفهوم ایدئولوژی مطرح است، همان عناصری است که تشکیل دهنده مصداق کامل دین است و . . . ایدئولوژی انسانی با اسلام به عنوان کامل ترین دین الهی با یک زبان حرف می زنند . . . اسلام به عنوان یک رسالت، یک پیام و یک مکتب هدایت و نجات برای مردم از نوع ایدئولوژی است; یک ایدئولوژی راستین و کامل و مردمی که ریشه ای خدایی دارد . . . اسلام به عنوان ایدئولوژی، ابوذر می سازد، اسلام به عنوان فرهنگ، ابوعلی سینا، اسلام به عنوان ایدئولوژی، مجاهد می سازد، اسلام به عنوان فرهنگ مجتهد می سازد، اسلام به عنوان ایدئولوژی روشنفکر می سازد، اسلام به عنوان فرهنگ، عالم می سازد و . . . از دیدگاه دکتر شریعتی (35) انقلاب بر اساس ایدئولوژی به وجود می آید و لذا عده ای شریعتی را به عنوان دومین شخصیت انقلاب و ایدئولوگ انقلاب می دانند . حامد الگار معتقد است که چکیده اندیشه شریعتی این است که پیام مذهب، فلاح و رستگاری در آخرت و مبارزه با قدرت ها و سلطه های موجود در دنیاست . (36)

در ارتباط با نقش مذهب به عنوان یک ایدئولوژی در پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تقریبا تمام اندیشمندان ایرانی و غیر ایرانی اتفاق نظر دارند و مذهب را به عنوان عامل محور اصلی انقلاب اسلامی در نظر می گیرند . خانم تدا اسکاچپول در این ارتباط می نویسد:

اگر در واقع بتوان گفت که یک انقلاب در دنیا وجود داشته باشد که به طور عمد و آگاهانه توسط یک نهضت اجتماعی توده ای ساخته شده تا نظام پیشین را سر نگون کند، به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ایران علیه شاه است . . . مرکزیت تمام حرکت انقلابی حول محور اسلام شیعی دور می زند . انقلاب اسلامی ایران از انقلابهای نادری است که به طور آگاهانه بر اساس ایدئولوژی اسلامی و به ویژه شیعه شکل گرفته است . (37)

حمید عنایت نیز مذهب را به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی می داند و درباره انقلاب اسلامی ایران معتقد است که وجه ممیزه انقلاب ایران با سایر انقلاب ها جایگاه مذهب و تاثیر آن در فرایند تحولات سال 57 می باشد . انقلاب ایران در جهت توسعه سطح آگاهی مذهبی به وقوع پیوست که عمق وفاداری به مذهب شیعه را نمودار کرد . مذهب شیعه موجب شد تا انقلاب ایران خصوصیاتی را کسب کند که در میان انقلاب های مهم عصرمان جایگاه ویژه ای را پیدا کند . (38)

آنچه گذشت نگاهی گذرا به نظرات مربوط به تعبیر ایدئولوژیک از دین بود و اصلی ترین/مشخصه تعبیر ایدئولوژیک از دین در این مقاله نقش محوری است که مفهوم مبارزه سیاسی و انقلاب در دین ایدئولوژیک دارد و نقشی که مذهب به عنوان یک ایدئولوژی می توانست در فرایند پیروزی انقلاب اسلامی و تحولات بعد از آن داشته باشد . تبدیل دین به ایدئولوژی در ادیان مختلف با یکدیگر متفاوت است و ادیان مختلف بر حسب دارا بودن یا نبودن ظرفیت های ایدئولوژیک با یکدیگر فرق می کنند . برای اسلام با ظرفیت های بالای ایدئولوژی، ایدئولوژیک شدن منجر به عرفی شدن (39) نمی گردد . اما در ادیان دیگر همچون مسیحیت امکان چنین امری متصور است . در غرب مدرنیته یک پدیده فرامذهبی بود و توسعه منجر به سکولاریسم و عرفی شدن شد . اما آنچه مسلم است در جامعه صنعتی غرب، ایدئولوژی نیروی هویت بخش و دگرگون ساز خود را به دلیل غلبه مصرف گرایی، سود جویی و اثر بخشی از دست داده است و لذا نمی توان حکم واحدی در مورد کلیه ادیان صادر کرد . (40)

