برای دین تعاریف متعددی از سوی اندیشمندان مسلمان و غربی ارایه شده است و شمار آن ها به قدری زیاد است که به سختی می توان آن ها را جمع و شمارش کرد. ساموئل کینگ از اندیشمندان غربی اعتقاد دارد که از دین، هزاران تعریف ارایه شده است.[1] فلذا ارایة تعریفی جامع وکامل از دین کار بسیار دشواری است؛ چرا که قدمت دین به درازای عمر انسان بوده و در شکل های گوناگون، از ابتدایی ترین صورت تا صورت متعالی و جامع، در جوامع گوناگون تبلور یافته است. بنابراین در پاسخ به سؤال ابتدا تعاریف برخی از اندیشمندان مسلمان که با الهام گرفتن از معارف زلال قرآنی و روایی به تعریف دین پرداخته اند را مطرح می نماییم و در ادامه تعریف مورد قبول را ذکر می کنیم:
1. تعریف علاّمه طباطبائی:
ایشان در موارد گوناگونی از المیزان، دین را به روش یا سنّت اجتماعی تعریف می کند؛ از جمله:«دین راه زندگی است که آدمی در دنیا به ناچار آن را می پیماید.»[2]
2. تعریف آیت الله جوادی آملی:
دین مجموعة عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای ادارة جامعه انسانی و پرورش انسان ها باشد.[3]
3. تعریف آیت الله جعفر سبحانی:
دین یک معرفت و نهضت همه جانبه به سوی تکامل است که چهار بُعد دارد: اصلاح فکر و عقیده، پرورش اصول عالی اخلاق انسانی، حُسن روابط افراد اجتماع، حذف هر گونه تبعیض های ناروا.[4]
4. تعریف آیت الله محمد تقی مصباح یزدی:
دین در اصطلاح، به معنای اعتقاد به آفریننده ای برای جهان و انسان و دستورهای عملی متناسب با این عقاید است؛ از این رو کسانی که مطلقاً معقتد به آفریننده ای نیستند و پیدایش پدیده های جهان را تصادفی و یا صرفاً معلول فعل و انفعال های مادی و طبیعی می دانند بی دین نامیده می شوند. بنا به تعریف ذکر شده هر دینی از دو بخش تشکیل می گردد:
1. عقیده یا عقایدی که حکم پایه و اساس و ریشة آن را دارد مانند اعتقاد به وجود خداوند یکتا و دادگر و توانای مطلق، اعتقاد به معاد و ...
2. برنامة حرکت به سوی هدف که احکام و تکالیف نامیده می شود و اخلاقیات و احکام فقهی را تشکیل می دهد.[5]
5. تعریف پیشنهادی ما از دین:
فقط تعریف دینِ اسلام است که جامع تمام ادیان الهی است. و به عبارت دیگر کاملترین مرتبه از دین الهی به شمار می رود. و آن عبارت است از مجموعة معارف، احکام و دستورالعمل هایی که منشأ الهی دارد و برای هدایت انسان و وصول به سعادت دنیایی و آخرتی به دست بشر می رسد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1ـ حسین زاده، محمد، مبانی معرفت دینی، قم، انتشارات مؤسسه امام خمینی(ره).
2ـ خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، قم، مرکز مطالعات و پژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، گفتار دوّم.
[1] . ساموئل کینگ، جامعه شناسی، ترجمه مشفق همدانی، تهران، انتشارات سیمرغ، 1355، ص92.
[2] . طباطبائی، محمد حسین، المیزان، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چاپ پنجم، 1372، ج8، ص134؛ و نیز ر.ک: ج2، ص130، ج4، ص122، ج10، ص189، ج16. ص178.
[3] . جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آینه معرفت، قم، موسسه فرهنگی رجاء، چاپ اول، 1372، ص93.
[4] . سبحانی، جعفر، مجلّه نقد و نظر، ش3، ص19.
[5] . مصباح یزدی، محمّد تقی، آموزش عقاید، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ هفتم، 1370، ج1ـ2، ص28ـ29.
ترا غمگین نمی خواهم ای فرزند
من این چهره ی غمناکت را نمی خواهم دید
برو شاد باش و شادی کن و با جوانان بنشین
منشین در کنج این خانه
مزن زل در سقف اتاقت
برو بیرون از خانه
برو باشگاه برو تفریح کن با رفیقانت
می گوید من از این خانه نخواهم رفت بیرون
در بیرون از این خانه
نیست هیچ چیزی که دلم را با آن کنم شاد
خداوندا چرا نفرین خود بر نمی داری از این شهر طلسم گشته
خداوندا من از تو جز برداشتن طلسم از این کشور چیزی نمی خواهم
تاریکی را ببر نور را برگردان به این کشور
سپاس خداوند را که به وبلاگی باز گشتم که در سال 1381 ایجاد کردم.
افسردگی بیماری شایعه ی ملی ایران شده است. خندیدن دیگر یکی از ویژگی های جوانان ایرانی نیست. از همین روست که رسانه ی ملی نیز بسوی ایجاد "شبکه نسیم" شبکه شادی و سرگرمی رفته است. وضع سلامتی جسمانی و روانی مردم بحرانی شده است. 20% جامعه درگیر یکی از اشکال اعتیاد است. آمار طلاق و جرائم و مفاسد هشدار دهنده شده اند. بیکاری و نومیدی دو یار دیرین هم هستند. هوای شهرها چنان سمی است که جان شهروندان را هدف گرفته است. همه ی اینها هزینه های مدیریت جاهلانه است.
زیستن دز ظل تئوریهای ابطال شده است که چنین جامعه ی افسرده ای را خلق کرده است. اساساً در ذهنیت مدیریتی ناکارآمد عده ای شادی و فرح و رنگین پوشی و گفتن و خندیدن و خوش زیستن از مصادیق جلفی و سبکی است و انسان اسلامی کسی است که سنگین و وزین و متین است و مردم از دیدنش بیاد مکارم اخلاق بیفتند. هم چنین نگاه عده ای به جامعه ی سالم، شبیه چیزی همانند بهشت زهرا است. وقتی به بهشت زهرا میروید آرامش و پاکیزگی و پوشش مناسب اسلامی شهروندانی را می بینید که برای ملاقات اموات خود آمده اند. شهرهای اسلامی ایران هم بی شباهت از شهر مردگان نیست. وقتی جوانی کردن فعلی ابلیسی تلقی می گردد و جوانان را بجای چرخیدن در محیط های بازتر شهر به محیط های تنگ آپارتمانی هدایت کردند ، نتیجه ی آن پس از چند دهه ، همین افسردگی اجتماعی می شود. در زندگی آپارتمانی بنا بر اصل ملاحظه ی همسایگان، امکان جست و خیز و تخلیه ی انرژی جوانی فراهم نیست. محیط رسانه ملی هم کاملا متشرعانه است. اخبارهای منتشره ی تلویزیون هم فقط بوی باروت و خشونت می دهد. خدا رحم کند. نیازی به حمله نظامی آمریکا نیست. مدیریت مدیران ما سرنگ مرگ تدریجی را به همه ی شهروندان تزریق کرده است. الفاتحه مع الصلوات!