احمدی نژاد و امام زمان

ادعای نقش مهدی موعود در دولت محمود احمدی‌نژاد

 

 

محمود احمدی نژاد طی سخنانی در جریان سفر استانی خود به مشهد (دوشنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۷ هجری شمسی) و در جمع طلاب و روحانیون آن شهر مدعی نقش داشتن امام زمان در مدیریتو اقدامات خود و دولتش شد.

این ادعا باعث انتقاداتی از وی شد.[۱][۲][۳]

واکنش روحانیون

·         مهدی کروبی: با این اوصافی که شما از امام زمان(عج) می‌فرمایید عده‌ای خواهند گفت آقایی که هنوز نیامده مدیریتش اینچنین است بعد هم که بیاید چه خواهد شد. باید بگویم چند دیپلماتایرانی به خاطر آن موضوع (سخنرانی در دانشگاه کلمبیا)، ضمن ابراز تأسف به من گفتند که آن سخنان آبروی ما را برد. با این همه، آقای رئیس‌جمهور می‌گویند که در آن ماجرا، امام زمان (عج) مسأله را هدایت می‌کرد.[۴]

·         آیت‌الله مهدوی کنی: اگر مدیریت از امام زمان(عج) بود، یعنی ایشان نمی‌توانند مافیارا از بین ببرند؟ برنج کیلویی پنج هزار تومان هم از مدیریت ایشان است؟[۵]

·         حجه‌الاسلام علی عسگری نماینده مشهد و مخبر فراکسیون حزب‌الله مجلس: مطمئنا اگر در آن جلسه در جمع طلاب روحانیون بلندپایه و یا آیت‌الله طبسی (تولیت استان قدس رضوی) حضور داشتند این اظهارات را بدون پاسخ نمی‌گذاشتند. من وظیفه رئیس ‌جمهور را نظریه‌پردازی و دخالت در امور دینی نمی‌دانم اما مشخص نیست ایشان چرا سعی دارند در امور دینی نظریه‌پردازی کنند. وی با انتقاد از اظهارات احمدی‌نژاد در خصوص مدیریت امور کشور توسط امام زمان تصریح کرد: شاهد هستیم آقای احمدی‌نژاد نحوهٔ مدیریت خود در کشور را مدیریت آقا امام زمان به اذهان القا می‌کنند. خوب نیست بگوییم اگر مدیریت آقا امام زمان این است باید متصدیان حوزه و دین چاره‌اندیشی و درمان کنند.(ر. ک. منبع شماره۶)

·         حجه‌الاسلام مهدی طباطبایی: وی سخنان احمدی نژاد را بسیار بد و غیر قابل دفاع توصیف کرد. در واقع آقای احمدی‌نژاد خود را جزء پیوندشدگان با آقا امام زمان می‌داند، در حالی‌که ما در دعای شعبانیه می‌خوانیم: خدایا، ما را به نحوی قرار ده که مورد لطفت باشیم؛ نه اینکه مدعی باشیم این پیوند رخ داده‌است. احمدی‌نژاد در بخش دیگری از اظهاراتش در مورد حمله آمریکا به عراق گفته‌است: «در ظاهر همه فکر می‌کنند که آمریکا برای چپاول عراق به این کشور حمله کرد، ولی این طور نیست، آنها تحلیل داشتند، آنها مطلع شده بودند که قرار است در این منطقه اتفاقاتی بیفتد. آنها فهمیدند که دست الهی قرار است از این منطقه بیرون بیاید (منظور امام زمان است) برای همین حمله کردند تا جلویش را بگیرند.» به گفته طباطبایی، اینگونه اظهارنظر در مورد امام زمان موجب بی‌اعتمادی جوانان می‌شود زیرا ممکن است تصور شود تمام معضلات فعلی که به دست مجریان رخ می‌دهد با هدایت امام زمان است. طباطبایی سپس احمدی‌نژاد را مورد کنایه قرار داد و گفت: البته اگر لطف الهی نبود حضرت‌عالی (رئیس‌جمهور) با آن همه گفتار غیرواقعی نمی‌توانست به این قدرت ادامه دهد.

·         حجه‌الاسلام غلام‌رضا مصباحی‌مقدم سخنگوی جامعه روحانیت مبارز تهران و نماینده تهران: اگر مقصود احمدی‌نژاد از این سخنان این باشد که امام زمان از رفتارهای دولت حمایت می‌کند، صحیح نیست.

مصباحی‌مقدم تاکید کرد قطعا امام زمان تورم ۲۰ درصدی، گرانی‌ها و خیلی اشتباهات را بر ملت نمی‌پسندد. وی ادامه داد: اگر اظهارات احمدی‌نژاد در مورد مدیریت امور را به مدیریت درست از سوی ایشان تعبیر کنیم باید بسیاری از اشتباهات را پای امام زمان بگذاریم که این لطمه جبران‌ناپذیری به اعتقادات جوانان می‌زند.[۶]

·         حجت‌الاسلام و المسلمین دعاگو: کسانی که در انجام وظایف قانونی و بسترهای خدمتگزاری با کاستی، سستی و ناهنجاری روبه‌رو می‌شوند، نباید برای نجات از هجوم انتقادات در لوای امام زمان سکنی گزینند، در نقاب دین به دفاع از خطاهای سیاسی و اقتصادی‌شان بپردازند و کاستی‌های برآمده از ناهمسویی با پیام‌های دینی را به آیین مدنی و نظام دینی نسبت دهند و ارزش‌های دینی و اعتماد دینداران به آیین مدنی را در مسلخ خطاهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی‌شان قربانی کنند.(ر. ک. منبع شماره ۵)

·         حجه السلام سید احمد علم الهدی: اگر وجود مقدس امام زمان (عج) جهان را مدیریت نمی‌کند، پس چه امامتی بر ما دارد، افزود؛ اگر اینطور باشد، که دست امام زمان بسته و او گوشه گیر است.[۷]

واکنش سایر شخصیت‌ها

·         عطا الله مهاجرانی:محمود احمدی‌نژاد به علت ناتوانی در مهار تورم در ایران از امام دوازدهم شیعیان به عنوان ابزاری برای حمایت از خود استفاده می‌کند و این آغازی بر پایان وی است.[۸]

مقاله منتجب نیا

روزنامه اعتماد ملی مقاله‌ای از رسول منتجب‌نیا پیرامون مطالب مطرح شده و منصوب شده به احمدی نژاد منتشر و از جمله اشاره کرد:

در سال اول ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد، با دو واسطه نقل شد که ایشان در سفر استانی به سیستان و بلوچستان و در پاسخ به اعتراض یکی از معاونین که اعتبارات کشور محدود است و چرا این همه وعده‌های ده‌ها میلیارد تومانی به هر شهر داده می‌شود، گفته‌است: «نگران نباشید دو سال دیگر امام زمان (عج) ظهور می‌کند و همه مشکلات را حل می‌کند.» نماینده‌ای از شورای اسلامی، نقل می‌کرد روزی در ملاقات رئیس‌جمهور با مقام معظم رهبری ایشان نسبت به اظهاراتش و وعده ظهور حضرت در دو سال دیگر مورد اعتراض شدید رهبری واقع شد و در جواب گفت: «کسانی که با ایشان در تماس هستند، گفته‌اند» و پس از خروج از دفتر رهبری، اظهار کرده‌است: «ایشان تصور می‌کند من رئیس‌ جمهور او هستم، من رئیس‌ جمهور امام زمان (عج) می‌باشم.»[۹][۱۰]

پانویس

1.    فیلم سخنان احمدی نژاد از سایت صداو سیما(بازدید ۵خرداد۱۳۸۷)

2.    واکنش خبرگزاری فرانسه به سخنان محمود احمدی‌نژاد(۱۸اردیبهشت۱۳۸۷)

3.    احمدی نژاد، امام زمان و مدیریت غیابی بر امور کشور(رادیو فردا،۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۷)

4.    کروبی:سخنان احمدی‌نژاد آبروی ما را برد(تابناک،۲۰اردیبهشت ۱۳۸۷)

5.    نظر آیت‌الله مهدوی کنی درباره سخنان دکتر احمدی‌نژاد(تابناک،۲۱اردیبهشت ۱۳۸۷)

6.     اعتراض نمایندگان روحانی: امام زمان مسئول گرانی نیست(نو اندیش، ۱۸ اردیبهشت۱۳۸۷)

7.    دفاع علم‌الهدی از اظهارات احمدی‌نژاد درباره امام زمان (دسترنج،۲۲اردیبهشت۱۳۸۷)

8.    مهاجرانی: خورشید احمدی‌نژاد در حال غروب است(رادیو زمانه، ۲ خرداد ۱۳۸۷)

9.    یادداشت تند قائم‌مقام اعتمادملی خطاب به رییس‌جمهور (سایت الف، ۱۱تیر۱۳۸۷)

10.                      حکم بازداشت برای مدیر مسئول روزنامه اعتماد ملی (بی بی سی فارسی، ۱۱تیر۱۳۸۷)

 

واکاوی قدسیت احمدی نژاد

پایگاه خبری بهار نیوز 25 اردیبهشت 1392 ساعت 8:01

http://baharnews.ir/vdcjymev.uqev8zsffu.html  

عنوان :

نامه سرگشاده اعلمی به آیت‌الله مصباح

به نام خدا

حضرت آیت الله مصباح یزدی دامت توفیقاته سلام علیکم سخنان اخیر شما در دیدار با آقای فاضل لنکرانی مبنی بر"گزینه اصلح قابل تسامح و تعارف نیست. به اعتقاد بزرگان و دلسوزان نظام، لنکرانی همان گزینه ای است که بعد از مدتها به آن رسیده شده است و نباید با هیچ بهانه ای از عبور کرد."، دستمایه ای شد تا با نگارش این نامه جنابعالی را مخاطب قرار دهم. نخست باید اشاره کنم که بهترین و شاید تنها خاطره خوبی که از شما بیاد دارم مربوط به بهار سال ۱۳۶۱ و زمانی است که مردم انقلابی ایران به وجود آیات شریفه ای مانند "فبشر عبادی الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه" و یا "ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن"، در کتاب مقدس خود مباهات می کردند و این گونه آیات از شعارها و نمادهای انقلاب اسلامی محسوب و نقل همه محافل بود. در آن برهه صدا و سیما که هنوز این چنین گرفتار خودکامگی و تک صدائی نشده بود، اقدام به پخش مناظره ای ایدئولوژیکی کرد که در یک طرف میز مناظره شما و دکتر سروش به نمایندگی از جمهوری اسلامی و در طرف دیگر آن آقایان احسان طبری به نمایندگی از حزب توده و فرخ نگهدار نماینده سازمان فداییان خلق ایران اکثریت، در فضائی کاملا مدنی به نقد و بررسی آراء و عقاید خود پراختید. بدون این که وارد جزئیات این مناظره شوم در همین حد می گویم که تاثیر مثبت این مناظره ایدئولوژیک بحدی بود که باوجود گذشت سه دهه از آن زمان، هنوز هم بعنوان یکی از شیرین ترین خاطرات دوران پس از انقلاب در اذهان بسیاری از انقلابیون مسلمان از جمله نگارنده این نامه باقی مانده است و شخصا آرزومندم که امثال شما همچنان خاطره ساز باقی بمانید و از شما و هم صنفی هایتان همواره به نیکی یاد شود. اکنون نیز با وجود این که با بخشی از رویکرد فقهی شما و خصوصا در حوزه فقه سیاسی عمیقا زاویه دارم، اما مادامیکه این افکار در حوزه نظر باقی مانده و در قلمرو عمل وارد نشده است، برای افکار و اعتقاداتتان احترام قائلم و همچنان بر این باورم که شما می توانید یکی از سرمایه های ارزشمند حوزه های علمیه محسوب شوید و به حوزه و نظام گرمی ببخشید و بر ارج و قرب و منزلت خود بیافزائید، مشروط بر این که اهتمام خود را تنها صرف مباحث نظری و فلسفی نمائید. لیکن وقتی که درحوزه سیاست عملی و کاربردی وارد شده و با سیاست بازان و سیاست ورزان همنوا و همباز می شوید، این اقدام شما جز بدبینی اکثریت مردم و خصوصا نسل جدید نسبت به روحانیت و خصوصا شخص شما و معنویات مردم حاصل دیگری ندارد. گرچه ورود شما به سیاست حق شرعی و شهروندی شماست، اما تردید به دل راه ندهید که زیان دخالت شما در سیاست و خصوصا مساله انتخابات به مراتب بیش از نفعی است که عاید جنابعالی و دین می شود و تجربه نیز نشان داده است که دخالت امثال شما در سیاست و انتخابات و جانبداری از یک یا چند فرد خاص، خسارت و سلمه ای که به دین و اعتقادات مردم وارد می سازد جبران ناپذیر است و از این حیث نه تنها اعتبار و منزلت شما به مخاطره می افتد، بلکه شرعا نیز معاقب و مسئولید و در درگاه الهی برای فعل خود عذر و بهانه ای نخواهید داشت. از اینرو به عنوان یک برادر کوچکتر خاضعانه پیشنهاد می کنم که برای حفظ حرمت خود و مخصوصا برای صیانت از معنویات و باورها و اعتقادات مذهبی جامعه، از ورود عملی به سیاست بویژه در مسائل مربوط به انتخابات های ریاست جمهوری، مجلس شورای اسلامی و شوراهای شهر و روستا و حمایت از نامزدهای خاص جدا خودداری بفرمائید. ممکن است بپرسید دلیل و مبنای این ادعا و توصیه شما چیست؟ لاجرم در ادامه این نوشتار تنها به چند فراز از اظهارات شما در حمایت از آقای احمدی نژاد که هم اکنون بنابر ادعای جریان سیاسی همسو با شما جزء سران جریان انحرافی محسوب می شود، به عنوان شمه ای از دلایل و مبانی این داوری و پیشنهاد خود اشاره می کنم: ۱-در اولین دیداری که پس از انتخابات ریاست جمهوری با احمدی نژاد داشتید فرمودید: "خدای متعال را شاکریم که زمینه انتخاب چنین شخصیتی برای این دوره خاص از انقلاب را فراهم کرد و آیندگان به این نتیجه خواهند رسید که انتخاب ، مشحون به کرامات و معجزات بود و از این رو توفیق شکر این نعمت را از خداوند خواستاریم . عنایات حضرت ولی عصر(عج ) یار ملت ایران بود که به چنین موفقیتی دست یافت و تلقی ما این است که این نفخه الهی که در این زمان در جامعه ما دمیده شده و آثارش در علاقه بیشتر مردم به دین و اندیشه های اسلامی ظهور یافته ، مرتبه ای از مراتب چیزی است که در زمان پیامبر اسلام(ص) تحقق پیدا کرد و ان شاءالله مرتبه کاملش در زمان ظهور حضرت ولی عصر(عج ) تحقق خواهد یافت ."۱ ۲-به شهادت هفته نامه شماره ۲۸۴ مورخه ۰۸/۰۴/۸۴ پرتو سخن، که از نشریات وابسته به شماست در تیرماه سال ۸۴ یعنی پنج روز پس از انتخاب احمدی نژاد به ریاست جمهوری در یکی از نشست های خود فرموده اید: "دیشب یکی از دوستان حاضر در جلسه نقل کرد؛ قبل از برگزاری مرحله اول انتخابات به محضر یکی از علمای اهواز رسیدم . ایشان گفت : نگران نباشید، احمدی ن:7/.اد رئیس جمهور می شود. ایشان گفته بود که شخصی شب بیست و سوم ماه رمضان در حال أحیاء پیش از نیمه شب به خواب می رود. در خواب به او ندا می شود که بلند شو برای احمدی نژاد دعا کن ، وجود مقدس ولی عصر (عج ) دارند برای احمدی نژاد دعا می کنند. می گوید من حتی اسم احمدی نژاد را نشنیده بودم و اصلاً او را نمی شناختم ! خود ایشان نیز در تاریخ دهم دی ماه قاطعانه گفته بود که من رئیس جمهور خواهم شد. کسانی با او شوخی می کردند که این چه حرفی است می زنی ؟ چه کسی به تو رأی می دهد؟ چه کسی تو را می شناسد؟ گفته است این قول یادتان باشد، امروز ۱۰/۱۰/۸۳ است ، من رئیس جمهور خواهم شد! حالا خواب دیده یا کسی به او گفته است من نمی دانم !"۲ ۳- در همان جمع اعضای کانون طلوع عبارت زیر را هم در دفاع از رئیس جمهور بیان کردید: "من در این ۲۶ سال انقلا ب سراغ ندارم که طلبه ای یک میلیون تومان قرض کرده باشد که ماهی ۲۰-۳۰هزارتومان برگرداند برای اینکه خرج انتخابات بشود. همچنین مواردی که مردم نذرهای عجیب و غریبی کرده اند. خانمی را سراغ دارم که برای پیروزی آقای احمدی نژاد، نذر کرده ۴۰ زیارت عاشورا، ۴۰ زیارت جامعه کبیره، ۴۰ زیارت آل یاسین و ۱۴ ختم قرآن کریم بخواند. چند نفر از خانم ها ۱۴۰ هزار صلوات نذر کردند؛ و چقدر تضرعات، گریه ها، زاری ها و توسلا ت عجیب و غریب تا اینکه یک کسی پیروز شود. در حالی که چندان شناخت و سابقه ای از این شخص نداشتند. چطور شد که مردم به این شخص علا قه پیدا کردند؟" ۳ ۴-هنوز چند روزی از اظهار سخنان فوق نگذشته بود که باز در حضور جمع دیگری در دفاع از آقای احمدی نژاد گفتید: "در این ایام دیدید کسانی که به خدا اعتماد کردند و پشتیبانان آن ها توده مردمی بودند که دست به دعا برداشتند، نذرها کردند، روزه گرفتند، ختم های قرآن خواندند و زیارت عاشورا خواندند، پیروز شدند". ۴ اگر از سایر دفاعیات و حمایت های اغراق آمیز شما نسبت به آقای احمدی نژاد صرفنظر کنیم، حاصل جمع و برآیند همین چهار فراز از بیانات شما عبارت خواهد بود از اینکه: ۱-احمدی نژاد از ناحیه منبعی فرازمینی حمایت و هدایت می شود. ۲-انتخاب او حاصل اراده الهی و مشحون به کرامات و معجزات بوده است. ۳-انتخاب احمدی نژاد نتیجه عنایات حضرت ولی عصر و او نفخه الهی است که در این زمان در جامعه ما دمیده شد. ۴-از آثار و برکات انتخاب احمدی نژاد، ظهور علاقه بیشتر مردم به دین و اندیشه های اسلامی مشابه با آنچه که در زمان پیامبر اسلام(ص) تحقق یافت بوده است. ۵- انتخاب احمدی نژاد محصول دعای ولی عصر (عج ) است. ۶- پیروزی احمدی نژاد نتیجه و گریه و زاری ها، ختم قران، نذر و نیاز و زیارات و توسلات و تضرعات های عجیب و غریب مردم بوده است. ۷-موفقیت احمدی نژاد حاصل اعتماد توده مردم به خدا بوده است. بر این اساس چند پرسش مطرح می شود: یک-اگر آیت الله در گفته های خود صادقند و همه موارد فوق در مورد آقای احمدی نژاد صدق می کرده است، -چرا اکنون متدینین و حامیان سابق و لاحق رئیس جمهور، وی را با بدترین و زشت ترین القاب مورد هجمه قرار می دهند و او را از سران و حامیان جریان انحرافی می خوانند!؟ و اساسا چرا به مخالفت با کسی می پردازند که انتخاب شدنش محصول معجزات و اراده الهی و ائمه اطهار و حاصل دعاها و نذر و نیازها و توسلات و سایر سازوکارهای معطوف به عالم غیب و لاهوت بوده است!؟ - چرا آیت الله و سایر حامیان سابق او اکنون در برابر خواسته های این مرد لاهوتی جبهه گرفته و از کاندیداهائی مانند آقای لنکرانی و جلیلی و ولایتی حمایت می کنند، در حالیکه نامزد مورد نظر این منتخب حق و حقیقت و عالم شهود، آقای مشائی است و او در ستاد انتخاباتب وزارت کشور هم صریحا تاکید کرد که: "مشایی یعنی احمدی نژاد و احمدی نژاد یعنی مشایی. ایشان همه قوت های این دولت و برادر کوچک خود احمدی نژاد را دارد"!؟ - آیا مخالفت با خواست این مرد برگزیده آسمان ها، و مخالفت با احمدی نژاد دوم(مشائی) مخالفت با همه عوامل آسمانی ای نیست که پیش از این برشمرده شد!؟ - اگر همه ادعاهای فوق صحیح بوده است و همه عوامل متصل به عالم لاهوت دست به دست هم داده بودند تا احمدی نژاد پیروز انتخابات شده و همچون نفخه صور عالم و آدم را به سان پیامبر اکرم به اسلام دعوت کند، پس چرا این منتخب و برگزیده آسمانی و عالم غیب اینچنین یاغی و منحرف از آب در آمده است!؟ دو- اگر ادعاهای اشاره شده دروغ و یا اشتباه بوده است، در این صورت چرا آیت الله انتظار دارند که مردم دوباره با طناب کسانی در چاه بروند که در سخن خود صادق نیستند و یا در خوشبینانه ترین حالت اینچنین دچار خطا و اشتباه فاحش و جبران ناپذیر می شوند!؟ و اساسا چه تضمینی وجود دارد که این بار نیز کاندیداهای مورد نظر ... شما مانند احمدی نژاد و تیمش منحرف از آب در نیایند!؟ هرکدام از دو گزینه فوق درست باشد، اذعان می کنید که توصیه راقم مبنی بر خودداری از ورود شما به قلمرو سیاست عملی و مساله انتخابات، بنفع روحانیت و دین خواهد بود؟ امیدوارم این نامه اسباب رنجش خاطر جنابعالی را فراهم نساخته و به عنوان یک پیشنهاد مشفقانه مورد استقبال قرار گیرد. ان شاء الله " وأمرنی أن أقول بالحق وإن کان مرّا"

با احترام

 اکبر اعلمی نماینده سابق مجلس و کاندیدای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

..................................................

مآخذ:

 ۱-گفتمان مصباح، رضا صنعتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۸۸۳ ۲- هفته نامه پرتو سخن، شماره ۲۸۴ مورخه ۰۸/۰۴/۸۴ و گفتمان مصباح، رضا صنعتی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۸۸۳ ۳-هفته نامه پرتو سخن، شماره ۲۸۴ مورخه ۰۸/۰۴/۸۴ ۳- تاریخ ۲۲/۰۴/۸۴